✳️ نصیری و کوری و حجاب زوری!
مرداد ماه سال ۱۳۶۹ بود. آنروز ناصر بهرامی راد یکی از دوستانی که تازه به سرویس اندیشههای روزنامه آمده بود مطلب خوبی درباره مادام کوری شیمیدانی که تحقیقات مؤثری درباره رادیواکتیو داشت نوشته بود. مطلب خوبی بود و گفتم آن را به خانم قدوسی تایپیست گروه بدهد تا برای چاپ در صفحه آماده کنیم. مطلب را به دوست خوب و هنرمندم علی رضایی هم که آنموقع طراح جوان و صاحب سبک و امروز مجسمهساز خوبی است دادم که برای آن طرح بکشد. فردای آنروز وقتی کار تمام شد و صفحه را برای امضا پیش آقای نصیری مدیرمسئول وقت روزنامه کیهان بردم، خوب به صفحه نگاه کرد و گفت: مطلب خوبی است اما طرح را عوض کن. فکر کردم در جزئیات طرح مشکلی وجود دارد یا تصویر ماری کوری خوب از آب درنیامده است، اما وقتی گفت چرا مادام کوری را بدون حجاب کشیده است هم خندهام گرفت و هم تعجب کردم! آخر مادام کوری مسیحی لهستانی که یکصدوخردهای سال پیش زندگی میکرده چرا باید سرش روسری میکردیم؟ آنهم در طرح و نه در تصویر؟! آنهم در شرایطی که شبکههای مختلف تلویزیونی در فیلم و سریال و مستند و... زنان خارجی را با همان حالت بدون حجاب نشان میدهند!
گفتم آقای نصیری! مادام کوری را با حجاب کنیم مردم میخندند. راستش را بخواهید خجالت هم میکشیدم که او را آنهم در قالب طرح باحجاب کنیم. اما آقای نصیری کوتاهبیا نبود. به سرویس برگشتم و ماجرا را به دوست طراحمان گفتم. رضایی که اتفاقاً دامغانی هم بود و فکر کنم به همین دلیل آشنایی با آقای نصیریِ دامغانی به کیهان راه یافته بود، بیشتر از من تعجب کرد و البته ناراحت شد. هر چه به او گفتم که مادام کوری را با حجاب بکشد قبول نکرد و گفت این کار توهین به من و به خوانندگان روزنامه است. گفتم: صفحه گیر طرح توئه. گفت: یک کاریاش میکنم. و شروع کرد طرحی دمدستی از وسایل آزمایشگاهی شیمی کشید و داد و کلاً خانم مادام کوری را از طرح حذف کرد. طرح را به آقای نصیری نشان دادم. فهمید که اینجور طرح کشیدن نوعی اعتراض است اما چیزی نگفت و صفحه را امضا کرد.
***
اینروزها خیلی کسان از مواضع اخیر مدیرمسئول سابق کیهان تعجب میکنند، اما تعجب من با توجه به نمونههایی چون ماجرای ذکرشده، خیلی بیشتر از آنهاست. آقای مهدی نصیری حق استادی بر گردن من دارد و اگر درخواست او نبود قطعاً سرنوشت من به روزنامهنگاری پیوند نمیخورد، اما واقعاً فاصله امروز او با آنچه در کیهان اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد اعمال میکرد، کم و قابل چشمپوشی نیست. در این نوشته هم قصد من نقد و ارزیابی همه جوانب و اطراف و موضوعات متضاد سیاسی و فرهنگی در نصیریِ سال ۷۰ و نصیری سال صفر به بعد نیست، اما مواضع باورنکردنی، پرحاشیه و مصرانه او در همنوایی کامل با کسانی که در داخل و خارج کشور در سرنای حذف قانون شرعی حجاب در ایران اسلامی میدمند، مرا به حیرت فروبرده است.
دعا کنیم که هیچکدام ما مصداق آن حکمت پرمغز امیرالمؤمنین«علیهالسلام» نباشیم و نشویم که فرمود:
- لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً. جاهل را همواره در این دو حالت میبینی: یا افراط یا تفریط.
منتشرشده در:
روزنامه جوان، دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۲، صفحات ۱ و ۲.
@tdejakam
✳️ اعتراف خوبی بود!
یادتان هست مدتها پیش از فتنه صدروزۀ سال گذشته، تنی چند از کسانی که دستی در رسانه بخصوص فضای مجازی داشتند، شروع کردند به پخش این مضامین که: بله، مردم از روحانیت بریدهاند، مردم از نظام عبور کردهاند و حتی مردم از دین بدشان میآید و مواردی از ایندست؟ آنهم به صرف وقوع مثلاً یک حادثه تروریستی که در حرم مطهر امام رضا«ع» دو طلبه جهادی را به شهادت رسانده بودند و یکی دو مورد معدود مشابه در سطح شهر. این رسانهایهای زیرک و -خوشبینانه- سادهلوح با همین چند نمونه انگشتشمار تصمیم گرفته بودند این خشم و اعتراض را به کل ۸۵ میلیون جمعیت ایران تعمیم بدهند.
این ادعا در جریان فتنه گذشته هم تکرار شد و آنهم به استناد! عمامهپرانی چند جوانک به تحریک شبکههای بهایی و وهابی و انگلیسی که در نهایت به سیچهل مورد هم نرسید که بعضاً مجرمان با برخورد غیرتمندانه خود مردم فرار را بر قرار ترجیح میدادند و درمیرفتند.
حالا همان کسانی که به صرف همان «چند حادثه بسیار معدود» این ادعای گزاف را مطرح میکردند، دربرابر اینهمه حضور مردم در عرصههای سیاسی و دینی و انقلابی این روزها و هفتهها، کاملاً زبان در کام گرفتهاند و سعی میکنند خودشان را به آن راه بزنند و سوتزنان عرصه پاسخگویی را ترک کنند؛ عرصههایی چون راهپیمایی خیرهکننده و اعجابانگیز سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی امسال که حضور مردم در آن در سالهای اخیر بیسابقه بود، راهپیمایی بزرگ مردم در روز قدس امسال با آن چهرههای شاد و بشاش و پرانرژی آنهم در شرایطی که شب قبلش شب قدر و احیا بود و مردم تا صبح بیدار بودند و روزش هم روزه داشتند، حضور دو میلیونی مردم متدین در لحظه تحویل سال جدید در حرم مطهر رضوی و خیابانهای اطراف که اعجاب خود مدیران آستان قدس را هم برانگیخت. این اتفاق در دیگر حرمهای مطهر در شهرهای دیگر هم افتاد و مردمِ از دین برگشته! ترجیح دادند در آن ساعت شب، سالشان را با حضور در مکانهای منسوب به اهل بیت «علیهمالسلام» آغاز و متبرک کنند.
اما آخرین عرصه این حضورهای پررنگ، شرکت در نماز عید فطر پایتخت به امامت رهبر عزیز انقلاب بود که علاوه بر پرشدن تمام عرصه وسیع مصلای بزرگ امام خمینی، تمامی خیابانها و اتوبانهای اطراف هم از مردم پرنشاطی پر شده بود که با هر سلیقه و تیپ و سن و سالی شعار میدادند «به عشق رهبر» آمدهاند. این در حالی بود که همزمان در تمامی مساجد و مراکز مذهبی هم نماز عید فطر به امامت روحانیان برپا بود و مردمی که از دین و روحانیت زده شده بودند! در گوشهگوشه کوچهها و خیابانهای شهر (و البته دیگر شهرها و روستاها) به امامت آنان قامت بسته بودند.
به نظر شما به آنها که توهین و فرار چند جوانک را ملاک ارزیابی کلی قرار میدهند اما حضور محکم و ایستادگی میلیونها مردم متدین و انقلابی کشورمان را در عرصههای متعدد و متنوعِ پیشگفته نمیبینند چه میتوان گفت؟
جالب اینکه در حضور خیرهکننده مردم در عرصه اخیر یعنی نماز عید فطر آیتالله خامنهای، بعضی از انقلابیان پشیمان نوشتند: «الان میآیند و به استناد همین جمعیت میگویند: رفراندوم میخواهید؟ این هم رفراندوم!» اتفاقاً این یعنی حساب کار دستشان آمده است و فهمیدهاند رفراندوم، حداقل در حوزه ارادت به اصل نظام اسلامی و ولایت فقیه و دینداری مردم، همین حضورهای پرتعداد و پرتکراری است که اینروزها پشت سر هم اتفاق میافتد. برای همین است که این دوستان، خیلی زود این جمله را از صفحات مجازی خود حذف کردند تا با این اعتراف، ناخواسته همه رشتههای خود را پنبه نکرده باشند!
گفت که سرمست نهای، رو که از ایندست نهای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
منتشرشده در:
روزنامه جوان، دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲، صفحه ۲.
@tdejakam
✳️ هدفگیری دقیق و اشتباه بزرگ تروریستها
بخشهایی از یادداشت بلند امروزم در #روزنامه_جوان
🔹 شک نکنید که اگر زمان به عقب برمیگشت و دشمنان و ضد انقلاب تجربه الآن خود را داشتند، بههیچوجه به ترور استاد مرتضی مطهری اقدام نمیکردند. نه برای اینکه در تشخیص یکی از افراد متفکر و صاحب اندیشۀ انقلاب اسلامی درست عمل نکرده بودند؛ خیر، آنها اتفاقاً در این زمینه به هدف زده بودند اما تصور میکردند با از میان برداشتن فیزیکی مطهری میتوانند از تولید اندیشه و فکر انقلاب جلوگیری کنند و حکومت نوپای اسلامی را در این زمینه با خلأ مواجه سازند. اشتباه آنها این بود که نمیتوانستند تصور کنند که با یک پیام امام خمینی کتابها و آثار این متفکر شهید با چنان اقبال و نفوذی در میان توده مردم بخصوص جوانان و نوجوانان مواجه میشود که بر اساس آن یکی از مبارکترین اتفاقات فکری بعد از انقلاب روی میدهد: تعمیق اندیشه و تفکر و زیرسازی فکری نسلی که میخواهد از این پس کار کند و اقدام کند و به تکلیف عمل کند.
🔸این هشدار دوباره امام باعث شد هم مردم و جوانان و هم دلسوزان فرهنگی کشور موضوع را جدی بگیرند و به همین دلیل کسانی که آنروزها را بهخاطر دارند یادشان هست که کتابهای استاد مطهری در تمامی مدارس، دانشگاهها، مساجد و حتی گعدههای خانوادگی راه یافت و حتی میتوان گفت که علت محدثۀ این گعدهها و تجمعها شد. در حقیقت، مبارکی این اتفاق مهم هم به این بود که بچهها و جوانان را دور هم گرد آورد و تشکلاتی را شکل داد و مهمتر اینکه همانطور که گفته شد زیربنای فکری نسل انقلاب را قوی و تقویت کرد. حالا با این زیربنای فکری محکم، یک جوان انقلابی میتوانست به دل حوادث و سختیها برود و سربلند بیرون بیاید: در مقابله با بمباران فکری گروهکهای ضد انقلاب، در سربلند بیرون آمدن در مناظرات دانشجویی و دانشآموزی، در جهاد تبیین مواضع دینی و انقلابی در روستاها و شهرها و در افتادن به چرخه جدیدی از تبیین و تعمیق و ایجاد تشکلات دیگر. در حقیقت اندیشههای مطهری موجب نوعی بازسازی و پویایی دائمی در سالهای اولیه انقلاب شد؛ چیزی که تروریستها و دشمنان نه میخواستند و نه حتی احتمال آن را میدادند. به همین دلیل است که گفته شد آنها در تشخیص سوژه کاملاً به هدف زدند اما در رسیدن به نتیجه کاملاً نتیجه معکوس گرفتند.
🔹 حالا آنها هشیار شده بودند و تصمیم گرفتند دیگر از این شیوه برای حذف سوژههای مؤثر خود استفاده نکنند. آنها به «ترور شخصیت» روی آوردند که هم برای آنها هزینه «ترور فیزیکی» را نداشت و هم به اهداف خود از حذف وی از چرخه آدمسازی و نیروپروری و تعمیق اندیشههای اسلامی انقلاب میرسیدند. آنها حالا به شایعهپردازی و حاشیهسازی و تخریب ایدئولوگها و شخصیتهای فکری بعدی انقلاب پرداختند و کوشیدند کسانی چون آیتالله مصباح یزدی را با این شیوه از معرض اندیشهسازی جوانان و دانشجویان حذف کنند و البته در این شیوه موفقتر از ترور استاد مطهری عمل کردند و به نتیجه رسیدند.
🔸 متأسفانه باید اعتراف کنیم امروزه از این تلاش مهم بسیار فاصله گرفتهایم و تذکرات و تأکیدات مکرر رهبر انقلاب در این زمینه در حد قابل قبول عملیاتی نشده است. بسیاری از رویشها و نیروهای جدید انقلاب در زیرسازی فکری خود اقدام مناسبی انجام ندادهاند و دیگران هم در این زمینه برای آنها کار درخوری نکردهاند.
🔹 این اتفاق البته در آنسو بیشتر به چشم میخورد. اگر در اینسو جوانان ما با اندیشههای آیتالله خامنهای، آیتالله مصباح یزدی و کسانی چون رحیمپور ازغدی تا حدودی ارتباط و دلبستگی دارند، در آنسو همین اندازه تلاش یا علاقه برای زیرسازی فکری وجود ندارد و به همین دلیل آنها به آدمکهای سطحیِ تلگرامزدۀ احساساتی و بیتعقلی تبدیل شدهاند که با یک استوریِ حقوقبگیران از کارفرمایانِ آنور آب، خود را و مردم را به کشتن میدهند تا بعد از کشتهشدن آنها، صاحبان کار با خیال راحت و در آرامش کامل حسابهای بانکی خود را بیشتر کنند، ادوکلن زن زندگی آزادی خود را بفروشند و کنسرتهایشان را برپا کنند و به ریش نداشتۀ اینان بخندند!
🔸 دوستان! عزیزان! ارادتمندان انقلاب! هنوز که هنوز است ایران اسلامی به اندیشهسازیهای کسانی چون مطهری و بهشتی و خامنهای و مصباح یزدی نیاز دارد، هنوز هم به زیرسازی فکری نسل نو و رویشهای مبارک جدید احتیاج داریم و هنوز هم تعمیق و تبیین، بزرگترین جهاد ضروری این روزهای ماست. غافل شویم، باختهایم!
منتشرشده در:
روزنامه جوان، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲، صفحه ۲.
@tdejakam
✳️ دلا در عاشقی ثابتقدم باش!
این روزها وقتی به برخی افراد بخصوص «سوپرانقلابیها»ی سابق اعتراض میکنیم که چطور از آن مواضع شداد و غلاظ سابق به این مواضع شداد و غلاظ جدید رسیدهاید، از سوی خودشان یا طرفدارانشان میشنویم که «تغییر نشانه هوشمندی و تعقل است»، «انسانی که تغییر نکند مردابی بیش نیست» و امثال این مضامین.
آیا واقعاً همینطور است؟ و هر تغییر و تحولی مثبت و ارزشمند و هر اصرار بر عقیده و ثباتی، منفی و مذموم است؟
آنچه هم آموزههای دینی و هم دستاوردهای عقلی میگویند این است که نه هر تغییر و تجدیدنظری الزاماً مثبت و نه هر ثباتی در اندیشه و عمل، منفی است. در حقیقت این مسیر تحول و نقطه ثبات است که ارزشمندی یا مذموم بودن آن را معین میکند و پیشاپیش حکم ثابت و کلی دادن برای هر کدام، خلاف عقل و بینش سالم است. در روایات معصومین «علیهمالسلام» هم داریم که هر کس دو روزش با هم مساوی باشد، مغبون است.
کلاً «اصلاح» به معنی تلاش برای تغییر وضع موجود از بد به خوب یا از خوب به خوبتر و بهتر است. اما اگر قرار باشد تغییر از ایمان و عمل صالح به گناه و طاغوت و مثلاً رشوه و فساد و بیبندوباری و شرابنوشی و حرامخواری و... در یک کلام «ارتجاع» باشد نه تنها هیچ ارزشی ندارد که بارها و بارها در آیات قرآن بشدت از آن نهی و با تعابیر تندی چون «بیعقلی» و «بیشعوری» یاد شده است.
از آنطرف «ثبات» و «استقامت» در راه حق و جبهه حق نه تنها ممدوح و ارزشمند است که بارها بر آن هم در آیات و روایات و هم در دعاها و زیارات تأکید و توصیه شده و اصلأ راه فلاح و رستگاری همین ثبات و پایداری اعلام شده است.
در زیارت عاشورا این ملاک و معیار بروشنی ارائه و تکرار شده: «إنی سلمٌ لمن سالمکم و حربٌ لمن حاربکم» و از خدا ثبات و پایمردی در این راه و مسیر خواسته شده است: «فأسئل الله... أن یُثبًت لی عندکم قدم صدقٍ فی الدنیا و الآخرة» یا «وَ ثَبًت لی قدمَ صدقٍ عندک مع الحسین و اصحاب الحسین»؛ یعنی نه تنها در دنیا که در آخرت هم بر راه امام حسین و نیز راه یاران امام حسین «ثابتقدم» بمانم و متزلزل نشوم و پشیمان نشوم و به تجدید نظر از این راه مبتلا نشوم.
در ماجرای کربلا «حر» تصمیم گرفت و از گذشته پرخطای خود به دامان سیدالشهدا«ع» برگشت و در ماجرای سالها قبل میثم تمار و ابوذر غِفاری با آنکه سختترین سختیها و تضییقات را تحمل کردند، بر مسیر توحیدی نبی اکرم«ص» ثابتقدم و پایدار ماندند و از حق برنگشتند و البته هر سه نفر نام خود را به نیکی و عظمت در تاریخ جاودان ساختند.
در هر حال برخلاف نظر کلی منقول از «جنید بغدادی» باید گفت: نه هر انسان صادقی الزاماً در یک روز به چهل حال درآید و نه هر منافقی چهل سال در یک حال بماند.
در حقیقت انسان سالم باید هم نوزایی و رشد و تکامل و «تغییر» و اصلاح و بالندگی دائمی داشته باشد اما در مسیر حق، و هم «ثباتقدم» داشته باشد بر اصول و شالودههای مکتبی و عقلی تا لحظه مرگ(یوم الورود).
در دعاهای ماه مبارک رمضان هر روز تکرار کردیم: «اللهم «غیّر» سوء حالنا بحُسن حالک» و در دعاهای همیشگی دیگرمان در روزوشب اصرار میکنیم که: «یا الله! «ثبّت» قلوبنا علی دینک.»
تمام عبادات ما عادت است
به بیعادتی کاش عادت کنیم
منتشرشده در:
روزنامه جوان، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، صفحات ۱و۲.
@tdejakam
✳ یک تشکر جانانه از آقای مهدی نصیری
[این مطلب در شماره امروز دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ #روزنامه_جوان در صفحات یک و دو و سه منتشر شده است.]
بخش اول
طی روزهای اخیر آقای #مهدی_نصیری مدیر مسئول پیشین روزنامه کیهان یک مطلب سهقسمتی با عنوان «آری من یک افراطی بودم» و یک مطلب با عنوان «حصر نجابت و شرافت» در صفحه اینستا و کانال تلگرامی جدیدشان منتشر کردند که به ذهنم رسید در ادامه مطلب قبلیام [نصیری، کوری و حجاب زوری] در همین ستون، نکاتی را یادآور شوم.
راستش نمیدانم آقای نصیری از کدام «مجاهدان تبیین» سخن میگوید، اما من اتفاقاً بههیچوجه معتقد نیستم که ایشان در دوره مدیریت #روزنامه_کیهان و #هفتهنامه_صبح، «چهرهای افراطی» بوده است. بله من فقط یک خاطره، آنهم در باب حجاب، آن هم در ربط با مرحومه مادام کوری لهستانی نوشتم که ایشان با اصرار از من خواستند طراح مطلب، او را محجبه بکشد. من بجز این ماجرا و البته چند خاطره معدود مرتبط دیگر اتفاقاً چیز زیادی از افراطیگری در آن ایام در ایشان ندیدم و اگر کسانی در تنور چنین گزارهای میدمند دقیقاً در زمین ایشان بازی میکنند که میکوشد با توجه به تجدیدنظرطلبی در بسیاری از اصول و معیارهای همه این سالهای خودش، آن پایمردیها بر مبانی انقلاب و اسلام انقلابی را «افراطیگری» قلمداد کند کما اینکه در عنوان این سه نوشته اخیر ایشان هم این تعمد خودنمایی میکند.
در هر صورت یادداشت حاضر درباره آن موضوع نیست و برعکس بنده میخواهم در این نوشته بابت این سه فرسته اخیر «آری من یک افراطی بودم» از ایشان جداً تشکر کنم. این تشکر اصلاً جنبۀ کنایه و طعنه ندارد و واقعاً از مفاد این مطالب خوشحال شدم که در آن به چگونگی روابط رهبر عزیز انقلاب با ایشان در دوران مدیریت #کیهان و #صبح پرداخته شده بود. اهمیت این موضوع زمانی بیشتر میشود که میبینیم آقای نصیری در یکی دو سال اخیر تقریباً هیچ نوشتهشان بدون تعریض یا تصریح علیه شخص رهبر انقلاب نبوده است. گویی مأموریت اصلی ایشان حمله به #آیتالله_خامنهای است و بس! بگذریم از یکی دو باری که صریحاً نسبت به رهبر عزیز انقلاب فحاشی کرد و البته با توجه به بازتاب منفی گستردهای که حتی از کامنتنویسان هوادار خود گرفت از آن فحاشی عذرخواهی کرد. این موضعگیریها تا آنجا پیش رفت که نه فقط از سوی نیروهای ارزشی و انقلابی که حتی از سوی اصلاحطلبان هم مورد ملامت قرار گرفت بهطوری که وقتی آقای نصیری در عید فطر اخیر به تبریکگویی آقای #خاتمی میرود، آقای #ابطحی صریحاً به او میگوید تو دیگر داری خیلی تند میروی!
در هر صورت آنچه باعث خوشحالی و شادمانی ماست این است که آقای نصیری در این نوشتهها تصریح کرده است:
- رهبر انقلاب در اردیبهشت ۱۳۶۹ و دادن حکم انتصاب به آقای نصیری از او با عنوان «جوان فاضل و انقلابی» یاد کرده و وقتی در اولین دیدار بعد از مدیرمسئولی، نصیری جوان از رهبر انقلاب میپرسد روزنامه را چگونه اداره کند، آقای خامنهای به ایشان میگوید: «من به تشخیص تو اطمینان دارم؛ هر چه را حق تشخیص دادی، به همان عمل کن.» یا «من ظرف ۴سال شاید حتی یک بار هم چیزی را نپرسیدم و هر آنچه درست تشخیص می دادم، عمل میکردم. البته سالی یکی دو بار از سوی رهبری تذکراتی داده می شد.»
آقای نصیری پس از آوردن این موارد، نتیجه میگیرد که پس مسئولیت همه افراطیگریهای آن دوران من به شخص آقای خامنهای برمیگردد! (باورتان میشود این استدلال قوی! از آقای نصیری باشد؟! استدلالی که حتی آقای تاجزاده را هم به خنده وامیدارد.)
نه آقای نصیری! نه آن موارد افراطیگریهایتان ربطی به رهبر انقلاب دارد و نه آن پایمردیهایتان بر اصول و ارزشهای انقلابی. بهترین نتیجهگیری که میتوان از این دادهها داشت این است که رهبر انقلاب به یک «جوان انقلابی» اعتماد کرده و به او اختیار و گسترۀ عمل داده تا تمام ابتکار خود را به عرصه بیاورد و از تمام توان و فکر خود استفاده کند؛ بخصوص که تصریح کردهاید در ظرف سهچهار سال، دیگر چیزی از رهبر انقلاب نپرسیدید و ایشان هم کلاً در این مدت سهچهار «تذکر» بیشتر به شما ندادند. اتفاقاً این رفتار شایسته را خود شما نسبت به من و دیگرانی که شما به کیهان آوردید داشتید. شما وقتی به ما اعتماد کردید، کلاً کار را به ما سپردید و حتی وقتی بعد از اشتباه فاحشی در طول کار، استعفا نوشتم، گفتید «لازم نکرده استعفا کنی؛ بمون و سعی کن دیگه از این اشتباهات نکنی» و باز هم به ما اعتماد کردید و باز هم دست ما را برای ابتکار و ایدهپردازی و طرحهای نو و مضامین جدید باز گذاشتید تا ما با تدبیرِ خوبِ شما پرورده شدیم که البته برای همیشه از شما ممنون و متشکریم و دعاگو. این رفتار که شما لابد از رهبر انقلاب فرا گرفته بودید و ما را ساخت، بهترین کاری است که یک مدیر باهوش و با سعۀ صدر و عاقل میتوانست و میتواند از خود بروز دهد.
@tdejakam
✳️ یک تشکر جانانه از آقای مهدی نصیری
بخش دوم
در حقیقت این توضیحاتِ خوبِ شما باعث شد قدر و قیمت رهبر انقلاب و سعۀ صدر و جوانگرایی و مسئولیتسپاری او در نزد خوانندگانتان بسیار بیشتر و بیشتر شود. و همین است که مرا وامیدارد بابت یادآوری آن از شما جداً متشکر باشم.
موارد دیگری هم که آوردید باز هم نتیجهگیری بسیار غلط شما را زیر سؤال میبرد؛ اینکه مسئولیت همه اشتباهات من به عهده رهبری است. مثلاً این اعتراف شما بسیار خوب است: «رهبری از مواضع فرهنگی من در کیهان ـ که البته امروز من آن را نقد میکنم ـ قویاً حمایت میکرد اما بعدها معلوم شد از نقدهای من بر دولت آقای هاشمی و دستگاههای رسمی نظام ـ که من وظیفه خود برای دفاع از حقوق مردم میدانستم ـ بعضاً رضایت نداشت، با این حال به دلیل اعتماد به من با سعۀ صدر با آن نقدها برخورد میکرد.» این یعنی آقا از برخی مواضع شما رضایت نداشت اما با «سعۀ صدر» با شما برخورد میکرد و تذکر نمیداد. الآن این سعه صدر رهبری، نقطه منفی ایشان است یا نقطه مثبت؟ اگر نقطه مثبت است که نتیجهگیری خودتان را زیر سؤال بردهاید و اگر منفی است پس چرا الآن نظام را به سعه صدر بیشتر با مخالفان و حتی براندازان دعوت میکنید. قربان برم خدا را، یک بام و دو هوا را!
موضوعی که در این میان کمتر مورد توجه قرار میگیرد، این است که این سعه صدر و اعتماد و شیوه رفتار رهبری اختصاصی به آقای نصیری نداشته است، البته قبول دارم که با توجه به برخی توصیفاتی که آقای نصیری آورده است قطعاً موضعگیریها و رسانهداری ایشان را بیشتر میپسندیدهاند. وگرنه مگر همین رفتار را رهبر انقلاب با نماینده دیگرشان در روزنامه متفاوت دیگر نداشتهاند؟ مگر در #روزنامه_اطلاعات هم آقا همین مقدار اعتماد و گستره عمل را به آقای #دعایی نداده بودند؟ نمیشود که رهبر انقلاب هم مسئول مواضع اینچنینی #کیهان باشند و هم مواضع آنچنانی #اطلاعات! اینها که نماینده رهبر انقلاب بودند، مگر ایشان خودشان صاحب امتیاز #روزنامه_جمهوری_اسلامی نیستند؟ آیا مواضع آقای #مسیح_مهاجری همان مواضع اعلامی و ترسیمی رهبر انقلاب است یا گاهی دهها درجه با آن تفاوت دارد؟ آیا میتوان گفت مسئولیت همه مواضع آقای مهاجری هم با آیتالله خامنهای است؟! خودتان خندهتان نمیگیرد استاد؟!
درباره بقیه مطالبتان، از شما سؤال میکنم که آیا هفتهنامه #صبح شما و ماهنامه #نیستان آقای #سیدمهدی_شجاعی جزو نشریات بلهقربانگو و بهاصطلاح مالهکش داخل نظام محسوب میشدند یا منتقد و صریح؟ اینکه وقتی شما و آقای شجاعی کم آوردید و تصمیم به تعطیلی این دو نشریه گرفتید، و رهبر عزیز هر دو را خواسته و گفته: «شنیدهام میخواهید نشریهتان را تعطیل کنید. من از شنیدن این خبرها ناراحت میشوم. شماها نباید تعطیل کنید و باید به کارتان ادامه بدهید.» این چه چیزی را نشان میدهد؟ اینکه باز هم به جوانان دلسوز و منتقد میدان میدهد و راضی به تعطیلی رسانههای منتقد و مؤثر و متفاوت آنان نیست. بگذریم که بعد از این به شما پیشنهاد روزنامه جدید با سبک و سیاق «صبح» هم شد اما شما –البته بدرستی- با توجه به نوع پیشنهادی که از سپاه به شما شده بود نپذیرفتید. همه اینها یعنی اینکه رهبری نظام روی توجه و آزادی عمل جوانان خوشفکری که روی مبانی انقلاب پای میفشارند و البته انتقاد هم میکنند اصرار داشته و دارد.
یادداشت اینهفتۀ من خیلی طولانی شد، اما اجازه بدهید در پایان یکی دو سؤال کوتاه هم مطرح کنم.
آقای نصیری! هم در نوشته قبلی (سرگذشت یک تغییر) و هم در این سه متن اخیر، مدعی شدهاید که از زمانی که دادگاهِ شکایت آقای غرضی از هفتهنامۀ صبح، شما را تبرئه کرد و فقط به خاطر کاریکاتور داخل گزارش جریمه مالی شدید، با اینکه رهبر انقلاب شخصاً به شما پیام داد که این جریمه را ایشان میپردازد، شما از اینکه قوه قضاییه آقای غرضی را مجازات نکرد دلسرد شدید و این آغاز بریدن شما شد. عیبی ندارد که شما بابت این موضوع کوچک از انقلابی به این بزرگی و رهبری آن (که از شما و افشاگریهاتان تا آخر هم حمایت کرده بوده) ببرید، ولی سؤال اینجاست که دادگاه غرضی در اواسط دهه هفتاد بود، چطور شما تا دهپانزده سال بعد از آن باز هم مسئول خبرنامهای بودید که به امامان جمعه خط فکری صحیح میداد یا سالهای مدید در دفتر نمایندگی «ولی فقیه!» در کشور امارات مسئولیت داشتید و اصولاً چرا حدود ۲۰سال بعد ناگهان به فکر افتادید که اینطور مسلسلوار و بیپرده به رهبر انقلاب بتازید؟! بالاخره سؤال است دیگر به ذهن انسان میرسد!
ببخشید! آدم یاد فیلم کمدی «سفر به غرب» لورل و هاردی میافتد که هاردی چکش چوبی به سر لورل که داشت آواز میخواند و قر میداد کوبید، و لورل تا زمانی که آواز و رقصش تمام نشد چیزیاش نشد و بعد ناگهان احساس درد کرد و نقش بر زمین شد...
@tdejakam
✳️ یک تشکر جانانه از آقای مهدی نصیری
بخش سوم و آخر
پانوشت یادداشت
این چند جمله هم برای ثبت پاسخم به تهمت آقای نصیری به من در مناظره با آقای علیزاده:
استاد گرامی! آقای نصیری! با اینکه بنده قبل از درج مطلب «نصیری، کوری و حجاب زوری» برای آنکه نکند یک میلیونیم در جزئیات خاطره اشتباه کنم با طراح محترم آقای رضایی دامغانی تماس گرفتم و وقتی ماجرا را یادآور شدم ایشان ضمن تأیید کامل آن، خیلی خوشحال شد که کسی غیر از او هم این خاطره تلخ به این دقت یادش مانده و با اینکه بنده اسامی چند نفر دیگر دخیل در آن ماجرا را با نام و نام خانوادگی ذکر کردم که در سندیت آن شبهه و تردیدی نباشد و امکان رجوع به دیگر اسامی هم باشد، با اینحال شما در مناظره با آقای علیزاده به من تهمت زدید که دروغ گفتهام و چنین کاری نکردهاید. اجازه بدهید این اتهام دروغگویی به خودم را بدون هرگونه بخشش بگذارم برای یومالحساب تا خود خداوند درباره مجازات دروغگوی اصلی تصمیم بگیرد. بنده با شناختی که از شما به عنوان استاد خودم داشتم واقعاً انتظار داشتم که بگویید: بله، این از موارد افراطیبودن یا اشتباه من بوده و الآن خوشبختانه از آن کار ناراحتم و چنان دیدگاهی ندارم. این اتفاقاً از موارد تغییرِ ممدوح و ارزشمندی است که همه ما باید چنین شیوهای داشته باشیم و واقعاً جاخوردم که کسی که در اساسیترین اصول و مبانی این سالهایش تجدیدنظر کرده است، چرا از اعتراف به اشتباه در این موضوع فرار کرد و طفره رفت!)
@tdejakam
✳ چرا حسابتان را جدا نمیکنید؟ - بخش اول
[این یادداشت در شماره امروز #روزنامه_جوان 1 خرداد ۱۴۰۲ منتشر شده است.]
۱. دو سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته بود که شهید دکتر بهشتی با همکاری پنج تن از فقیهان وقت در شورای عالی قضایی «لایحه قصاص» را از طریق دولت برای تصمیمگیری و تصویب به مجلس شورا فرستاد. اما به محض اینکه این لایحه به مجلس ارائه شد، «جبهه ملی» با صدور اطلاعیه شدیداللحنی «قصاص را امری غیرانسانی و مغایر حقوق بشر» توصیف کرد و از مردم خواست تا ساعت ۳ بعدازظهر ۲۵ خرداد سال ۱۳۶۰ به خیابان انقلاب بریزند و علیه این لایحه تظاهرات کنند. پیشبینی میشد که برخی احزاب ملی – مذهبی هم به این فراخوان بپیوندند.
امام خمینی، اما در دیدار صبح ۲۵ خرداد جمعی از اقشار مردم و روحانیان شیعه و سنی مازندران و خراسان با ایشان در سخنانی تند و صریح، با حمله شدید به جبهه ملی، مخالفت با لایحه قصاص را که در قرآن صریحاً به آن توصیه شده است، مخالفت با «ضروری دین» اعلام کردند و جبهه ملی را به همین دلیل «مرتد» دانستند و فرمودند: «اینها مرتدند. جبهه ملى از امروز محکوم به ارتداد است.»، اما در ادامه نکاتی فرمودند که گویی برای امروز ما و کنشگران سیاسی ما اظهار شده است: «من آن چیزی که بسیار مورد تعجبم است این نیست که در اعلامیۀ "جبهۀ ملی" برای لایحۀ -بهاصطلاح او- "غیر انسانی قصاص"، یعنی حکم غیر انسانیِ قرآن! یعنی حکم غیر انسانیِ اسلام! اعلامیه بدهند و مردم را دعوت کنند که ایهاالناس! بیایید، در مقابل اسلام قیام کنید و استقامت کنید. من از آنها همچو توقعی داشتم و دارم. اما بعضی [نهضت آزادی] که اعلامیه دادند و تأیید کردند این راهپیماییها را، آیا خواندهاند این اعلامیههای "جبهۀ ملی" را؟ دیدهاند که به این راهپیمایی دعوت کردهاند؟ و یکی از انگیزههای آنها این است که بیایید مقابل قرآن قیام کنید؟ منتها لفظش را نگفتند، و واقعِ صریحش همین است؟» و «خب چرا حسابتان را جدا نمیکنید؟ من حالا باز عرض میکنم به شماها حسابتان را جدا کنید... "جبهۀ ملی" تکلیفش معلوم است؛ آن صریحاً به ضد اسلام قیام کرده؛ اما شمایی که مسلمان هستید و هیچگاه نمیخواهید به ضد اسلام قیام کنید چرا اینقدر هواهای نفسانیتان زیاد شده است که نمیفهمید دارید چه میکنید؟ چرا اینقدر شیطان در نفس ماها سلطنت پیدا کرده است که چشمهای ما را کور و قلبهای ما را وارونه کرده است؟ بیایید حساب خودتان را جدا کنید. آیا "نهضت آزادی" هم قبول دارد آن حرفی را که "جبهۀ ملی" میگوید؟ آنها هم قبول دارند که حکم قصاص که در قرآن کریم و ضروری بین همۀ مسلمین است، "غیر انسانی" است؟ آیا این نمازشبخوانها این را قبول دارند یا نه؟ شک ندارم که قبول ندارند. خب اعلام کنید؛ چرا ساکت نشستهاید؟»
۲. در جریان فتنه صدروزه سال گذشته همانطور که همه مردم با دیدن فیلمهایی از صحنه شهادت در جریان قرار گرفتند، عناصر مسلح عضو، وابسته یا فریبخورده گروهکهای نامونشاندار تروریستی مجاهدین و کومله و... دهها تن از فرزندان مظلوم این دیار را با تیر و گلوله و رگبار و ضربات چاقو و قمه با شکنجه و فجیعترین وضع به شهادت رساندند. آنها به این هم اکتفا نکردند و ضمن پخش فیلمهایی از خود به این عمل جنایتکارانه خود اعتراف و افتخار هم کردند و افزودند که «همه شما مزدوران رژیم را مثل... میکشیم» و تا قبل از دستگیری هم انصافاً تمام تلاش خود را در این راه به کار گرفتند. اما درست از فردای دستگیری ناگهان صدای واحدی از بلندگوهای ضدانقلاب داخل و رسانههای غربی و بهایی و اسرائیلی بلند میشد که این کسانی که در آستانه «اعدام» [قصاص] قرار دارند فرزندان مظلوم این ملتند که علیه نابسامانیها قیام کردهاند و اراجیفی از این دست.
اما شگفتترین واکنشها مربوط به قصاص سه قاتل بیرحمی بود که در ماجرای «خانه اصفهان» سه تن از فرزندان ملت یعنی دو بسیجی و یک سرهنگ یگان ویژه را پس از شلیک دو خشاب به شهادت رساندند. حالا باز هم نوبت آن بود که کفر و نفاق و انحراف و البته تجدیدنظرطلبان و سوپرانقلابیهای پشیمان با مدیریت رسانهای حسابشده خود آدرس غلط بدهند و «جای قاتل و شهید را عوض کنند». تعابیری، چون «وجدان جمعی از اعدام متهمان موسوم به خانه اصفهان ناراحت است»، «قربانیان این اعدامها شهدای راه آزادی وطن هستند که مردم به روایت "جانبازی" و "فداکاری" و "مبارزه" این عزیزان خواهند پرداخت»، «حکومت چرا دست به چنین «جنایات»ی میزند؟»، «نظام عاری از جمهوری خالی از اسلامی»، «هر کس سلاح دست بگیرد و به خیابان بیاید [و لابد شلیک هم بکند] الزاماً محارب نیست!»، «صبح امروز سه انسان دیگر به دار آویخته شدند و ملتی را غرق در اندوه و غم و خشم کرد» و موارد بسیار بسیار فراوان دیگر.
@tdejakam
✳ چرا حسابتان را جدا نمیکنید؟ - بخش دوم و آخر
۳. در ماجرای مخالفت جبهه ملی با لایحه قصاص، و پس از سخنرانی امام، اخبار ساعت ۲ بعدازظهر اطلاعیه «نهضت آزادی» را (که امام از آنها به عنوان مسلمان و متدین یاد کرده و خواسته بود موضع خود را درباره این اطلاعیه و فراخوان مشخص کنند) قرائت کرد که رسماً از اطلاعیه جبهه ملی برائت جسته بودند و گفتند که در راهپیمایی بعدازظهر شرکت نخواهند کرد.
در ماجراهای مخالفتهای شدید اینروزها با قصاص قاتلان جوانان مظلوم این دیار، یاوههای همیشگی غرب و نفاق و دشمنان و ضدانقلاب تابلودار طبیعی و بدیهی است، اما نوشتههای آنها که چهل و اندی سال نان دین و انقلاب و مسئولیتهای مختلف آن را خوردهاند، جای شگفتی دارد. باید در این ماجرا هم مانند امام به آنها گفت: کاری به کار آنها که صریحاً به ضد اسلام قیام کردهاند نداریم؛ اما شمایی که مسلمان هستید و هیچگاه نمیخواهید به ضد اسلام قیام کنید چرا اینقدر هواهای نفسانیتان زیاد شده است که نمیفهمید دارید چه میکنید؟ چرا اینقدر شیطان در نفس شماها مسلط شده که چشمهایتان را کور و قلبهایتان را وارونه کرده است؟ بیایید حساب خودتان را جدا کنید. آیا شما هم آن حرفی که رادیو اسرائیل و مجاهدین و کومله و سران دول غربی و رسانههای صهیونیست و بهایی میگویند را قبول دارید؟ آیا شما هم با قصاص قاتلان جوانان مظلوم این دیار که دستوری قرآنی است مخالفید؟ حتی اگر دلتان برای از دست رفتن این جوانان میسوزد (که حرف درستی است)، چرا یک بار و فقط یک بار از جوانانی که به دست این قاتلان کشته شدند حرفی نزدید و دلی نسوزاندید و اشکی نریختید؟ آنها جوانان این مردم نبودند و فقط آن تروریستها جوان بودند؟ خیلی دیر شده است و خیلی دیر کردهاید، اما هنوز هم فرصت هست که دیانت و انسانیت خود را نشان بدهید و از این قاتلان و از اربابان حامی آنان اعلام برائت کنید...
منتشرشده در: #روزنامه_جوان، دوشنبه اول خرداد ۱۴۰۲، صفحات اول و دوم.
@tdejakam
✳ از کوچه ویگن گاراپیدی تا مشهد مقدس
این یادداشت در #روزنامه_جوان امروز دوشنبه ۸خرداد منتشر شده است.
۱. چندسالی از آغاز به کارم در روزنامه نگذشته بود که هنگام گپوگفت با دوستان از شدت فشار و تضییقات صاحبخانههای آنها وحشتزده شدم و در اضطراب این بودم که اگر ازدواج کنم و گیر چنین صاحبخانههایی بیفتم چه کنم.
آنایام منزل عمهام در مشهد بود و من هر چند وقت یکبار توفیق زیارت امام رضا«ع» را پیدا میکردم. در یکی از همین بارها به عمهخانم ماجرا را گفتم و گفتم که بیشتر از آنکه از خدا یک همسر خوب بخواهم، صاحبخانه خوب میخواهم. عمهخانم کاملاً راحت و عادی با موضوع برخورد کرد و گفت: همین الان وضو بگیر و برو حرم و خیلی خودمانی و با زبان فارسی با امام رضا صحبت کن و مشکلت را بگو. همین کار را هم کردم و رفتم و رو به حضرت درخواستم را مطرح کردم.
چند ماه بعد مقدمات ازدواج من فراهم شد و از ابتدای زندگی تا الان که سیوچند سال از آن زمان میگذرد شاید چیزی حدود سیزدهچهارده بار منزل و صاحبخانه عوض کردم و عجیب اینکه هر بار صاحبخانه بعدی از قبلی بهتر و مهربانتر و آسانگیرتر بوده است.
۲. وارد خانه که شدم «مادام» کنار همسرم نشسته بود و یک کاسه آش هم وسط بود. با خنده گفتم: خانم! برای مادام چه آشی پختهای؟! گفت: آش را خود مادام پخته و یک کاسه هم برای ما آورده است.
مادام محمودیان همسایه دیواربهدیوار ما در کوچه شهید «ویگن گاراپیدی» در نارمک بود. کوچهای که در بخش ارمنینشین نارمک قرار داشت. مادربزرگ دوستم که دیگر سنّی از او گذشته بود، به اصرار فرزندانش پیش آنان رفته بود و با لطف آنان ما دوسه سالی آنجا نشستیم.
از آنجا که من و همسرم مقلد حضرت آیتالله خامنهای هستیم و بنا به فتوای ایشان، اهل کتاب پاکند، طبیعتاً رابطۀ ما، حتی رابطۀ غذایی ما با مادام خیلی خوب بود و رفتوآمد زیادی داشتیم.
همسرم توضیح داد: مادام آش نذری پخته است. پرسیدم: مادام! شما هم نذر آش دارید؟ گفت: بله. اما این نذر برای امام حسین است. خیلی تعجب کردم. گفتم: شما برای امام حسین نذر کردهاید؟!
با همان فارسی لهجۀ ارمنی گفت: چرا تعجب میکنی؟ ما هم امام حسین را دوست داریم. و ادامه داد: حالا چند روز دیگر هم صبر کن ببین این کوچه نزدیک تاسوعا و عاشورا که میشود برای امام حسین چه کار که نمیکند.
آنموقع یعنی سیسال پیش دیدهها و دانستههایم از ارادت ارامنه عزیز به امام حسین و حضرت ابوالفضل«ع» به اندازه امروز نبود به همین دلیل توضیحات مادام تعجبم را بیشتر کرد، بخصوص وقتی گفت: تازه این که چیزی نیست؛ من هر سال یک گوسفند نذر امام حسین دارم که آن را به تکیۀ جوانان آزاده که در بنبست بالایی هستند میدهم.
مادام خیلی خونسرد ادامه میداد و موضوع برایش کاملاً عادی بود و از تعجبهای من تعجب میکرد! چایش را که سر کشید، گفت: ببین! ما امامها را خیلی دوست داریم. یک چیزی بگویم راحتت کنم. من و دخترانم هر وقت در زندگی مشکلی پیدا میکنیم، یک بلیت رفتوبرگشت هواپیما به مشهد میگیریم. میرویم، حاجتمان را از امام رضا میگیریم میآییم.
خیلی عجیب بود. مادام نگفت حاجتمان را «میگوییم»؛ گفت: «میگیریم میآییم»! با همین قطعیت و استحکام.
۳. چندسال پیش در حالی که سالها از بازنشستگی من از روزنامه گذشته بود و تجربه کار در چندین خبرگزاری را هم با خود داشتم و از تهران خسته شده بودم، مادر را برای زیارتی دوسه روزه به مشهد آوردم. همانطور که پیاده به سمت حرم مطهر میرفتیم، به مادر گفتم خیلی دوست دارم که به مشهد بیایم و اینجا زندگی کنم تا از همجواری با امام هشتم لذت ببرم ضمن اینکه از شلوغی و گرانی و آلودگی تهران هم راحت میشوم. مادر خیلی استقبال کرد. من هم فوری گفتم پس همین الان که به حرم مشرف شدی، برای این حاجت من دعا کن. و مادر دعا کرد.
عصر همانروز در حالی که برای دیدن یکی از دوستان خوبم که مدتی بود در َآستان قدس رضوی مشغول شده بود، به محل کارش رفتم، با درخواست او برای آمدن به مشهد و همکاری در بخش رسانهای آستان مواجه شدم.
یک ماه بعد در حالی که طرح مفصلم برای تغییرات محتوایی در «نشریه حرم» آستان قدس پذیرفته شده بود، در مشهد مقدس ساکن و مدیر مسئول نشریه حرم شده بودم و صاحبخانه من هم بزرگواری بود که بیش از دیگر صاحبخانهها برای راحتی و آرامش من از هیچ چیز کم نگذاشت.
***
همه ما آن حدیث مشهور امام رضا«ع» را شنیدهایم که کسی که به زیارتم بیاید در سه جا (از لحظه مرگ به بعد) زیارتش را پس میدهم و نمیگذارم به او بد بگذرد، اما واقعیت این است که این امام مهربان که ما ایرانیان توفیق میزبانی از خود و خواهر و بسیاری از برادران بزرگوارش را داریم، در همین دنیا هم لطف بیکرانش را از ما محبان و شیفتگانش و حتی غیرمسلمانان هم دریغ نمیکند.
میلاد ولی نعمتمان امام هشتم «ع» بر همه خوانندگان گرامی مبارک.
@tdejakam
✳️ راز آرامش امام خمینی _ بخش اول
[این یادداشت امروز شنبه ۱۳خرداد ۱۴۰۲ در ویژهنامه #روزنامه_قدس به مناسبت سالگرد ارتحال امام خمینی منتشر شده است.]
سیوچهارسال از پرواز روح بلند امام خمینی گذشته و در این مدت، نام و آوازه او نه تنها کمفروغ نشده که پربسامدتر از قبل در اقصا نقاط جهان حضور دارد. درباره امام خمینی، سیره او، سیاستورزی و شیوه مبارزهاش، رفتارش در زندگی خانوادگی، کتابهایی که خواند و مواضعی که گرفت و فریادهایی که کشید به فراوانی سخن گفته و نوشته شده است. گاهی بخشهای پررنگ حیات امام مثل سیاست و اجتهاد و نگارش کتاب و صدور بیانیه و اطلاعیه و سخنرانیهای تند و صریح چه پیش از انقلاب اسلامی و چه پس از آن، ما را از یک حقیقت بسیار مهم غافل میکند و آن اینکه امام در تمام حیات پربار خود تنها و تنها با یک هدف سخن گفت و سکوت کرد و اعلامیه نوشت و هجرت کرد و موضع تند گرفت و با مدارا رفتار کرد و... و آن «رضایت خداوند متعال» بود. او فقط به تکلیف الهی خود فکر کرد و بس. چه آنزمان که در آغاز مبارزه گفت: «ای آقای شاه! من تو را نصیحت میکنم.» و چه آنگاه که نصایح او بیاثر ماند و در سخنرانی تند خود گفت: «آقا! من اعلام خطر میکنم. ای ارتش ایران! من اعلام خطر میکنم. ای سیاسیون ایران! من اعلام خطر میکنم. ای بازرگانان ایران! من اعلام خطر میکنم. ای علمای ایران! ای مراجع اسلام! من اعلام خطر میکنم. ای فضلا! ای طلاب! ای مراجع! ای آقایان! ای نجف! ای قم! ای مشهد! ای تهران! ای شیراز! من اعلام خطر میکنم.»
امام در اوج مبارزه در هنگامی که عدهای بر دوقطبی شریعتی – کافی میدمیدند، در اعلام موضع در دعواهای آندو و طرفدارانشان شیوه «سکوت» در پیش گرفت و از دمیدن در تنور این دوقطبی در آنشرایط پرهیز کرد تا رضای خدا را بر موضع احتمالی شخصی خود ترجیح داده باشد. او در نامه عاشقانهای که از لبنان برای همسر گرامیاش نوشت هم تنها به رضای خدا و اطاعت از فرامین الهی توجه داشت. در عین حال وقتی سیدحسین خمینی نوهاش در ماجرای دفاع از بنیصدر در مشهد دست به اسلحه برده بود، امام به آقای اشراقی دستور میدهد که به مأموران کمیته بگوید او را تحتالحفظ به تهران بیاورند و اگر دست به اسلحه برد، با تیر او را بزنند. و وقتی آقای اشراقی مراعات میکند و بخش دوم پیام امام را نمیدهد، امام او را مؤاخذه و مجبور میکند که برگردد و دوباره عین پیام مرا به طور کامل به آنان ابلاغ کند! همان امامی که پیش از انقلاب موسیقی را به طور کامل حرام اعلام کرده بود، بعد از انقلاب اسلامی از برخی سرودها بخصوص سرود شهید مطهری تجلیل میکند و وقتی مقاومت برخی خشکمغزان را میبیند موافقت میکند که در دیدار خانواده شهید مطهری گروه سرود آن را در جلوی ایشان اجرا کنند و این اجرا از صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش شود. و بدینترتیب در چیزی که رضایت الهی را در آن دیده است از ملامت هیچ ملامتگری نمیهراسد و صریح موضع میگیرد.
این موضعگیری صریح و شجاعانه در لحظهلحظه حیات نورانی امام دیده میشود. آنجا که از ایشان میخواهند نظرشان را درباره احکام قرآنی حدود و دیات، بعد از انقلاب عوض یا تعدیل کنند و ایشان میگوید حکم من همان است و از آن کوتاه نمیآیم، و در برابر اصرارهای مکرر برخی بزرگان، میفرماید در این باره میتوانید به احکام فقهی آقای منتظری مراجعه کنید؛ کسی که او را بارها «پاره تن خود» خطاب کرده بود. همان امام وقتی آقای منتظری در ماجرای دفاع از مواضع منافقین و نیز سیدمهدی هاشمی برادر داماد خود که توطئهگری قهار بوده، از آنان دفاع شدید میکند در نامه معروف ۶۸/۱/۶ خود خطاب به وی -بدون سلام و تحیت- مینویسد: «از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید... از آنجا که سادهلوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید.» نکته مهم این جاست که امام در این نامه که در هفتههای آخر عمر مبارکشان نوشتند، تصریح میکنند: «من کار به تاریخ و آنچه اتفاق میافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم.» و خیلی صریحتر تأکید میکنند: «من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم.»
@tdejakam
✳️ راز آرامش امام خمینی _ بخش دوم و آخر
همانطور که ملاحظه میشود امام از ابتدای زندگی و از آغاز نهضت تا ادامه آن و پیروزی انقلاب و تا پایان عمر مبارکش، در هر فریاد و سکوت و موضع و پیام و بیانیهای تنها و تنها به خشنودی خدا اندیشید و برای رضای الهی موضع گرفت.
درست است که رضای خدا تأمینکننده منافع مردم بوده و هست، اما اگر بین رضایت مردم و رضایت خداوند تنافری میدید همانطور که آمد و خود تصریح کرده است رضای خدا را بر رضای مردم و دوستان ترجیح میداد.
این آموزه بزرگ شاید بزرگترین درسی باشد که ما مردم و مهمتر از ما، مسئولان و متولیان امور باید بگیریم و جز به رضای خداوند در زندگی شخصی و رفتار اجتماعی و تصمیمگیریها و تصمیمسازیهای سازمانی و اداری و حزبی و گروهی خود نیندیشیم و به جای آنکه عزت را در خشنودی صرف مردم ببینیم، بدانیم «فإن العزة للّه جمیعاً» و اگر خداوند عزت دهد، در میان مردم هم عزیز و محترم میشویم.
اینگونه است که «خمینی کبیر» با همین شیوه و ترجیح رضایت خداوند متعال در همه افعال و رفتار و گفتارهای خود بر رضایت مردم، آنچنان عزیز شد که در روز تشییع پیکر پاکش، ایران و دنیا شاهد بزرگترین تشییع تاریخ شدند؛ دهها برابر بیشتر از کسانی که در روز استقبال از ورودش به میهن، گل به دست در خیابانهای تهران به انتظار ایستاده بودند.
راز «آرامش امام» هم همین بود. آنجا که در پایان عمری مجاهده علمی و سیاسی و هدایت امت اسلامی در وصیتنامه سیاسی – الهیاش با صراحت و صداقت نوشت: «اينجانب... با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضميری اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جايگاه ابدی سفر میكنم.»
@tdejakam
✳ گمشده مهم این روزها...
[این یادداشت در شماره دوشنبه ۲۲ خردادماه ۱۴۰۲ در صفحات اول و دوم #روزنامه_جوان به چاپ رسید که با تأخیر در کانال میگذارم.]
۲۲بهمن سال ۱۳۹۱ هنگامی که علی لاریجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی برای سخنرانی در حرم مطهر حضرت معصومه«س» حضور یافته بود، عدهای حدود ۲۰ نفر که در حمایت از محمود احمدینژاد رئیسجمهور وقت شعار میدادند، با شعارهای «بیبصیرت بیبصیرت»ِ خود، بتدریج مدیریت جلسه را از لاریجانی گرفتند و سپس اقدام به پرتاب کفش و مُهر نماز به سوی او کردند. این ماجرا درست هفت روز بعد از استیضاح وزیر وقت کار و ایراد اتهام و نمایش فیلمی از سوی احمدینژاد به یکی از برادران لاریجانی در مجلس اتفاق افتاده بود که به «یکشنبه سیاه» معروف شد.
متعاقب این اتفاق، رهبر انقلاب در سخنان خود با جمعی از مردم نسبت به این ماجرا و ماجرای مشابهی که برای سیدحسن خمینی پیش آمده بود، واکنش منفی نشان داد و اظهار داشت: «این را هم عرض بکنیم؛ این حرفی که من امروز زدم و از بعضی از مسئولان و سران کشور گلهگزاری کردم، موجب نشود که حالا یک عدهای راه بیفتند، بنا کنند علیه این و آن شعار دادن؛ نه. بنده با این کار هم مخالفم. اینکه شما یک نفر را به عنوان ضد ولایت، ضد بصیرت، ضد چه، مشخص کنید، بعد یک عدهای راه بیفتند علیه او شعار بدهند، مجلس را به هم بزنند، بنده با این کارها هم مخالفم؛ این را من صریح بگویم. این کارهایی که در قم اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. آن کارهایی که در مرقد امام اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم.»
از سیاق این عبارات و نیز سیرهٔ رهبر انقلاب در تمام سالهای گذشته معلوم است که انتقاد و مخالفت و به قول امام خمینی حتی تخطئه، نه تنها اشکالی ندارد بلکه مفید و حتی «هدیه الهی» برای «رشد انسانها»ست، اما این نباید موجب شود که در این راه، از وسایل و مقدمات حرام و ممنوعه و گناهآلود استفاده شود.
این تذکر از سوی رهبرانی است که معتقدند «دانشجو حتی اگر اشتباه هم کند باید در سیاست دخالت کند» اما در سیاست دخالت کند اما نه اینکه بیادبی و بیاخلاقی و فحاشی کند.
کنش سیاسی هم مانند هر اقدام و فعالیت دیگر الزامات زیادی دارد. یکی از این پیشنیازهای واجب و نه حتی مستحب، رعایت «اخلاق» و «ادب» در مخالفت و تخطئه است. در سیره سیاسی امام و رهبر انقلاب هیچگاه فحاشی و خروج از مرزهای اخلاق و ادب حتی نسبت به دشمنان آشکار داخلی و خارجی اعم از شاه تا آمریکا دیده نشد، در حالی که همزمان شدیدترین انتقادها و اعتراضات عمر خود را هم نسبت به این دو ابراز میکردند.
این روزها اما زیاد میبینیم که بسیاری از کسانی که فعالیت سیاسی و رسانهای را پیش گرفتهاند، از این اصل بدیهی فاصلهها دارند. از روزنامهنگاری که در تمام دوران مدیر مسئولی خود به اعتراف خودش از بیشترین میزان حمایت و اعتماد رهبر انقلاب برخوردار بوده و حتی پول جریمه دادگاهش را هم ایشان تقبل کرده اما امروز نسبت به او فحاشی میکند گرفته تا او که کانالش پر از صوتهای فحاشی رکیک علیه هر کسی است که از او خوشش نمیآمده تا جوانکی که با یک گوشی موبایل مثلاً قصد مخالفت سیاسی با یک نماینده مجلس را دارد، اما او را در حرم مطهر سیدالشهدا و در حرم امیرالمؤمنین «علیهمالسلام» آماج سخیفترین استهزاها میکند.
معلوم نیست که هر نماینده یا مسئولی هم سعه صدر فراوان رهبر انقلاب را داشته باشد که دانشجویانی که به ایشان بدترین دشنامهای رکیک را دادند و فحاشان به خود را با لطف پدرانه خود ببخشد و حتی موجبات آزادی آنها را فراهم کند. آنها ممکن است در همین دنیا سکوت کنند اما معلوم نیست بیادبان و اخلاقستیزان را بدتر از آن در آن دنیا هم ببخشند و از حق خود بگذرند. و پای چنین افرادی در آن دنیا گیر است بخصوص آنها که در حرم حضرت معصومه و امام حسین و امام علی «علیهمالسلام» دست به چنین کارهایی میزنند، معلوم است که پایبندیهای دینیای دارند که به آنجاها رفتهاند و انتظار از آنها بیشتر از کسانی است که چنین اعتقاداتی ندارند.
یادمان هم باشد که انبیای الهی که بتشکنان دورانهای خود بودند و هستند، اولین رسالتشان حتی «تعلیم کتاب و حکمت» هم نبوده است و به تصریح قرآن ابتدا برای «تزکیه» و «اخلاق» آمده بودند. پیامبر اعظم«ص» هم با صراحت فرمود: «انّما بُعِثتُ لِاُتمّمَ مَکارِمَ الاخلاق». اخلاق گمشده بسیاری از ما در این روزگار وانفساست. دقت کنیم!
@tdejakam
✳ پیشنهاد بیشرمانه در نیمهشب! (بخش اول)
[این یادداشت در صفحات اول و دوم شمارهٔ امروز دوشنبه ۲۹خرداد ۱۴۰۲ #روزنامه_جوان منتشر شده است.]
خانم فرزانه روستایی همکلاسی ما در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران تماس گرفت و گفت امشب میخواهم به خانه شما بیایم. جا خوردم و البته رویم هم نشد که بپرسم چرا و چطور اینطور بیمقدمه و... در هر صورت ایشان به همراه یکی از خانمهای همدورهای ما در دانشکده به منزل ما آمدند. آنموقع خانم دکتر روستایی در روزنامه اصلاحطلب جامعه دبیر بخش بینالملل یا معاون سردبیر یا هردو بود و طبیعتاً بحث و گپ ما از همان سر شب خیلی جدی حول مسائل سیاسی روز دور زد.
اما فارغ از مسائل سیاسی روز، معلوم شد که خانم روستایی آمده است تا با اصرار، مرا راضی کند از کیهان جدا و در روزنامه جامعه مشغول شوم و هر چه توضیح میدادم که من در اکثر موارد با مواضع کیهان همراه و با بسیاری از موضعگیریهای جامعه مخالفم و هیچ دلیل عقلی برای این جدایی ندارم، کوتاه نمیآمد و اصرارهای خودش را تشدید میکرد. اگر اشتباه نکنم بحث حقوق بیشتر را هم مطرح کرد و از آن مهمتر اینکه تو به جامعه بیا و همین چیزهایی را بنویس که در کیهان مینویسی! تعجب کردم و گفتم: مگر میشود من در آنجا هم همین مقالات و یادداشتها را بنویسم؟! و او میگفت من تضمین میکنم که تو در جامعه هیچ منع و مانعی برای نوشتن نداشته باشی و هر چه نوشتی بدون تغییر منتشر شود.
در هر صورت، من در آن لحظه که دیگر به ساعت یک نیمهشب نزدیک میشدیم چیزی به ذهنم رسید. راستش فکر کردم که چه چیزی میتواند «خط قرمز» روزنامه جامعه و گردانندگانش که بسیار به دکتر سروش نزدیک بودند، باشد. اولین مورد بارز تفاوت شدید آنها با دکتر شریعتی بود. شریعتی یک دینمدار معتقد به ایدئولوژی و تفکیک روحانیت به انقلابی و غیرانقلابی و سیاسی و غیرسیاسی بود. یاد فریادهایش در شب شام غریبان در مسجد جامع نارمک تهران افتادم که گفته بود: «اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا با خانۀ بت، مساوی است.» بخصوص یاد این جمله معروف او افتادم که به دینداران سیاستگریز گفته بود: «وقتی در صحنه حق و باطل نیستی، وقتی شاهدِ عصر خودت و شهید حق و باطل جامعهات نیستی، هر کجا که میخواهی باش، چه به نماز ایستاده باشی چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است.»، یاد این افتادم که شریعتی به تقلید و مرجعیت اعتقاد داشت و مرجع خودش را امام خمینی انتخاب کرده بود؛ نکتهای که در گزارشهای متعدد ساواک هم آمده بود، با این تأکید که «شریعتی از طرفداران خود خواسته است که همهجا برای مرجعیت خمینی تبلیغ کنند.» خود شریعتی در چند جا با اشاره و تصریح به این موضوع اشاره میکند از جمله در کتاب «خودسازی انقلابی»: «... ظهور روحهای انقلابی و شخصیتهای پارسا، آگاه و دلیری که به خاطر وفادار ماندن به ارزشهای انسانی و پاسداری از حرمت و عزت اسلام و مسلمین گاه به گاه در برابر استبداد، فساد و توطئههای استعمار قیام میکردهاند. از اینگونه است قیامهایی که از زمان میرزای شیرازی تا اکنون، آیتالله خمینی، شاهد آن بودهایم.» یا آنجا که در تحلیل قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، از «پایان مماشات روحانیت با سلطنت» یاد و از امام خمینی تجلیل میکند. بگذریم از تصریح مکرر او در تفکیک روحانیت قاعد و ساکت و غیرسیاسی با روحانیان انقلابی و خوشفکری چون مطهری، خامنهای، صدر، طالقانی و بهشتی و اینکه: «اول گفتند با ولایت مخالف است! بعد که دیدند یک میلیون نسخه کتاب و نوار از من درباره ولایت، در دسترس مردم قرار گرفته، گفتند: نه؛ با روحانیت مخالف است! در این باره عرض میکنم... که من در طول این مدتی که میتوانستم –در هر سطحی، چه در اروپا و چه در اینجا– کار کنم، حرف بزنم و خدمتی انجام دهم، همیشه قویترین، مؤمنانهترین و متعصبانهترین دفاع را از "روحانیت راستین و مترقی"، از جامعه علمیِ "درست و اصیل اسلامی" کردهام و در اینجا حتی به خود شما هم گفتهام که: دفاع، نگاهبانی و جانبداری از این جامعه علمی نه تنها وظیفه هر مسلمان مؤمن است بلکه – از آنجا که آخرین و تنها سنگری است که در برابر هجوم استعمار فرهنگی غرب، ایستادگی میکند، وظیفه هر "روشنفکر مسئول" است ولو معتقد به مذهب هم نباشد.»
اینها و خیلی نمونههای دیگری که به نقل از دکتر اینجا و آنجا بخصوص در سالگرد درگذشت شریعتی در کیهان نوشته بودم را در مغزم مرور کردم و گفتم: خانم روستایی! موافقید برای اولین مطلب، یک یادداشت جانانه برای دکتر شریعتی بنویسم؟ او که نه انتظار موافقت من را داشت و نه انتظار چنین پیشنهاد بیشرمانهای! را، خیلی صریح گفت: نه آقای دژاکام! ما در جامعه قرار نداریم در دفاع از شریعتی چیزی بنویسیم. شریعتی یک متفکر ایدئولوژیزده بود و ما باید...
@tdejakam
✳ پیشنهاد بیشرمانه در نیمهشب! (بخش دوم و آخر)
اینها و خیلی نمونههای دیگری که به نقل از دکتر اینجا و آنجا بخصوص در سالگرد
درگذشت شریعتی در کیهان نوشته بودم را در مغزم مرور کردم و گفتم: خانوم روستایی! موافقید برای اولین مطلب، یک یادداشت جانانه برای دکتر شریعتی بنویسم؟ خانم روستایی که نه انتظار موافقت من را داشت و نه انتظار چنین پیشنهاد بیشرمانهای! را، خیلی صریح گفت: نه آقای دژاکام! ما در جامعه قرار نداریم در دفاع از شریعتی چیزی بنویسیم. شریعتی یک متفکر ایدئولوژیزده بود و ما باید برای نسل جوان و دانشجویمان از شخصیتهای مناسب و معاصر استفاده کنیم. خندیدم و گفتم: فکر کردم همه آن چیزهایی که در کیهان مینویسم را میتوانم در یک روزنامه اصلاحطلب هم بنویسم بخصوص درباره شخصیت روشنفکری چون دکتر شریعتی، اما ظاهراً آنجا دستم بستهتر از کیهان است. من همینجا میمانم و بدون خط قرمزهایی اینچنینی به وظیفه خودم عمل میکنم.
خیلی از نیمهشب گذشته بود که دو خانم همکلاسی ما در دانشکده حقوق، منزل ما را در خیابان هانری کٌربَن ترک کردند در حالی که از شکار یک صید ناامید شده بودند...
@tdejakam
✳ یک مستند خوب و تماشایی
مستند #وداع_با_اسلحه را حدود دو هفته پیش دیدم و چیزهایی هم یادداشت کردم اما درگذشت یکی از نزدیکان نوشتن درباره آن را به تأخیر انداخت.
اولین نکته، عنوان بسیار جذاب و منطبق با موضوع مستند است که از یکی از آثار ارنست همینگوی گرفته شده است که داستان آن هم درباره کنار گذاشته شدن سلاح توسط یک ارتشی دلازدستداده است. شاید بتوان گفت این عنوان، یکی از بهترین عناوینی است که میتوان درباره شخصیتی چون #یاسر_عرفات بهکار برد.
شروع مستند هم بسیار خوب و تأثیرگذار است؛ شروعی که یک بار دیگر در پایان هم تکرار شده و جذابیتش را مضاعف کرده است. این شروع به قول ما روزنامهنگاران قفل خوبی برای کشاندن و مشتاق کردن مخاطب برای دیدن بقیه کار است که در این زمینه موفق عمل کرده است.
اما به نظر من جذابترین بخش مستند مربوط میشود به همپوشانی و همراهی بسیار دقیق نریشن و گفتار فیلم با خود تصاویر ارائه شده که واقعاً باید به کارگردان این اثر دست مریزاد گفت. به عنوان مثال آنجا که در آغاز مستند میگوید ارتش #اسرائیل قصد فتح تمام خاورمیانه را دارد و پرواز جنگندهها را از یک مسیر و پخش شدنشان را در مسیرهای مختلف نشان میدهد یا آنجا که میگوید خاورمیانه به انبار باروت تبدیل شده است و در یک اجلاس سیاستمداران به سران رژیم صهیونیستی که سیگار خود را بر دهان گذاشته، فندک روشنشان را جلو میبرند و این میکس خوب متن و تصاویر در جایجای مستند ادامه مییابد و مخاطب را در لذت دیدن یک کار خوب غرق میکند.
«وداع با اسلحه» در بسیاری جاها بین روایت سرگذشت #فلسطین و #عرفات متحیر است؛ هرچند واقعاً تفکیک این دو بسیار سخت است اما گاهی با نشان دادن بموقع و دقیق پیشروی صهیونیستها در اشغال خاک فلسطین و نقشههای پی در پی و نیز حضور شخصیتهایی چون #جمال_عبدالناصر و... به روایت فلسطین نزدیک میشود و در اکثر مواقع هم به رشد و محبوبیت افزاینده عرفات گویی فیلم فقط سرگذشت ابوعمار را روایت میکند و بس. اشکال کار در این حالت این است که ما برخی مقاطع حساس از زندگی رئیس جنبش فتح را نداریم و گاهی برخی حوادث مهم در تاریخ فلسطین را.
اشکال دیگری که شاید از همین موضوع ناشی شود هم در زندگی عرفات و حیات سیاسی جنبش فتح و هم در زندگی مثلاً #عبدالناصر گفتنیهای ضروری فراوانی وجود داشته که برای شناخت دقیقتر و بهتر شخصیت آنها لازم بوده و در فیلم نیامده از قصورها و تقصیرها گرفته تا سازشکاریهای متعدد. جالب اینجاست که با اینکه عنوان فیلم بسیار خوب و منطبق «وداع با اسلحه» انتخاب شده اما این وداع و در حقیقت این سازشکاری در زندگی سیاسی عرفات در فیلم خیلی پررنگ نیست تا جایی که وقتی مستند تمام میشود ما با یک یاسر عرفات قهرمان مواجه هستیم.
یکی دیگر از کاستیهای این مستند، نسبت فلسطین و عرفات با انقلاب اسلامی ایران است که بجز یکی دو تصویر محو از دکتر #ابراهیم_یزدی و حضور عرفات در ایران بدون هرگونه توضیح کامل و دقیقی، چیزی ندارد و مخاطب بخصوص ایرانی را در این سردرگمی نگه میدارد که انقلاب اسلامی چه تأثیری در انقلاب فلسطین داشته است!
با همه اینها، مستند وداع با اسلحه کاری خوب و ارزشمند است و معلوم است که سازندگان آن برای پیدا کردن تصاویر و فیلمهای دیدهنشده و تاریخی آن زحمت زیادی کشیدهاند و مخاطبان بخصوص نسل جوان را تا حد بسیار زیادی با تاریخ فلسطین و شخصیت یاسر عرفات آشنا میکند. به #امیرحسین_کاربخش کارگردان و #علیرضا_منتظری تهیهکننده و عزیزان در #سفیرفیلم بابت این اثر، خدا قوت میگوییم. به مخاطبان خوب این صفحه هم توصیه میکنم اگر به مسائل سیاسی بینالمللی و نهضت فلسطین و تاریخ علاقهمند هستند، تماشای این مستند را از دست ندهند.
@tdejakam
✳️ ساترا و اسب تروا - بخش اول
حتماً همه شما بارها این عبارت را که «من حاضر نیستم با خانواده خودم پای تماشای این فیلم/یا هر فیلمی بنشینم» از خود بازیگران و سینماگران و وزیران فرهنگی دولتهای مختلف یا معاونانشان شنیده یا خوانده باشید. حتماً هم با دیدن برخی از فیلمهای به نمایش درآمده در سینماها به این گزاره با دیدهٔ تحسین نگریستهاید، حتی اگر آن را ابراز نکرده باشید. اما چهارسال پیش وقتی یکی از اعضای شورای صدور پروانه نمایش دولت قبل عبارتی با چنین مضمونی را درباره یکی از فیلمها در جمع سینماگران مطرح کرد، یکی از تهیهکنندگان به او گفت: «اگر نمیتوانید با خانواده ببینید، چرا در شورا به آن پروانه دادید و ممیزی را همان زمانی که فیلم برای دریافت پروانه نمایش، درخواست داده بود اعمال نکردید؟!»
***
در ماجرای جنگ و جدلها و بحثهای تند این روزها که پس از مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی برای واگذاری رسمی موضوع نظارت و صدور مجوز تولیدات شبکههای خانگی به «ساترا» یا همان «سازمان تنظیم مقررات رسانههای صوت و تصویر فراگیر» وابسته به سازمان صداوسیما درگرفت، موارد بحثانگیزی مطرح شده و هنوز میشود. مواردی چون اینکه جبلی و وحید جلیلی میخواهند شبکه نمایش خانگی را هم شبکه افق کنند، آنها قصد حذف رقبای خود را دارند و مواردی از ایندست.
اشکالی ندارد که کسی یا کسانی از قیافه پیمان جبلی و وحید جلیلی خوششان نیاید، اما کمتر کسی است که این اصل عقلی فراگیر را قبول نداشته باشد که «نظارت» امری بدیهی و ضروری است، بخصوص اگر حوزه نظارت مقوله مهم و تأثیرگذار فرهنگ باشد. وقتی برای خرید یک رب گوجهفرنگی، بهدرستی بنا به فرمایش خداوند در قرآن که «فلینظر الانسان الی طعامه» به تاریخ تولید و انقضا و شرکت سازنده و سوابقش دقت و نظارت میکنیم تا نکند محصولی خارج از استاندارد و فاسد وارد معده ما و فرزندان ما شود، چرا این دقت و حساسیت و نظارت را نباید بر روی محصولات فرهنگی که نه با جسم که با روح و روان و فکر ما سروکار دارد بهکار بریم. آیا منظور خداوند متعال فقط طعام مادی است یا خوراک معنوی و فرهنگی را هم به طریق اولی شامل میشود؟ موضوعی که در احادیث متعدد هم تصریح شده است. امام حسن مجتبی «ع» میفرماید: «عَجِبْتُ لِمَنْ یَتَفَکَّرُ فِی مَأکُولِهِ کَیْفَ لا یَتَفَکَّر فِی مَعْقُولِهِ فَیَجْنِبُ بَطْنَهُ ما یُؤذِیهِ وَ یُودِعُ صَدْرَهُ ما یَرْدِیهِ.» (شگفتا کسی که در خورد و خوراک خود تأمل میکند، اما نمیاندیشد که چه وارد فکر و اندیشهاش میکند و آنچه سینهاش را پست و آلوده میسازد رها میکند).
حتماً همینجا بسیاری از منتقدان خواهند گفت بحث نظارت و ارزشیابی و لزوم آن مطرح نیست، بحث این است که این نظارت و ارزشیابی به صداوسیما داده نشود. پاسخ این است که این مسئولیت بیش از هفتسال است که به درست یا غلط به صداوسیما واگذار شده و الان این واگذاری بهاصطلاح ابرام شده است، چرا طی این سالها شاهد این واکنش آنهم با اینشدت نبودیم؟ شاید پاسخ همانی باشد که جسته و گریخته بر زبان و استوری برخی مخالفان رفته است: آنها میخواهند شبکه نمایش خانگی را شبکه افق کنند! معنی واضح و روشن این حرف این است که تا زمانی که دین و اخلاق و مناسبات سالم و منزه نخواهد در این حوزه وارد شود مشکلی با نظارت ساترا نداریم. تا زمانی که کمیته ارزشیابی آثار، خودش از محتوای تولید شده ناراضی باشد و حتی با خانواده نتواند آن را ببیند، اما به آن مجوز بدهد مشکلی نداریم، تا زمانی که کسی با کاربرد پر تعداد عرق و شراب و ادبیات جنسی و دود و دم و دخانیات و سبک زندگی گناهآلود و غربی در آثار تولیدی ما کاری نداشته باشد ما هم کاری نداریم و احترامشان را هم داریم، اما اگر قرار باشد صداوسیمای جلیلی برنامه طنز بسازد که هم بخنداند و هم سالم باشد، برنامه قرآنی و معنوی برای شبکه۳ بسازد که هم مشکل بیمخاطبی شبکه قرآن را نداشته باشد و هم میلیونها نفر را پای سفره افطار غرق نور و معنویت کند، جای احساس خطر است و معلوم میشود که قهرکردنهای ما با صداوسیما به اندازه پریدن پشهای از روی شاخهای مسئولان صداوسیما را ناراحت و نگران نکرده است و این ماییم که ضرر کردهایم و این تریبون را از دست دادهایم. در حقیقت مشکل این عده با عنوان «نظارت» نیست با اعمال «نظارت» و «سالمسازی» است.
@tdejakam
✳ ساترا و اسب تروا - بخش دوم و آخر
واقعیت این است که مدتهاست نبرد بیسابقه و خاموشی برای نابودی و ویرانی مهمترین بلندگوی رسانهای نظام یعنی صداوسیما در جریان است.
این واژه «نبرد» یا «جنگ رسانهای» یک تعبیر فانتزی برای قشنگ کردن عبارات این مقاله نیست؛ واقعیتی است که نه لشکریان آنطرف آن را تکذیب میکنند و نه مجاهدان این جبهه؛ و هرچه مجاهدت در سالمسازی و نفی سلبریتیسالاری در این جبهه بیشتر میشود خوف و ترس در لشکر مقابل هم بیشتر میشود. از اوایل تزریق یکصد میلیارد تومانی فلانی در دولت بهمانی برای تأسیس و راهاندازی وی. او. دیها تا همین سالهای اخیر و کودتای خزنده و مهمی که برای قبضه کردن همه جبهه رسانهای کشور رقم خورد و ثروت افسانهای حامی وی. او. دیها و به تدبیر کثیفی که میکوشد آنها را گام به گام فرمانروای مطلق رسانه کند، یک نبرد تمامعیار راه افتاده است.
حال فرض کنید در این معرکه خود شما فرمانده میدان صداوسیما میشوید و میبینید جمعی مشغول همکاری با عوامل کودتا هستند! بله، یا باید تسلیم شوی و با آنها سازش کنی و کاری به کارشان نداشته باشی و اجازه بدهی سبک زندگی و اخلاق و رفتار و مناسبات اجتماعی تو و مردم را آنها رقم بزنند یا مردانه با هرچه در توان داری بجنگی. طبیعی است که اگر نبرد را انتخاب کردی، تولیداتت کم میشود، مردم ناراضی میشوند، از تعداد مخاطبانت کاسته میشود و... چرا؟ چون آنها با پول و با تکیه بر آزادی و بیقانونی و ولنگاری نظارتی، همه حرفهایهای تولید را بنده زرخرید میکنند یا مرعوب و خانهنشین! و شما، چون تولیدکنندهٔ وفادار و کمتوقع نساختی و نداری، روز به روز ضعیفتر میشوی! اینجا کافی است اندکی خطا و کجسلیقگی هم چاشنی کار مدیریتی شما بشود تا ماجرا بهانه و سرعت بیشتری پیدا کند و جبهه رسانهای دشمن، همه کاسهها و کوزهها را سر تو بشکند.
برگردیم به همان حرف قبلی؛ حتی اگر جبلی و جلیلی ضعیف هم بوده باشند، دعوا اصلاً و ابداً نباید با آنها باشد. دعوای اصلی با آنهایی است که بر خلاف صریح قانون اساسی، اسب تروای جبهه رسانهای دشمن را از در قلعه نظام وارد و در داخل تزئینش کردند و مدام هم تقویتش میکنند. آنها هیچ نظارتی را بر نمیتابند، هیچ مدیریت و استانداردی را قبول ندارند و حالا هم دنبال قرارداد (بخوانید اجاره) پنجساله هنرپیشهها و عوامل هستند!
روند فعلی را یک بار دیگر مرور کنیم: شما برای ساخت یک مستند ساده مجوز لازم دارید. برای ساخت فیلم سینمایی و سریال هم همینطور، آنقدر که دوربین بیمجوز شما بلافاصله در خیابان توقیف میشود. اما وی. او. دی سریال چند ده قسمتی را بدون هیچ مجوزی با پشتیبانی مالی و اداری آن بانک و فلان اپراتور و بهمان شخصیت سیاسی میسازد! نه نظارت بر فیلمنامه، نه برعوامل و نه بر هیچ چیز دیگر! باورش سخت است، اما واقعاً با نظارت صفر و دستمزد بسیار بالاتر. در ایام عید هم میبینیم که سریالشان با تیراژ بالا پخش میشود و وقتی بوی گند عدم نظارت بر آن همهجا را میگیرد، تازه بعد از پانزدهم فروردین و پایان تعطیلاتِ مسئولان نظارتی دلسوز! آن را پایین میکشند تا موارد خلاف عفت و حیا و... را ممیزی کنند!
بله، ساترا و صداوسیما حتماً ضعف دارند، حتماً بد عمل میکنند، حتماً دیر عمل میکنند، حتماً گاهی بدسلیقگی و سختگیری دارند، اما در هر صورت در این میدان دارند مبارزه میکنند. در این کودتا، نوک تفنگ را به سمت فرماندۀ جبهۀ خودی نگیریم؛ حتی اگر دلایل منطقی برای دلخوری از او داشته باشیم. در عوض به پیوند وی. او. دی، با اپراتورها، بانکها و سرمایهگذاران ناشناس و مشکوک و برخی مجموعهها بیشتر فکر کنیم...
منتشرشده در: صفحه اول و دوم #روزنامه_جوان دوشنبه ۵تیرماه ۱۴۰۲.
@tdejakam
✳ آموزش مقدماتی روزنامهنگاری! - بخش اول
[این یادداشت در صفحات اول و دوم شماره امروز دوشنبه ۱۲ تیرماه #روزنامه_جوان منتشر شده است.]
خب بچهها! شما تا حالا یاد گرفتید که خبر چیست، با اجزای خبر مثل تیتر و لید و متن و منبع خبر هم آشنا شدید. امروز میخواهم درباره یک مبحث جذاب برای شما صحبت کنم که بخصوص در روزنامهنگاری خیلی کاربرد دارد و آن ارزشهای خبری است. چرا؟ چون در روزنامه، شما با انبوهی از خبرها و یادداشتها و مطالب مواجهید که جایی برای درج آنها ندارید و مجبورید از میانشان به اندازه فضای موجودتان انتخاب کنید؛ این انتخاب را بر اساس ارزشهایی که هر خبر و مطلب دارد انجام میدهید.
مثلاً نگاه کنید به خبرهای اتفاقات مهم و تکاندهنده اینروزها در فرانسه که من تیتروار برای شما نقل میکنم. در پی کشتهشدن یک نوجوان ۱۷ساله، اغتشاشات خشونتآمیزی در این کشور روی داده که در ۲۰سال اخیر بیسابقه است. ۸۷۵ نفر فقط در سه روز اول این اغتشاشات بازداشت و صدها نفر مجروح شدند، و ۹۹۴نفر هم در شب چهارم. ۴۵هزار نیروی پلیس هم در خیابانها مستقر شده. مردم فروشگاهها را غارت کردهاند. در جریان اعتراضات فقط در روزهای جمعه و شنبه بیش از ۲۵۰۰حادثه آتشسوزی ثبت شده و ۱۳۵۰وسیله نقلیه و همچنین ۲۳۴ساختمان به آتش کشیده شده است. در این ناآرامیها ۷۹مأمور پلیس هم مجروح شدند. دولت فرانسه همه مراسمها و رویدادهای بزرگ در سراسر کشور را لغو کرد. «امانوئل ماکرون» رئیسجمهور فرانسه پس از نشست امنیتی اضطراری برای مهار اعتراضات گفت: شبکههای اجتماعی، بازیهای رایانهای و الکل مسبب اصلی شعلهور شدن شورشها در سراسر فرانسهاند. اتحادیههای پلیس فرانسه هم در بیانیهای درباره اعتراضات این روزها اعلام کرد: فرانسه در یک «جنگ داخلی» است. به دولت بابت عدم حمایت لازم هشدار میدهیم؛ در رویارویی با «وحشیها»، صرفاً «درخواست آرامش» کافی نیست. پلیس دیگر نمیتواند ظلم و ستم این اقلیتهای خشن را تحمل کند. وزیر دادگستری فرانسه هم با صراحت گفته است: «والدین کودکانی که در اعتراضات شرکت کنند، ۳۰هزار یورو جریمه میشوند. هویت و آیپی معترضان در شبکههای اجتماعی را داریم و آنها را مجازات میکنیم.» رهبر حزب کمونیست فرانسه هم طی مصاحبهای تصریح کرد: «وقتی اوضاع کشور متشنج است باید شبکههای اجتماعی قطع شوند. من بهجای اعلام وضع اضطراری در جامعه، خواستار «اعلام وضع اضطراری در شبکههای اجتماعی» هستم.» برخی منابع از قطع شبکه اجتماعی توییتر در فرانسه خبر میدهند. فیلمهای منتشره در شبکههای اجتماعی از آتشزدن مدارس حکایت دارد. معترضان فرانسوی با هجوم به درون خانه شهردار «کرتیل» در حومه پاریس و به آتش کشیدن خودرو وی، همسر شهردار را مجروح کردند. «کیلیان امباپه» سلبریتی و فوتبالیست مشهور فرانسوی با انتشار متن و استوری در صفحات اجتماعی خود از مردم خواست «خشونت را تمام کنید!» او افزوده است: «از زمان این حادثه تلخ، ما شاهد ابراز خشم مردمی هستیم که محتوای آن را درک میکنیم، اما نمیتوانیم شکل آن را تأیید کنیم. این اموال شماست که دارید ویران می کنید، محلههای شما، شهرهای شما، مکانهای زندگی و مجاورت شماست.»
بچهها! فکر میکنم همین مقدار مرور خبرهای این روزهای فرانسه کافی باشد. برگردیم به ارزشهای خبری. مهمترین ارزش این خبرها «شگفتانگیزی» فوقالعاده آن است که آن را از خبرهای مشابه ممتاز میکند و بهترین خوراک برای تولید مطلب و مصاحبه و یادداشت و گزارشهای خبری و سرمقاله یک روزنامه حرفهای و حتی غیرحرفهای است. ارزش دیگر آن «تازگی» خبرهاست و روزنامه مطرح باید در اولین شماره خود خبرهای این اظهارات و اتفاقات بیسابقه را با عکس و تفصیلات در صفحه اول و صفحات داخلی خود بیاورد تا نگویند یک روزنامه مُرده داریم. ارزش دیگر این حوادث در «بزرگی تعداد و مقدار» است. به عددها نگاه کنید: بازداشت ۸۷۵نفر در سه روز اول و ۹۹۴نفر در شب چهارم، استقرار ۴۵هزار نفر پلیس، آتشزدن ۱۳۵۰وسیله نقلیه و ۲۳۴ساختمان فقط در ۲روز اول، مجروح شدن ۷۹پلیس. همین اعداد میتواند باعث شود این خبرها به خبر اول هر رسانهای در هر جای دنیا تبدیل شود. ارزش دیگر «شهرت» است که جایگاه فرانسه در کشورهای جهان و اروپا را شامل میشود و نیز واکنش امانوئل مکرون و رهبر حزب کمونیست فرانسه و وزرای کشور و دادگستری و سلبریتیهای مشهوری چون کیلیان امباپه و شخصیتهای مهم جهانی که درباره این حوادث واکنش نشان دادهاند که باز هم این باعث ممتاز شدن این خبرها میشود. خودِ آتشزدن و کشتن و کشتهشدن و مجروحیت و... هم که مربوط میشود به ارزش «کشمکش و درگیری» که از جذابترین و مهمترین ارزشهایی است که باید به آن توجه کرد. اما درباره ارزشِ... بله؟ سؤالی داشتید؟ بفرمایید...
@tdejakam
✳ آموزش مقدماتی روزنامهنگاری! - بخش دوم و آخر
- پس چرا اکثر قریب به اتفاق روزنامههای مثلاً حرفهای اصلاحطلب کشورمان درباره این اتفاقات مهم و شگفت وبیسابقه پس از سهچهار روز کوچکترین واکنشی نشان ندادند؟
سؤال خیلی خوبی کردید. به نظر میرسد که درباره اطلاق صفت «حرفهای» به این روزنامهها، من و شما زیادی دستودلبازی میکنیم. این بیتوجهی آشکار به مهمترین خبرهای داخلی و خارجی در نزد این روزنامهها مسبوق به سابقه است. شما این سکوت را در اغتشاشات داخلی اسرائیل و تلآویو هم دیدید، در وقایع اخیر آلبانی هم مشاهده کردید، در شکست کودتای اخیر در روسیه هم همچنین؛ در حالی که در آغاز تحرکات گروه واگنر هم صفحات روزنامهها و هم صفحات آنلاینشان لحظهبهلحظه گزارش و خبر میرفتند، در وارونهنشان دادن قرآنسوزی در سوئد و در بسیاری از حوادث قبلتر هم دیدهاید. این از موضوعات مهم و فراگیر خارجی، در موضوعات داخلی هم همچنین. فردای روز راهپیمایی ۲۲ بهمن سال گذشته، در حالی که دشمنان تا روز قبلش همچنان بر طبل سقوط کامل جمهوری اسلامی و جایگاهنداشتن حکومت در بین تودههای مردم میکوبیدند، حضور بیسابقه و اعجاببرانگیز مردم در تمام شهرها و مناطق کشور باعث نشد که این حرفهایها ارزشهای تازگی، مجاورت، شهرت، شگفتی، بزرگی تعداد و مقدار، دربرگیری و... در این خبر بسیار مهم را ببینند و فردا همه آنها، روزنامههاشان را بدون هیچ عکس و تیتری در صفحه اول منتشر کردند. در نماز پرشکوه عید فطر رهبر انقلاب اسلامی، در پیشرفتهای علمی و فناورانه مهمی چون پرتاب ماهواره خیام و رونمایی از موشک هایپرسونیک خیبر که یک امر افتخارآمیز ملی بود هم لام تا کام حرف نزدند و تیتر و عکس نرفتند. همچنین از صادرات بالای کشورمان در سال ۱۴۰۱ در عین تحریم و نپذیرفتن fatf و معلق بودن برجام هم گذشتند و چیزی نگفتند. بگذریم از سانسور رونمایی از شناور مدرن شهید سلیمانی و دهها افتخار ملی دیگر که دستاورد جوانان ایرانی است.
ولی حالا در پایان این کلاس، برای اینکه نامردی نکرده باشیم، بعد از اینهمه که از عقبماندگیهای این روزنامههای حرفهای گفتیم، خوب است از توجهشان به یکی دو خبر پرسروصدای خارجی هم تقدیر کنیم و آن هم مراسم مرگ ملکه و تاجگذاری چارلز سوم در انگلیس است که انصافاً این روزنامهها برای این دو خبر سنگ تمام گذاشتند!
موفق باشید بچهها. راستی یادتان باشد برای جلسه آینده تیترهای صفحه اول این روزنامهها را در فتنه ۱۰۰روزه سال گذشته کشور پیدا و با خبرهای فرانسه مقایسه کنید. اگر موضع سلبریتیهای ما را با آنها مقایسه کردید هم که بهتر.
@tdejakam
✳️ این اول عشق است...
[این یادداشت امروز دوشنبه ۱۹ تیرماه ۱۴۰۲ در صفحات اول و دوم #روزنامه_جوان منتشر شده است.]
در ماجرای جشن بامعنا و پرشکوه غدیر امسال، هم ضد انقلاب و هم اصلاحطلبان و هم کانالهای براندازان و هم در شبکههای مجازی به موارد پیشپاافتادهای چون ریختهشدن زباله و ایجاد ترافیک، و در کلاس بالا به هزینه زیاد این جشن اعتراض کردند. غافل از اینکه در همان قبلههای غربی و شرقی خودشان اتفاقاً موارد فراوانی از جشنهایی وجود دارد که در آنروز، هم شهر تعطیل و خیابانها بسته میشود و کارناوالهای شادی (و عمدتاً مسخرهبازی) در خیابانها راه میافتد و هم مثل جشن پرتاب گوجهفرنگی، پرتاب هندوانه، پرتاب پرتقال و... در استرالیا و اسپانیا و تایلند و ایتالیا و انگلستان و هند و... علاوه بر بیهویتی، سراسر اسراف و کثافتکاری و زبالهسازی و آلودگی است. آن جشنها با عناوینی چون «شادیآفرینی در میان مردم» هم تبلیغ و هم تجلیل میشود اما مراسمی که برگزاری آن، خرجکردن و هزینه در آن و شادی و ادخال سرور در آن دقیقاً برطبق احادیث مسلم ائمه معصومین«علیهمالسلام» صورت گرفته، با سخیفترین بهانههای بنیاسرائیلی مورد حمله قرار میگیرد!
به نظر میرسد مسئله فراتر از اینهاست و مشکل این طیف اقلیت هم در جای دیگری است که جرئت نکردند آن را رسماً و صریحاً به زبان بیاورند و آن ظهور و بروز دینداری و ولایتمداری مردم ایران است. آنها حتماً با ترافیک چندساعتهای که در روزهای دیگر هم شبانهروز با آن مواجهند مشکلی ندارند، حتماً با خرجکردن در مراسمها و ریختهشدن چند ساعتهٔ زباله مشکلی ندارند چرا که یک توییت، یک جمله اعتراض و یک خط مخالفت از آنها درباره مراسمِ اینسالهای چهارشنبهسوری دیده نشد که گاه از یک هفته قبل شروع میشود و شهر –کل شهر نه فقط خیابان اصلی- به میدان جنگ و انفجار و کشته و مجروح دادن و قطع دستوپا و کورشدن نوجوانان و جوانان و آزار مردم با ایجاد صداهای وحشتناک مواد منفجره و بستهشدن راهِ نه تنها خودروها که رفتوآمد مردم پیاده تبدیل میشود و کثافت و سیاهی سرتاسر شهرها و خیابانها و محلهها را میگیرد. کاش فقط مخالفت نمیکردند که حتی مقاله و تحلیل و استدلالهای خنک هم میکنند که مردم به شادی (شادی؟!) احتیاج دارند و یک شب (یک شب؟!) هم هزارشب نمیشود و مواردی از ایندست.
آری مشکل این است که پس از سدهها سکوت در موضوع بسیار مهمی چون «غدیر» و «ولایت»، هم زمانی برای اظهار ولایتمداری و دینداری مردم فراهم شده و هم مکانی برای ابراز آن، هم حکومت این فضا را برای مردم فراهم کرده و هم همه اقشار مردم با هر تیپ و قیافه و سلیقه و انقلتی در آن شرکت کردهاند و با طیب خاطر و با نیت تقرب الهی (و نه مثل نمونههای ذکرشده غربی برای مراسمهای بیهویت و آزاردهنده و آلوده) به تبلیغ ولایت مولا و امیر دلهاشان امیرالمؤمنین «علیهالسلام» پرداختهاند.
البته معلوم است که در عمل چیزی که اتفاق میافتد، آنهمه جلز و ولز این جماعت مخالفخوانِ غرزن را قابل توجیه میکند و آن علاوه بر دینداری و ولایتمداری مردم، این است که ایرانیان علیرغم همه مشکلات، شاد و سرزندهاند.
این دو مورد تمام رشتههای رسانهای دشمنان داخلی و خارجی را پنبه میکند و چه چیزی بهتر از این. بله؛ جمهوری اسلامی تاکنون در زمینه شادیسازیِ عمومیِ اینچنینی قصور داشته و از پارسال معلوم شده است که هم مردم و هم حکومت استعداد چنین شادیسازی آبرومندانه و باشکوهی را دارند. و همین نگرانی دوم این جماعت را موجب میشود و آن اینکه این حرکت عظیم و این بروز سراسری بخواهد با عِده و عُده بیشتر در سالهای آینده هم ادامه پیدا کند و این حرکت و نمایش سراسری به یک سنت جذاب هم در بین مردم ایران و هم ملل مسلمان بخصوص ملل شیعی دیگر تبدیل شود و در کنار حرکت خیرهکننده و حیرتانگیز راهپیمایی چندیندهمیلیونی اربعین، دلهای جهانیان را به معنویت و دینداری بیشتر بکشاند و مقدمه ظهور امام زمان«عج» شود.
اما یک سؤال: چرا اینهمه که سران و فعالان اصلاحطلب در توییتر و شبکههای مجازی به تخطئه این حرکت باشکوه پرداختند، در روزنامههای مثلاً حرفهای خودشان بهاندازه یک خبر سهچهارخطی درباره مراسمی که در آن یک نفر در خارج چند ساعت در یک قفس شیشهای با عقربها سر کرد، بازتاب نیافت؟! و به سکوت از کنار این رویداد بزرگ گذشتند؟ یعنی این حضور میلیونی در سراسر کشور به این اندازه هم «ارزش خبری» نداشت؟
اینجاست که باید کلام خدا را یادآور شد که فرمود: «قل موتوا بغیظکم ان الله علیم بذات الصدور» از این عصبانیت بمیرید که خدا ذات شما را میشناسد؛ و بیشتر بمیرید که –به قول #جلال- این تازه اولِ عشق است...
@tdejakam