🔷
🔸🔷
🔸🔸🔷
🔸🔸🔸🔷
🔸🔸🔸🔸🔷
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
عمروعاص جواب داد:
به راستی که پیشنهاد #منصفانه ای است و این را هم بدان که اگر این پیشنهاد را نپذیری، تا دنیا باقی است این #ننگ و عار برای تو و خاندانت ثبت خواهد شد.
معاویه گفت:
ای عمروعاص، کسی مانند من با این حرف ها گول نمی خورد و مغرور نمی شود و خودش را به کشتن نمی دهد.
به خدا سوگند هیچ مردی نیست که با علی به #مبارزه برخیزد، جز آن که زمین خونش را بیاشامد.
معاویه این را گفت و به سرعت خود را به صف لشکریانش رساند.
حکایتی هم خواندم از #علاقه ای که بین علی و ابوذر وجود داشت.
می گویند در زمان خلافت عثمان، چون او بیت المال را حیف و میل می کرد و آن را به اقوام خویش می بخشید، ابوذر از هر فرصتی برای #انتقاد از عملکرد او استفاده می کرد.
او روزی به حالت انتقاد از مردمی که در کنارش بودند، پرسید:
#آیا #رهبر اسلامی می تواند #بیت_المال را به عنوان #قرض برای خود بردارد و هر وقت که توانست آن را پس بدهد؟
مردی به نام کعب الاحبار که یهودی زاده بود، گفت:
بله، هیچ اشکالی ندارد.
ابوذر با عصبانیت گفت:
ای یهودی زاده!
آیا تو دین را به ما یاد می دهی؟
عثمان او را فرا خواند و گفت:
اعتراض های تو به من و یاران من بیش از #حد شده و از این به بعد حق ماندن در مدینه را نداری و باید به شام بروی.
به این صورت ابوذر به شام که تحت فرمانروایی معاویه بود، تبعید شد.
او در شام نیز از روش انتقادی خود دست بر نداشت و افشاگری و ایستادن در برابر #ظلم و #ستم را روش و سیره و سفارش پیامبر اسلام می دانست و از آن، به امر معروف و نهی از منکر یاد می کرد که در قرآن بدان سفارش شده است.
تا این که معاویه از عثمان خواست تا او را به مدینه باز گرداند.
در مدینه باز ابوذر به کار خود ادامه داد تا این که یک روز در جمع عثمان و یارانش، خطاب به او گفت:
تو باید بیت المال را در راه درست هزینه می کردی و به دست بندگان خدا می رساندی، اما من از رسول خدا شنیدم که فرمود هرگاه دودمان عاص، به سی نفر برسد، #مال خدا را از آن خود می دانند و بندگان خدا را #غلام خود می شمارند.
عثمان از حاضرین، صحت گفته ی ابوذر را پرسید، آن ها گفتند ما چنین مطلبی را نشنیده ایم، اما ابوذر گفت:
من #دروغ نمی گویم؛ می خواهی باور کن و میخواهی نکن.
عثمان کسی را به سراغ على فرستاد.
وقتی علی وارد شد، عثمان مسأله را با او در میان گذاشت و گفت:
آیا تو چنین مطلبی را از قول پیامبر شنیده ای؟
✨#ادامـــہ_دارد ...
🍃@chaharrah_majazi
🔵به مناسبت قپی جدید سلطنتطلبها برای روز ۲۴ اسفند، خوبه یادی کنیم از درگیری #نافرجام رضاشاه و آجانها (نیروهای کلانتری) با شغال های سعد آباد (😁)
" یک روز «رضا» #رئیس_کلانتری دربند را احضار کرد و کار #مبارزه با شغال ها را به او سپرد
رئیس کلانتری همه پاسبان ها را #مسلح کرد و کشیک گذاشت تا شبها شغالها را به #گلوله ببندند و صدای زوزه آنها را خفه کنند
اما چون #اکثر_آجانها آلوده به #افیون و به اصطلاح #شیرهای بودند، کاری از پیش نبردند و حتی موقع کشیک چون خوابیده بودند توسط شغال ها زخمی و مجروح شده بودند❗️
📚خاطرات تاج الملوک ص ۸۲
@Terrorofmedia