🔰 مساله جمعیت را جدی بگیرید
🔸رهبرانقلاب: مسئلهی جمعیّت را جدّی بگیرید؛ جمعیّت جوان كشور دارد كاهش پیدا میكند. یك جایی خواهیم رسید كه دیگر قابل علاج نیست. (بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی)
#فرزندآوری
#بحران_جمعیت
#بحران_کاهش_جمعیت
🗓 ۱۳۹۲/۰۹/۱۹
@tollabolkarimeh
🔰#حوزه_علمیه| طلبه باید با دعا، با ذکر و با مناجات انس پیدا کند.
♦️طلبه باید با دعا، با ذکر و با مناجات انس پیدا کند. طلبه باید زندگی خود را یک زندگی دینىِ محض بکند. طلبه باید دل خود را پاک و صاف کند، تا وقتی در مقابل انوار معرفت و توفیقات الهی قرار گرفت، تلألؤ پیدا کند؛... بدون اینها نمیشود. ما کسانی را داشتیم که از لحاظ علمی، مراتب بالایی هم داشتند و مغزشان قوی بود؛ اما دل و روحشان ضعیف و آسیبپذیر بود. وقتی اینجا آن بنیهی معنوی و دینی ساخته نشود، آنجا که پای مقام و امکانات مادّی به میان میآید، انسان میلرزد؛ آنجا که پای فداکاری به میان میآید، انسان میلرزد و نمیتواند جلو برود؛ آن وقت چهطور میشود یک ملت و یک مجموعه را هدایت کرد؟
♦️باید عمل کنیم، تا بتوانیم اثر بگذاریم. امام را دیدید؟ امام در این شهر در زمان مرحوم آیةالله بروجردی مدرّس عالیمقامی بود که فقط طلاب ایشان را میشناختند. طلاب جوان و فضلا به ایشان علاقه داشتند و همان وقت درس ایشان، درس شلوغی بود؛ اما در بیرونِ حوزهی علمیه، کسی در شهر قم هم ایشان را درست نمیشناخت، چه برسد در سطح کشور؛ مگر یک عده خواص کمیاب و بسیار معدود که در گوشه و کنار با اخلاق و درس اخلاق ایشان، یا آشنا بودند و یا شنیده بودند. همین انسان که در گوشهی حوزهی علمیه یک زندگی شبه منزوی و یک زندگی علمی محض را دنبال میکرد، آن وقتی که پای عمل به میان آمد، آنچنان قرص و محکم وارد شد که حقیقتاً قدرتهای پولادین دنیا را متزلزل و متلاشی کرد. این صاحبان قدرتهای مادّی دنیا با آن همه باد و بروت، با آن همه تظاهر و تشریفات، با آن همه پیشرو و پسروها، هیچکدامشان نتوانستند در مقابل آن نَفَس سوزان، آن پای استوار و آن انسان ثابتقدم و محکم، مقاومت کنند؛ درشتهایشان هم سینه سپر کردند؛ اما همه یکی پس از دیگری مجبور به عقبنشینی شدند. آن مرد این استقامت را از چه چیزی به دست آورد؟ از ایمان و تقوا و اخلاص و پاکیش. او انسانی پاک و بااخلاص بود و دنیا برایش اهمیتی نداشت؛ حفظ آن مقام برایش ارزش و هدف نبود؛ به تکلیف الهی فکر میکرد.
♦️طلاب و فضلای جوان! این بنیه در جوانی شکل میگیرد. در جوانی خودتان را بسازید؛ شما روزگارهای مهم و حساسی را در پیش خواهید داشت. این کشور و این نظام و این نهضت عظیم اسلامی در سطح عالم، به شماها احتیاج خواهد داشت؛ از لحاظ معنوی باید خودتان را بسازید. البته نقشه، نقشهی آسانی است؛ اما پیمودنش اراده میخواهد. نقشه، یعنی تقوا؛ تقوا، یعنی پرهیز از گناه؛ یعنی اتیان واجبات و ترک محرمات؛ کار را با اخلاص انجام دادن و از ریا و فریب دور بودن. برخلاف آنچه که تصور میشود، این کارها در دوران جوانی بسیار آسانتر است؛ به سن ماها که برسید، کار مشکلتر خواهد شد. بنابراین، ارزش تدین، یکی از آن ارزشهاست؛ این ارزش بایستی رعایت شود. نماز شب خواندن، نافله خواندن، دعا خواندن، ذکر گفتن، متوجه خدا بودن، زیارت رفتن، توسل کردن و به مسجد جمکران رفتن، سازنده است؛ اینها شما را پولادین خواهد کرد. نمیشود یک حوزهی ایدهآل داشته باشیم؛ در حالی که این چیزها در طلابش نباشد.
🎙رهبر معظم انقلاب 70/12/1
@tollabolkarimeh
عاشق پیادهروی صبحگاهی هستم، حتی اگر مجبور باشم هدبند را به پیشانیام بچسبانم. دستتوی دست با دخترم راهی مدرسه میشویم. بادامها را از توی پوستش جدا میکنم و تا به مدرسه برسیم، به خوردش میدهم. او میرود و من راهم را کج میکنم و به سمت نانوایی میروم.
از دیشب برای صبحانهی امروز ذوق داشتم. این عادت هرروزهی من است. توی صف میایستم. دوتا خانم مسن جلوتر از من ایستادهاند. سرشان را به سمتم میچرخانند و با چشمان مهربان نگاهم میکنند. من که به خاطر سوز سرما چادر را کیپ تا کیپ جلوی صورتم گرفتهام، دستم را از جلوی دهانم برمیدارم و لبخندی تحویلشان میدهم.
مثل همیشه مشغول صحبت با خانمها میشوم. آنها هم منتظر یک تلنگر از طرف من هستند. دست به کار میشوم و با مهربانی،انرژیمنفی صبحگاهیشان را با خنده، به انرژی مثبت تبدیل میکنم. خداخیرت بدهد میگویند و من هم از اینکه خلق خدارا خوشحال کردم، خدارا شکر میکنم.
با گوشهی چادر، نانبربری داغ را، از آقای نانوا میگیرم و با خوشحالی به سمت خانه قدم برمیدارم. وارد کوچه میشوم و نگاهی به انتهایش میاندازم. هرکس جای من باشد لبخندش به اخم تبدیل میشود، اما من قدمهایم را بلندتر بر میدارم تا زودتر به خانهی پراز مهرم برسم.
من عاشق این روزمرگیهایی هستم که برای بعضیها تکراریست. صبحانهی ما هم مثل بقیهی خانوادهها همان نان و پنیر و چای شیرین است، اما من از این لحظاتی که با عشق برایشان چای دم میکنم و سفرهی کوچک را وسط هال پهن میکنم لذت میبرم.
صدای تلویزیون را کمی زیاد میکنم و سخنرانی برنامهی سمت خدا شروع میشود. اهل خانه یکبهیک بیدار میشوند و خودشان را، به مرکز آرامش خانه میرسانند. به استقبالشان میروم و لقمهای از روی علاقه برایشان میگیرم و میگویم:" الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ حَمْداً کَثِیراً طَیِّباً مُبَارَکاً فِیهِ"
✍سیده مهتا میراحمدی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
✅ سیره عملی امام خمینی (ره)
🖇عمل، منجی آخرت
نقل شده حضرت صادق علیهالسّلام به هنگام شهادتشان، عدهای را دور خود جمع کردند و به عشیرهی خود گفتند:
«فردای قیامت، نیایید بگویید که من -مثلاً- پسر حضرت صادق بودم، من برادر او بودم، زن او بودم.
نخیر! اینها در کار نیست، عمل در کار است. باید همه با عملتان پیش خدا بروید. همه ما باید با اعمالمان پیش خدا رویم، نه اینکه حَسَبی یا نَسَبی در کار باشد.»
#سیره_عملی_امام_خمینی_ره
@tollabolkarimeh
دغدغههای حاج قاسم - 2.pdf
1.8M
♦️#دغدغه_های_حاج_قاسم
💠 به مناسبت سالگرد شهادت حاج قاسم عزیز
💠این محتوای پژوهشی-تبلیغی حاوی نکات علمی ارزشمندی با هدف درک چرایی محبوبیت حاج قاسم سلیمانی در ایران و سراسر جهان است.
#کتاب
#جان_فدا
@tollabolkarimeh
May 11
طلاب الکریمه
#تولیدی #عکسنوشته #جان_فدا @tollabolkarimeh
مادر علی یا قاسم ؟
توی رختخواب خودم را به خواب زدهام. مثل همان روز که او به خانهمان آمد و بدنم درد میکرد، استخوانهایم تیر میکشد. نمیدانم چرا انقدر دلم شور میزند. یاد آن صبحی افتادم که دلم مثل سیروسرکه میجوشید و خبر شهادت علی را برایم آوردند و مرا مادر شهید خطاب کردند.
عینک تهاستکانیام را از طاقچهی بالا سرم بر میدارم. چشمم به عکس پسرم میفتد. گوشهی چشمم تر میشود و صلواتی برایش میفرستم. دخترم امروز اینجا آمده تا به مادر پیرش سر بزند. صدای تلویزیون میآید. دنبال عصایم چشم میچرخانم. اما انگار آب شده رفته توی زمین.
"زهرا جان مادر این عصای منو ندیدی؟"
دختر تا صدای مادر را میشنود. لبهایش را میگزد و به همسرش میگوید:" چیکار کنیم حالا؟ تا کی ازش مخفی کنیم؟" همسرش میگوید:" خونسرد باش خانم بالاخره باید بفهمه. از شهادت پسرش که داغش بیشتر نیست."
عصایم را از پشت تخت پیدا میکنم و با دستی که به کمرزدهام، خود را به هال رسانم و لبخندی تحویل بچهها میدهم. خدا کند غم چشمهایم را نفهمند. به پشتی تکیه میدهم و به صفحهی تلویزیون خیره میشوم. نوهی دختریام سجاد از توی اتاق بیرون میآید و با قیافهی وارفته خودش را روی پاهایم میاندازد. دستی به سر و رویش میکشم و او با چشمان گریان سرش را بالا میآورد. از چشمان خیسش ناراحت میشوم و سرم را به سمت دخترم میچرخانم و با تشر میگویم:" زهرا تو باز این بچه رو دعوا کردی؟ چرا داره گریه میکنه؟" نوهی تهتغاری لبهایش را بر هم زد و گفت:" مامان بزرگ مامان دعوام نکرده" از آن طرف دخترم با چشم و دست به او فهماند که چیزی به مادربزرگ نگوید. اما نوهام انقدر دلش شکسته بود که مرا مرهم دردهایش دانست و سفرهی دلش را برایم باز کرد. اشکهایش را با گوشهی آستینش پاک کرد و گفت:" مامان بزرگ حاج قاسم شهید شد"
فکر کردم نوهام خیالاتی شده و با خنده گفتم:" پسرم همه از حاج قاسم میترسند کسی زورش نمیرسه اون رو شهید کنه" همین که حرفم قطع شد، صدای گویندهی اخبار در خانه پیچید." إنا لله وإنا إليه راجعون شهادت سرباز ولایت و امت اسلام، سردار انقلاب اسلامی حاج قاسم سلیمانی"
انگار زمان متوقف شد. ضربان قلبم برای چند لحظه از حرکت ایستاد. یاد روزی افتادم که حاج قاسم کنارم نشسته بود و دلداریام میداد. با لیوان آب قندی که دخترم مقابلم گرفت به خود آمدم. قروپقروپ آب قند را خوردم، اما شیرینی قند از زهر هم بیشتر قلب پرتلاطمم را به آشوب کشید.
سجاد با دستان کوچکش شانههایم را میمالید تا نفسی تازه کنم. نفسنفسزنان خودم را به صندوقچهی قدیمیام رساندم. دختر و دامادم با تعجب نگاهم میکردند. کلید را از توی گردنم درآوردم و قفل صندوقچه را باز کردم. یکی از نامههای پسرشهیدم را که از جبهه برایم فرستاده بود و دوستش داشتم را برداشتم.
با صدای لزران خودکاری از سجاد گرفتم و روی زمین نشستم. نگاهی به زهرا کردم و گفتم:" زهرا جان بیا پشت این نامه علی این چیزهایی را که میگویم بنویس"
دخترم کنارم دوزانو نشست و شروع کرد به نوشتن.
سلام پسرم قاسم. الان که در آغوش اربابت هستی برایت این نامه را مینویسم. البته من که سواد ندارم، دخترم زهرا برایت مینویسد. پسرم یادت میآید آن روزی که به خانهام آمدی و مرا دلداری دادی؟ آن روز یکی از نامههای پسرم علی را برایت خواندم و تو آن را گرفتی و اشک ریختی و به چشمانت مالیدی.
حالا حاجی تو رفتی و من ماندم و این تکه کاغذ که برایم به یادگار از تو و پسرم مانده است. حزنی که توی سینهام است دقیقا مثل همان روزی است که از بسیج خبر آورند که علی شهید شده است. حالا بعد از سالها با شهادت تو من مادر شهید شدم. تو هم مثل پسرم بودی قاسم جان. تورا مثل او دوست داشتم. اما حالا با رفتنت نمیدانم چگونه داغ جفتتان را در سینهام بگنجانم.
تو پسر همهی مادران شهدا بودی. با رفتنت انگار داغ همهی مادران شهدا تازه شد. ما تو را همچون پسران شهیدمان میدیدیم. انگار تو آیینهی آنها بودی. همه چیزت رنگ و بوی شهدا را داشت. از رفتنت غضهدارم اما از شهادتت خوشحال هستم. تو فقط سزاوار شهادت بودی. یادش بخیر آن روز موقع خداحافظی به من گفتی مادر برایم دعا کن. حالا تو به آرزویت رسیدی. ما ماندیم و حسرتی از نبودنت. دلم برایت بیشتر از قبل تنگ میشود اما هروقت دلم تنگت شود این نامه را میبویم و میبوسم و به روی چشمهایم میگذارم. قاسم جان سلام مرا به مادرت حضرت زهرا برسان.
✍سیده مهتا میراحمدی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
#حاج_قاسم
#جان_فدا
@tollabolkarimeh
پشتِ در یا دلِ بغداد چه فرقی دارد؟!
هر کسی ذوبِ علی گشت تنش می سوزد...
#عکسنوشته
#تولیدی
#جان_فدا
#حاج_قاسم
@tollabolkarimeh
#خانواده_فاطمی
#مسابقه
#سردار_دلها
📕مسابقه کتابخوانی رفیق خوشبخت ما
💠مقام معظم رهبری:
این رفیق خوشبخت ما با اخلاص بود.
🎁جوایز: شامل 2⃣7⃣ متبرکات فاطمی، هدایای فرهنگی....
💌کمک هزینه سفر زیارت مزار حاج قاسم
📆 زمان مسابقه: ۱۳ لغایت ۱۹ دی ماه
بمدت هفت روز / هر روز یک مسابقه/ هر روز یک امتیاز
🗳قرعه کشی : ۲۳ دی ماه ، مصادف با ولادت با سعادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
📌شرکت در مسابقه از طریق👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1443561510Cdccfd61dde
@tollabolkarimeh
من یک زن خانه دار هستم .صبح وقتی بیدار میشوم، دغدغه ام این است که امروز با چه ترفندی پسرم را از خواب ناز بیدار کنم و مجابش کنم از رختخواب دل بکند، در فکرم میگذرد امروز چه صبحانه بخورد که بهانه نخوردن نگیرد. برنامه میریزم ناهار چه کنم و شام چه چیزی بپزم، ظرف میشویم، برنامه آشپزی میبینم، باپسرم بازی میکنم و عصرا کاردستی و نقاشی میکنیم و گاهی هم اگر اوضاع بر وفق مراد باشد پناه میگیرم در میان ورقه های کتاب. روز هایی هم با پسرم در جبهه جهاد فرهنگی قدم میگذاریم و کارهای کوچیکی را انجام میدهیم. تمام غم این روز های من چگونه بزرگ کردن پسرک کوچکم است ، چگونه مادر بودن و چگونه همسری کردن! شاید از نظر بسیاری کم ارزش و خنده دار باشد اما برای من خیر!
رهبر انقلاب: برخی افراد با به رُخ کشیدن حرفهای ناقص و پوچ غرب، درخصوص نگاه اسلام به زن خدشه وارد میکنند. این فریفتگان غافل، خانهداریِ زن را تحقیر میکنند، درحالیکه خانهداری یعنی تربیتِ انسان، و تولید والاترین محصول و متاع عالم وجود یعنی بشر/ مرد و زن از جهاتی همچون «عروج به مقامات معنوی»، «قدرت رهبری» و «توانایی هدایت بشر»، تفاوتی با هم ندارند اما از جنبهای همچون «وظایف در ادارهی زندگی» با هم متفاوتند و نمونه همه این موارد، حضرت فاطمه زهرا(س) است. 1395/12/29
✍نرجس خرمی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
نیمه شب رفتی هوای چشم هایت گرگ و میش
روی دار دل کشیدم چله ی غم ریش ریش
تار و پود عشق را آهسته می بافم عزیز
دست حق پشت و پناهت مهربانم،خیر پیش
✍مارال افشون
(تقدیم به همسران شهدا)
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
بصیرت سیاسی و اجتماعی [قسمت سوم]
زمان شناسی و درک ضرورت های زمانه
🔶 شناسایی موقعیت زمانی و ضرورتهای خاص آن موقعیت، بعد دیگری از بصیرت سیاسی_اجتماعی را تشکیل میدهد...
مقام معظم رهبری دام ظله و با تأکید بر ضرورت این بعد از بصیرت سیاسی_اجتماعی در طلاب و منافات نداشتن با درسخواندن و طی مدارج علمی میفرماید:
♨️ طلاب عزیز و فضلای جوان، نباید حتی برای یک لحظه، حضور در میدانهای گوناگون را فراموش کنند. این حضور، با درس خوندن منافات ندارد، بلکه مؤید درسخواندن است. همان طور که امام بزرگوار در پیام فراموشنشدنی خود فرمودند: فضلا و جوانهایی که تفقه را در میدانهای خوب فراگرفتند، منذر قوم خود شدند، میدان جنگ را میدان آزمایش نفس و تکامل معنوی خویش قرار دادند و پیش رفتند، این میدانها را رها نکردند. امروز هم خطوط، میدانها و صحنههای نظامی و غیرنظامی فرهنگی، محتاج حضور فعال شماست. مدرسان معظم و محترم و اساتید حوزه علمیه قم و سایر حوزه ها طلاب را به سمت اهداف انقلابی و اسلامی سوق دهند.
📚 برشی از کتاب نقش تربیتی اساتید در مدارس علمیه، ص ۱۲۶ و ۱۲۵
@tollabolkarimeh
🔰 #بسته_خبری
رهبر انقلاب در دیدار بانوان: خوشحالم از اینکه توانستیم این جلسه را تشکیل دهیم / این جلسه یک جلسهی زنانهی محض و مشحون از مفاهیم برجسته و عالی بود / پیشنهادهایی در این جلسه مطرح شد که باید برای تحقق آن یک راه و مسیری پیدا کنیم
رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار جمعی از بانوان برگزیده سراسر کشور: بسیار جلسهی خوشایند و مفید و انشاءالله دارای سود فراوانی برای آیندهی ما، برای فکر ما امروز اینجا تشکیل شد. من خیلی خرسندم از اینکه توانستیم این جلسه را امسال تشکیل بدهیم. سال گذشته خانمها یک نامهای نوشتند، اعتراض کردند که چرا روز زن را شما به مداحها اختصاص دادید، خب حالا روز زن خصوصیتی ندارد، همین حول و حوش ولادت حضرت زهرا سلامالله علیها درست است، اشکال واردی است و اگر زنده بودیم، در آینده هم انشاءالله این جلسه را تشکیل میدهیم.
این جلسه یک جلسهی زنانهی محض و مشحون از مفاهیم برجسته و عالی بوده تا الان، تا این لحظه. صحبتهایی که خانمها کردند، بسیار خوب بود و حقیقتاً بنده بهره بردم.
پیشنهادهایی بود، انشاءالله بتوانند راهحلی برای آن پیشنهادها پیدا کنند. شاید بعضی از این مطالب مرتبط بشود به شورای انقلاب فرهنگی، مثلاً در آنجا باید مطرح بشود یا هر جای دیگری. به خصوص این موضوع بهکارگیری زنان فرزانهی ما، کارآمد ما، مجرب ما، دانشمند و عاقل و فهمیدهی ما در ردههای گوناگون تصمیمسازی و تصمیمگیری کشور، این مطلب مهمی است. البته ذهن بنده مشغول است به این قضیه. باید یک راهی برایش پیدا کنیم. باید یک مسیری انشاءالله پیدا کنیم ببینیم چه کار میشود کرد.
📌دیدار جمعی از بانوان منتخب کشور
🗓 ۱۴۰۱/۱۰/۱۴
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | همخوانی گروه سرود
🌸 زنام شکوه و جمال هستی / حماسه سازم برای دنیا
📌دیدار جمعی از بانوان منتخب کشور
🗓 ۱۴۰۱/۱۰/۱۴
@tollabolkarimeh
تا جایی که به خاطر دارم نزدیک یک سال و نیم بود که دستم به ورقههای نازک کتاب نخورده بود. خیلی مشتاق بودم که هرچه زودتر به خانه بروم و هدیه ی خواهرم را زودتر بخوانم. بسم الله گفتم و از مقدمه شروع کردم.
از همان ابتدا گویی سمبادهای نَرم نرمَک روحم را صیقل میداد. بُرادهی های آزاردهندهای که این مدت به روحم چسبیده بودند، آهسته آهسته از من جدا میشد. سبک شدن را احساس میکردم. کلمات رفته رفته به درونم نفوذ کرد. جوانههای حروف کنار هم چیده میشدند و غنچهی کلمات رایحهی خوشبویی را در جانم پُر کرد. انگار دوباره متولد شدم. چقدر دلتنگ این حال و احوالم بودم. کتاب در دست بگیرم و از این دنیا رخت ببندم و توی خاطرات پرواز کنم.
میدانم که کتابها قبل از آنکه به سراغشان برویم آنها مارا فرا میخوانند. به زباندیگر شاید رزقمان باشد. چه رزق خوبی نصیبم شده بود. کتاب تنها گریه کن خاطرات مادر "شهید محمد معماریان" ایت. از صفحهی اول تا صفحات آخر که عکسهای خانوادگیشان بود خواندم و دیدم و لذت بردم. شیرزنی با ایمان که تا جایی که توان داشت برای رضای خدا و اسلام تلاش میکرد. دوست ندارم با گفتن مختصری از کتاب شیرینی خواندنش را از مخاطب بگیرم و داستان را لو بدهم؛ فقط همین را میگویم که این کتاب از توکل واقعی یک زن ایرانی به خدا مینویسد که معنای واقعی زن زندگی، آزادی را چشیده است. 100 درصد پیشنهاد میکنم مطالعهاش کنید
کتاب تنها گریه کن
نویسنده: اکرم اسلامی
انتشارات: حماسه یاران
✍سیده مهتا میراحمدی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
با سلام و ادب و احترام
و عرض خداقوت
اداره آموزش و فرهنگسازی فضای مجازی با هدف آشنایی هرچه بیشتر طلاب و اساتید با مسئولین و ایجاد فضایی صمیمانه برای تعامل و طرح سوالات، مشکلات و نظرات خود، برنامه ای را با حضور مسئولین در شبکه کوثرنت با عنوان «صندلی داغ» اجرا می کند.
میهمان این هفته صندلی داغ کوثرنت، حجت الاسلام و المسلمین فاضل، مدیر محترم حوزه های علمیه خواهران هستند که از تاریخ 18 لغایت 19 دیماه در این برنامه حضور دارند.
لذا علاقهمندان جهت طرح سوالات و نظرات خود و گفتگو با ایشان میتوانند در زمان مذکور به شبکه کوثرنت، قسمت رواق، مراجعه نمایند.
🗓زمان شرکت در طرح: یکشنبه و دوشنبه / 18 و 19 دیماه
https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/43903336
#صندلی_داغ_کوثرنت
#صندلی_داغ
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️السّلام علیک یا امّ الوفا امّ العباس قمر بنی هاشم امّ البنین
وفات حضرت ام البنین، مادر حضرت عباس(ع) تسلیت باد.
#وفات_حضرت_ام_البنین
@tollabolkarimeh
36.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 بیان دیدگاه و نظرات سرکار خانم دکتر طالبی، طلبه سطح چهار و مدیریت موسسه آموزش عالی حوزوی رفیعه المصطفی(سلاماللهعلیه) در محضر مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از بانوان منتخب کشور با رهبر معظم انقلاب اسلامی
🦋 @banooyeab
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی،
که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی
ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت،
که در بین زنان، تنها تو عباسآفرین باشی
شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را
خدا، یکجا به تو بخشید، تا اُمّ البنین باشی
همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری
مگر بینور میشد، مادر زیباترین باشی؟
مگر بینور میشد، در دل خورشید بنشینی؟
تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی
گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست میگیرد
رسیدی، باغبانِ غیرةٌ للعالمین باشی
رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟
تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی
پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً، نه!
نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی
هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری
پس از کرببلا سخت است که اُمّ البنین باشی
🔸 شاعر: قاسم صرافان
#وفات_حضرت_ام_البنین
مانند دخترک گل فروش سر خیابان
مالک گل های نرگسی هستم
که مال من نیست!
✍نرجس خرمی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
#امام_زمان
@tollabolkarimeh
#المراقبه
همینطوری نحیف و لاغر است، اما چند روزی است که رنگ و رویش هم زرد است!
آهسته درِ گوشش می گویم: باز داستان چیه؟
میگه : هیچی نیست!
من که خوب می شناسمش، اصرار می کنم که چی شده، مریضی ؟!
می گوید: « چند وقتی است نفسم زنجیر پاره کرده، مدام به اعتقاداتم گیر می دهد و شبهات را پیش می کشد، گفتم روزه بگیرم تا آدم شود!»
همه جوره نصف من بود، ولی زودتر از من فهمیده بود!
« صوموا تصحوا » که پیامبر ص فرموده، فقط مال جسم انسان نیست!
شایدم بیشتر مربوط به روح انسان است!
این روزهای کوتاه و سرد، فرصت مناسبی برای روزه گرفتن آدمهای بی بهانه است!
#طرید
@tollabolkarimeh