✍ برای علمدار #شهید دشت کربلا (۱/۲)
📌 روز #عاشورا از نیمه گذشته بود. پس از شهادت اصحاب و یاران، #عباس علیهالسلام تنهایی امام را نتوانست تحمل کند. محضر #امام رسید و اذن میدان و جانفشانی خواست و عرض کرد: مولای من، اجازهی میدان میدهی؟ #امام_حسین علیهالسلام گریهی شدیدی کردند و فرمودند: برادر، تو #علمدار منی. عباس عرض کرد: سینهام تنگ است و از زندگی سـیر شدهام. امام فرمودند: برو و مقداری #آب برای این اطفال بیاور...
🔹 جناب قمر منیر بنیهاشم، #مشک به دوش گرفت و روانهی میدان شد. با سپاه عدو، دربارهی آوردن آب به خیمهها سخن گفت. وقتی از آنها مأیوس شد، نزد امام بازگشت و طغیان و سرکشی دشمن را به عرض رسانید. در این حال صدای #العطش کودکان، فضای خیام را پر کرده بود.
▫️ از پرچمی که روی دوشت فخر میکرد
▫️ معلوم شد که منصب تو فرق دارد
▪️ مثل #علی مرد خدا مرد دعایی
▪️ در سجده یارب یارب تو فرق دارد
▫️ عباسیون را به #بصیرت میشناسند
▫️ آقا، اصول مکتب تو فرق دارد
▪️ تو پیر عشقی، میر عشاق الحسینی
▪️ با کل عالم، مذهب تو فرق دارد
🔺 #سقا، غیرتالله، خدای ادب و احساس، نگاهی به چهرهی معصوم کودکان انداخت و بدون تأمل به سوی شریعه #فرات رفت. لشگر نزدیک به سی هزار، بین او و شریعه حائل بودند. فقط چهار هزار نفر مامور محافظت از شریعه بودند.
✅ #حسین از یک سو و #ابوفاضل از سوی دیگر به قلب دشمن زدند. عجب نبردی، عجب حماسهای. چه مبارزانی. به به، پسران حیدر به دل #میدان زدهاند و دشمن بیشمار، رمیده و هراسان، به عقب رانده میشود. این گلهی رمیده، چارهای ندارد جز نامردی و ناجوانمردی، حمله به خیمهها برای برگشتن #اباعبدالله از میانهی میدان
💥 #ابالفضل دلاور، مردانه به نگهبانان شریعه حمله کرد. شوخی نیست، عبور از بین سی هزار غدّار و نابکار و جانی. علمدار، جمع کثیری را کشت و وارد #شریعه شد، دست زیر آب برده و آب را تا مقابل صورت، بالا آورد. ذَکَرَ عَطَش الحسین و اهل بیته، به یاد لبان خشکیده حسین و اهل بیت افتاد و آب را برگرداند به شریعه. مشک را پر کرده و راهی شد...
🔥 دیوان و ددان، چون گلهای رمیده از مقابلش میگریختند. عباس یل امالبنین، چونان شیر خشمگین، به سمت خیمهها روانه شد. یا حیدر یا حیدر یا حیدر یا حیدر
❌ دشمن ناجوانمرد، وقتی دید حریف شیر پسر #حیدر کرار، برادر رشید #شیر_جمل و یل دلاور #ثارالله نیست و فرماندهان و جنگاوران نامی عرب، یک به یک و تنها با یک ضربت، به دستان پرتوان عباس راهی جهنم میشوند و مابقی نیز جرات رویارویی ندارند، رو به حیلت قدیمی نظامی اعراب در جنگها آورد. تیراندازی از راه دور و با تعداد تیر فراوان
▪️ مانند تو در ارتش #اسلام که دیده؟
▪️ #فرمانده و سقا و علمدار #ابالفضل
🔥 دشمن نامرد، راه را بر او بست. کاشف کربالحسین، برای محافظت از مشک، از میدان فراخ، به سمت نخلستان رفت و دشمن نیز به دنبالش. دشمن از هر سو، تیر و نیزه به سمتش پرتاب میکردند، تا اینکه زره #یل_کربلا از انبوه تیرها همچون خار پشت به نظر میرسید.
🔹 رمق از بازوان عباس رفته بود. شوخیست مگر؟! یک نیمه روز کامل، در اوج گرما، با #تشنگی کامل، همراه با اندوه فراوان از تنهایی مولا، در غم از دست دادن یکایک یاران، برادران، بنیهاشم و اصحاب، و در پی هر یورش دشمن سرکش به خیمهها، جنگیده باشی و باز هم تشنهکام، دلاورانه، یک به سی هزار، به قلب دشمن سرکش بزنی. یا فاطمهالزهرا...
🔥 تیرها و نیزهها به سوی عباس روانه، رمق از او گرفته شده. عباس در میان نخلستان، مردانه #مقاومت میکرد و از امید خیمهها، حفاظت میکرد. ابرص بن شیبان، از میان بوتهها و درختان بیرون آمده، دست راست حضرت را قطع نمود، حضرت، مشک را به دوش چپ انداخت و با دست چپ جنگید و اینگونه #رجز خواند: وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا یَمینی، اِنّی اُحامی اَبَداً عَنْ دینی، به خدا قسم اگر دست راستم را قطع کنید، من دست از حمایت از دینم بر نمیدارم. یا رسولالله
🔥 در این هنگام (ادامه در بخش دوم)
🖤 السلام علیک یا ابا عبدالله 🇮🇷🇵🇸
#ظهور #تاسوعا #کربلا #اربعین #حرم
@sedaye_zohoor313 🏴🚩