🖤💛🖤💛🖤💛🖤
💛🖤💛🖤💛🖤
🖤💛🖤💛🖤
💛🖤💛🖤
🖤💛🖤
💛🖤
🖤
#رمان
#رهایی
#پارتاول
بچه ها تو اتاق محمد جمع بودن و منتظر نیرو های جدید بودن .
یک خانم و یک آقا که باهم خواهر و برادر بودن بعد از ۱۰ دقیقه رسیدن و در زدن و وارد اتاق شدن : سلام خسته نباشید
بچه ها جواب دادن : سلام
نیروهای جدید رسول و رها سپهری بودن .
داوود ، رسول رو از قبل می شناخت از جا بلند شد و رفت سمتش و بغلش کرد ، همه تعجب کردن .
داوود با اینکه رسول رو می شناخت تا به حال خواهرش رو ندیده بود ، همونجا بود که عاشق رها شد .
بچه ها رفتن و نشستن و آقای عبدی باهاشون در رابطه با پرونده جدید صحبت کرد .
بعد از تمام شدن صحبت آقای عبدی همه از اتاق بیرون رفتن و محمد به نیروهای جدید میز هاشون رو نشون داد .
#محمد
خب آفا رسول شما میز مرکزی کار میکنی و خانم سپهری شما پشت این میز کار میکنید.
بچه ها رفتن و پشت میز هاشون شروع به کار کردن......
🖤💛🖤💛🖤💛🖤💛🖤
اینم پارت اول خدمتتون😍❤️
🖤💛🖤💛🖤
💛🖤💛🖤
🖤💛🖤
💛🖤
🖤
#رمان
#پارتسوم
#رهایی
رها رفت پشت میز و مشغول کار شد. داوود یواشکی نگاهش میکرد. که فرشی پا شد رفت سمتش
#فرشید
داوود چیزی شده بیا گزارشی که خواستی
#داوود
ها....نه......نه چیزی نشده مرسی
رسول هم گزارش رو نوشته بود الانم میخواست ببره اتاق محمد
#رسول
آقا اجازه هست؟گزارش نوشتم
#محمد
آره بیا تو رسول
#رسول
آقا مثل اینکه سوژه دوم هم پیدا کردم یه خانم بریم پایین بیشتر بهتون توضیح میدم .
آقا محمد و رسول رفتن پایین سمت میز رسول، رسول نشست.
#رسول
خب آقا......این خانم یکتا فهیمی سوژه جدیدمونه آقا این خانم دلال اطلاعات تو کارش هم خیلی ماهره ۵ سال هم انگلیس اقامت و تحصیل داشته و الان ۳ ماهه به ایران برگشته
#محمد
عالیه رسول خب باید واسه اینا ت. میم بزاریم سعید رو بفرست واسه سوژه اول ( ایمان علیپور ) سپهر رو هم واسه این خانم
#رسول
میگم آقا...سپهر کیه ؟؟؟
#محمد
خواهرت خانم سپهری
#رسول
آها بله چشم
بچه ها رفتن سراغ سوژه هاشون سوژه دوم ( یکتا فهیمی ) با یه خانم و آقا وارد خونه شد رها هم سريع عکس گرفت و واسه رسول فرستاد و بهش زنگ زد
📱📸
#رها
الو رسول .... برات عکس هارو فرستادم مثل اینکه سوژه جدید داریم .
#رسول
باشه حواست و جمع کن نباید جلب توجه کنی
#محمد
رسول سریع عکسارو بررسی کن
#رسول
چشم اقا ....
💛🖤💛🖤💛🖤
اینم پارت سوم
انتقاد، نظر، پیشنها، اعتراض، بفرمایید ناشناس😂https://harfeto.timefriend.net/16437308591827
سلام سلام
یه کانال جدید پیدا کردم که یه رمان درجه یک داره
باورتون نمیشه توی این رومان داوود و رسول برادر هستن و محمد هم دامادشونه
________😁___________
#محمد
زنگ زدم گفتم رسول و داوود بیان بالا
( رسول &محمد$)
$الو..... رسول
&جانم آقا محمد
$بیا بالا کارت دارم
&چشم آقا الان میام
$راستی رسول داوود رو هم بیار
&چشم آقا
تلفون رو قطع کردم یک دقیقه بیشتر طول نکشید که داوود و رسول اومدن
در زدن
تق تق
$بفرمایید
&اجازه هست
$بله بفرمایید بشینین
#محمد
رسول_داوود من باید یه مطلبی رو بهتون فقط باید قول بدین اصبانی نشین
#داوود
بفرمایید آقا
یه نگاهی کردم به رسول با تعجب گفتم معلوم نیست آقا محمد چی می خواد بگه که میترسه ما عصبانی بشیم
نویسنده(رسول و داوود یه لبخند زدن و ادامه دادن)
#محمد
راستشو بخواین من می خوام بیام بیام خاستگاری عطیه خانم
رسول و داوود............
https://eitaa.com/joinchat/4072538290Ca9f6059025
زودتر بیاین که از دست ندی
سلام سلام
یه کانال جدید پیدا کردم که یه رمان درجه یک داره
باورتون نمیشه توی این رومان داوود و رسول برادر هستن و محمد هم دامادشونه
________😁___________
#محمد
زنگ زدم گفتم رسول و داوود بیان بالا
( رسول &محمد$)
$الو..... رسول
&جانم آقا محمد
$بیا بالا کارت دارم
&چشم آقا الان میام
$راستی رسول داوود رو هم بیار
&چشم آقا
تلفون رو قطع کردم یک دقیقه بیشتر طول نکشید که داوود و رسول اومدن
در زدن
تق تق
$بفرمایید
&اجازه هست
$بله بفرمایید بشینین
#محمد
رسول_داوود من باید یه مطلبی رو بهتون فقط باید قول بدین اصبانی نشین
#داوود
بفرمایید آقا
یه نگاهی کردم به رسول با تعجب گفتم معلوم نیست آقا محمد چی می خواد بگه که میترسه ما عصبانی بشیم
نویسنده(رسول و داوود یه لبخند زدن و ادامه دادن)
#محمد
راستشو بخواین من می خوام بیام بیام خاستگاری عطیه خانم
رسول و داوود............
https://eitaa.com/joinchat/4072538290Ca9f6059025
زودتر بیاین که از دست ندی