eitaa logo
๛ وارستگی ๛
1.2هزار دنبال‌کننده
203 عکس
50 ویدیو
17 فایل
❖ وارستگی ๛ گلاسنهایت ๛ رهایی ๛ انقطاع ❖ ادمین: @alirooholamin (نقل مطالب، با ذکر لینک کانال بلامانع است) برچسب‌ها: عرفان | فلسفه | آوینی | انقلاب اسلامی | هایدگر | نیچه | گادامر | فردید | داوری اردکانی | فوکو | کانت | هگل | دکارت | هرمنوتیک | ملاصدرا
مشاهده در ایتا
دانلود
فردید: من یکبار در جائی لفظ را در مورد مرحوم اطلاق کردم . فرنگی ها همان کسانی هستند که در جهان امروز از و و و غرب و ادبیات پوچ و تآتر پوچ و از اینجور حرفها سخن میگویند . بازگشت همه این صوفی فرنگیها به این امر است و آن آخرین مرحله نهائی فرار از" حق" به سوی " " ، اعم از انانیت جمعی یا فردی . ‌
فردید: صادقانه و عظیم ، در یک کلمه خلاصه میشود : گشت از و و قرآن به طرف دلهره قلقناک ادبیات میان دو جنگ غرب ..والسلام .
فردید: ما را فراموش کرده ایم . مرگ را به طاق نسیان کوفته ایم . مرگی که معنی آن " " ماست ....گوئی این حد عدمی وجود ندارد ... بصراحت بگویم که در میان ما شرقی ها – بنظر حقیر – قومی که مرگ را کمتر فراموش کرده است ، ژاپونی است . هیدگر درمیان اساتید فلسفه و علوم انسانی و ادبیات همسخن متعدد دارد . ژاپونیها با او همسخن هستند . ‌
فردید: جهان اناالحق فرعونی زدن است . اما خوب باید توجه داشته باشید که این زدنها همه جا یکسان نیست و شدت و ضعف دارد . مقالتی مفصل از یکی از استادان فلسفه تحت عنوان " دیالکتیک " خوانده ام این استاد نامش است . تفسیری بدیع از مرگ دارد. ‌ ‌ ‌ (احتمالا اسم کامل آن فیلسوف Hajime Tanabe هست)
فردید: اگر امروز قومی ادعا کند که فرعونی نمیزند ، باید آنرا به حساب غفلت آن قوم گذاشت . چون این ادعا در دوره ای که حوالت تاریخیش مشخص و معلوم است ، دلیلی است بر این که آن قوم در اناالحق فرعونی زدن اصرار دارد . ‌
فردید: میبدی – بگوئید ببینم همکاری هایدگر با و ناسیونال هیتلری را چطور توجیه میکنید ؟ فردید – دروغ است....دروغ است . هیدگر هیچوقت با فاشیزم و ناسیونال سوسیالیستها همکاری فکری نداشت . این شایعاتی است که روشنفکران بعد از جنگ ، به آن پر وبال دادند . میبدی – شایعه نیست . حقیقت است . حقیقت را که نمیتوانید انکار کنید . فردید – شما میگوئید و مراد میکنید . "حقیقت امروز" در " واقعیت همگانی امروز " محو و نابود است . میبدی – حرفم را تصحیح میکنم : چرا واقعیت همکاری هیدگر را انکار میکنید ؟ فرديد – من انکار نمیکنم...اما اگر بخواهید به آنچه که هیدگر در زمان هیتلر کرده کلمه "همکاری" را اطلاق کنید ، حرفتان را قبول ندارم ....اولا امروز درجهان تقریبا میتوان از نظر "" ..... میبدی – مزاعم همگانی را لابد برای اصطلاح آراء عمومی وافکار عمومی بکار میبرید . فردید – همینطور است . ولی در بکار بردن این تعبیر مقصودی دارم که باید بعدا توضیح بدهم . میبدی – بسیار خوب ...ادامه بدهید . فردید – از نظر مزاعم همگانی ، دوجبهه متضاد را میتوان در جهان امروز تشخیص داد . یکی فاشیزم و دیگری سوسیالیسم . بنظر بنده فاشیزم و سوسیالیزم از لحاظ و صورت نوعی تاریخی و مظهریت اسم ، هر دو سر و ته از یک کرباسند و هر دو در یک امر واحد اشتراک دارند و آن است . این مسئله را نیز در یک فرصت دیگر به تفصیل از نظر فلسفه تاریخ بیان خواهم کرد. میبدی – با همه این اوصاف بنده هنوز جواب حرف خودم را نگرفته ام . فردید – و اما جواب سوال شما در مورد همکاری هیدگر و فاشیزم : این مسئله مربوط به مزاعم همگانی است و ارتباطی با تفکر اصیل ندارد . بنده با توجه به معنی خودآگاهی میخواهم بگویم که هیدگر نه است ، نه و نه و نه . از اولین کتاب او یعنی " وجود و زمان " تا کتاب " در راه زبان" و سخنرانی " زمان و وجود" همه حاکی از {گذشت از}" " به معنی حقیقی لفظ است . میبدی – یعنی اینکه هیدگر توانست خود را از به برساند ؟ فردید – بله ، او در مرتبه از قرب نوافل به قرب فرائض رسید . ‌‌
فردید: پدیده ای بسیار بزرگ در مقابل "" یونانی – یعنی و – است . یک نیروی عظیم و پایدار است . یارای آنرا ندارد که را بغلطاند و بر آن مستولی شود . به محض ورود به این تمدن متوقف میشود و از اینجاست که دین بعنوان عاملی برای مقابله با غربزدگی ، ارزشی محتوم پیدا میکند . اما خوب نباید فراموش کرد که حقانیت بقیه ادیان که در چنبره فلسفه قرار میگیرند ، همچنان برای "" محفوظ است. این حقانیت در" پس فردا" چهره خود را نشان خواهد داد . میبدی: به این ترتیب شما معتقدید که فلسفه مطلقا در اسلام تاثیر نداشته است . فردید: نه منظور من این نیست . کافیست شما به "" نگاه کنید که سراسر فلسفه است . فلسفه ای بیخون و بی تحرک . منظور من این است که فلسفه صورت نوعی اسلام نیست ولی گاه نیز در اندیشه بعضی از متفکران ....موثر بوده است . میبدی: مثلا . فردید: خوب کسی را مثال آوردید . میبدی: اصیل چی ؟ فردید: شیعه اصیل همواره سدی در برابر" شرک" و " زندقه" و بالمآل فلسفه بوده است . ___________ پاورقی: در جلسه دوم چنین آمده است: میبدی – راجع به گفت و شنود قبلی باز هم سخنی دارید یا میتوانیم به مباحث دیگری بپردازیم ؟ فردید – شما از قول من نوشته بودید قرآن پدیده ای بزرگ در برابر فلسفه یونانی ، زندقه و شرک است و فلسفه یارای آن را ندارد که تمدن اسلامی را بغلطاند . درست است؟ میبدی – بله عینا همینطور بود . فردید – آقا جان ! برادر عزیز ! من کی گفتم "" ؟ بنده وقتی به این تعبیر یعنی " پدیده قرآن" رسیدم بند بند وجودم به لرزه افتاد . چون در استعمال کلمات و الفاظ همیشه جانب حزم و احتیاط را داشته ام . برای من استعمال الفاظ با ادبیات بافی و فلسفه بافی ملازمه دارد نه با تعاطی حکمت و فلسفه و هنر حقیقی . بهر صورت برای این حقیر اشتغال به الفاظ غیر از تعاطی کلمات است . صریح عرض کنم که از گمگشتگی در الفاظ ابدا خوشم نمی آید . چون واقع بگویم ، از فلسفه بافی گذشته ام . برای بنده فلسفه بافی غیر از تعاطی حکمت وفلسفه است . معتقدم که اگر کسی امروز متعاطی فلسفه بود ، نمی تواند از فلسفه نگذرد . امروز غالبا "فلسفه" زیاد از "فلسفه " حرف میزند . غالب اشخاص مشتغل به فلسفه هستند و فلسفه بافی میکنند . پدیده یعنی فنومن ...فنومن نیز لفظی است که معنی تازه ای دارد و متعلق به فلسفه جدید است. میبدی – وفلسفه جدید ریشه در غرب دارد . غربی که شما با آن ستیز میکنید ، بهمین علت است که نسبت به فنومن نظری شکاکانه و بد بینانه دارید ؟ فردید – بله ...چرا باید بگوئیم و نگوئیم "" . نمود اصطلاح سابق حقیر است که در مجله سخن از آن استفاده میکردم . امروز هم موقتا از پدیدار استفاده میکنم . میبدی – بدین ترتیب باید از الفاظ و اصطلاحاتی که مربوط به فلسفه خودبنیادانه غربی است پرهیز کرد ؟ فردید – بله و به همین علت استعمال پدیده در مورد قرآن ، یعنی قرآن را حوالت تاریخی غرب قرار دادن است و این نکته ای بسیار اساسی است . توجه داشته باشید که آنچه من درباره "کلام الله " حقیقت قرآن میگویم حسابش با تمدن اسلامی جداست . میبدی – پس اطلاق " تمدن " به اسلام را هم قبول ندارید؟ فردید – چون آنهم ریشه در جهان بینی غربی دارد . اساسا کلمه " " ترجمه " " ی یونانی است که من آنرا به ولایت (به کسر واو) ترجمه کرده ام . در اینجا هم باید بگویم که روی من به حقیقت دیانت اسلام است . یعنی جنبه ولایت (به فتح واو) آن برایم مطرح است نه (به کسر واو) آن . از تا به بعد ، من ولایت (به فتح واو) را فراروی خود قرار میدهم نه ولایت (به کسر واو) را . ولایت (به فتح واو) لفظا و معنا با " فیلیا " ی یونانی مشترک است . ولایت (به کسر واو) با "پولیته یا" که اینک در غرب به – به تمام معنی لفظ – تمامیت حاصل کرده است. بهمین قیاس من الفاظی مثل "زیربنا" و "روبنا" ،"گرائی" ،"مکتب" ،"نماد" ،"بافت" و از این قبیل را استعمال نمیکنم ،چرا که با زبان فلسفی من جور در نمی آید و همینطور بسیاری از "برساخته" های فرهنگستانی را . البته بدون اینکه با دیگران در استعمال آنها مخالفتی داشته باشم ولی اعتقاد دارم که وضع این واژه ها و الفاظ قرین با خود آگاهی نیست تا چه رسد به دل آگاهی . میبدی – پس قاعدتا اصطلاحاتی مثل "شکل" و "محتوا" و"ارزشهای مادی" و" ارزشهای معنوی" و "تحرک " و "پویائی" و خیلی از اصطلاحات و مفاهیم جا افتاده دیگر را هم قبول ندارید ؟ فردید - معلوم است که قبول ندارم....استعمال " ارزش" و " ارزشیابی" به جای خود برای من اشکالی ندارد ولی " ارزشهای مادی" و" ارزشهای معنوی" را استعمال نمیکنم. فراموش نکنید که اصطلاحاتی که ما امروز داریم "" است و کمابیش فاقد و .
میبدی – بعضی اشخاص هم هستند که میخواهند معارف اسلامی را به زبان انگلیسی یا فرانسه برگردانند . یعنی برای معارف اسلامی میخواهند شباهت ها و معادلاتی درمفاهیم و اصطلاحات و الفاظ پیدا کنند که این دیگر خیلی مسخره است . فردید – وقتی جهان به انگلیسی و فرانسه چهچه میزند توقع دیگری هم نداشته باشید . بالاخره هرچه باشد و و هم عوارض مختلف و متنوع دارد که یکی از آنها همانست که اشاره کردید . میدانید مسئله برای من خیلی اهمیت دارد . در کلاس های فلسفه در غرب ، بحث و فحص در ، امروز در درجه اول اهمیت قرار گرفته است . از این مسئله اساسی نباید غافل بود . ‌
میبدی – از سخن گفتید . آیا این اصطلاح جامعتری برای است ؟ فرديد – " الذین کذبوا بآیاتنا سنستدرجم من حیث لا یعلمون" ، معنی این آیه مبارکه این است : کسانی که به ما دروغ گفته اند ، به آنها دروج میزنیم بی آنکه خود بدانند. این که مورد استعمال من است ریشه اوستائی و سانسکریت دارد و همان دروغ مصطلح خودمان است . این دروج زدگی بیان دیگری از است . ‌
میبدی: خیلی از روشنفکران حتی بسیاری از شاگردان شما صریحا گفته اند راز و رمز افکار شما را درنمی یابند . شاید به این علت که "حرف" میزنید و نمی نویسید و مزید برعلت اینکه جلوگیری از جولان فکری شما هم مشکل است . فردید: بنده بارها قبل از شما با اشخاص گفتگو کرده ام و مطالبم بر روی نوار آمده است . ولی بعد بهر وسیله از چاپ آن جلوگیری کرده ام . قریب یکسال در تلویزیون تحت عنوان " درآمدی به حکمت معنوی" سخن گفتم اما بعد از قریب یکسال حتی به درآمدی به درآمدی به حکمت معنوی هم نرسیدم . سعی من براین بود تا با چیدن مقدمات توجه افراد را به جلب کنم . میدانید چرا؟ چون مسئله ، مسئله عدم معلومات نیست مسئله ، مسئله است . جهان امروز نوعا رو به حکمت معنوی ندارد . حتی کسانیکه سنگ و معنویت و را به سینه میزنند – که مد روز شرق وغرب است – کم و بیش پشت به حکمت معنوی دارند . روی آوردن به حکمت معنوی بدست من و شما نیست و باصطلاح حکمای معنوی از " " است نه " " از است نه . برادر ! من به شما تعارف نمیکنم . ذهن شما همانطور که گفتم هم تند است و هم جسور . اما بهرحال غربزده اید و هر ای و هر فلسفه زده ای و هر متافیزیک زده ای، و هر زندقه زده ای ، و هر اومانیست جدید ، . میدانید با چه کسی شروع میشود ؟ با " " یونانی. یعنی با . مسیلمه کذاب کسی بود که گفته اند پرتو وحی نبی بر او تافته است . سقراط هم همینطور است . آنچه او گفته و تا کنون بنام و از آن یاد میشود ، حکم پرتو وحی را دارد . میبدی – چنین موضع برنده ای آنهم در مقابل سقراط ؟ فردید – با اینکه بدنم از ترس میلرزد ، معذالک بگذارید یکبار برای همیشه این حرف را گفته باشم ..بگذریم ...بگذریم . ‌
فردید – زمانه ما بقدری فاقد و است که حتی معنای الفاظ پیش پا افتاده را هم غلط ترجمه و بکار میبرد . همین را در نظر بگیرید . به اومانیزم میگویند بشر دوستی . در حالیکه بشر دوستی معادل " " است . میبدی – و شما هم معتقدید که عصر حاضر هیچ قرابتی با فیلانتروپی و بشر دوستی ندارد ؟ فردید – نه تنها قرابتی ندارد ، بلکه مخالف آن است . یعنی اگر درست بنگریم ، میزانتروپی است ، یعنی مقت الانسان ، یعنی دشمنی ، خصومت و عداوت و کین توزی افراد با افراد وقتی مصادر فرهنگستانی و لغت سازان این چنین معانی الفاظ را قلب میکنند ، خوب معلوم است که تفهیم آراء فردید برای دیگران مشکل میشود . معانی چون به وفق منزل افتاد در افهام خلائق مشکل افتاد شاید این را حمل بر پرمدعائی بنده کنید . ولی چه باک .
فردید: مسلم بدانید اگر این حقیر تا پنج سال دیگر زنده بمانم – با اینکه نمیدانم حتی تا پنج ساعت دیگر زنده باشم – سه اثر از خود باقی خواهم گذاشت . نه...نه..چهار اثر : یکی " سیر حکمت و فلسفه در غرب از کانت تا هیدگر" و دیگر کتابی در فلسفه تاریخ یا دقیق تر بگویم " گذشت از فلسفه تاریخ به علم الاسماء وعلم الصور تاریخی " و از این دو مهمتر کتاب " " و " " است که اکنون کار آن تمام شده است و به پاکنویسی آنها مشغولم ، کار اساسی من که حکم درآمد به دو کتاب دیگر را دارد همین است . مسئله اینجا نیست ، بلکه "سیر" است. ‌