🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
💠🔹 #غدیرخم_از_کتب_اهل_سنت 🔹💠
🔸🔹 #قسمت_صد_و_هشتاد_و_هشتم🔹🔸
#پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز #خيبر فرمود: به #راستى كه #على عليه السّلام #خدا و #رسول را #دوست مى دارد و #خدا و #رسول هم او را #دوست مى دارند 🌸🌺🌺
بامداد فردا رسيد و خورشيد چهره نورانى خود
را نمايان كرد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پيش از طلوع آفتاب همين كه نماز بامدادى بجاى آورد، از جاى برخاست و پرچم اسلام را بدست گرفت. در حالى كه مردم در قرارگاههاى خود آماده باش بودند و على عليه السّلام را كه به درد چشم گرفتار بود بحضور طلبيد. آب دهان مباركش را در چشم او ريخت و پرچم اسلام را بدست آن حضرت سپرد. على عليه السّلام عازم ميدان شد، از ميدان نبرد بازنگشت، مگر آنكه فاتحانه حضور رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله رسيد.
«بريدة» گفت: من هم يكى از آنها بودم كه گردن مى كشيدم به اين اميد كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرچم اسلام را در اختيار من قرار بدهد!
(۱) مؤلف گويد:📚 اين روايت را «نسائى» در [خصايص ص ۵] نقل كرده و مى نويسد: «ابو بكر» پرچم اسلام را بدوش گرفت و وارد ميدان شد ولى فتح و پيروزى نصيبش نشد. فرداى آن روز، «عمر» پيش قدم شد او هم بدون پيروزى بازگشت. پس از او، حضرت على عليه السّلام پرچم را بدست گرفت (تا آخر حديث). «محب طبرى» هم در 📚[الرياض النضرة ۲/ ۱۸۷] و «على بن سلطان» در [مرقات ۵/ ۵۶۶] اظهار مى دارند كه اين حديث را «امام احمد» در «المناقب» آورده است و «هيثمى» هم در [مجمع ۶/ ۱۵۰] ذكر كرده و گفته است: صاحب «مناقب» هم آنرا روايت كرده است و رجال آن صحيح است. و «متّقى» هم در [كنوز العمال ۵/ ۲۸۳] گفته است: «ابن جرير» هم نقل كرده است و مضامين همه روايات مذكور، مساوى با مضمون روايت «نسائى» است.
(۱) [📚همان كتاب ۱/ ۳۲۰] به سند خود، از «عمرو بن مسعود» روايت كرده است كه گفت: در كنار «ابن عباس» نشسته بودم، در اين حال نه نفر وارد شدند و خطاب به «ابن عباس» گفتند: يكى از اين دو پيشنهاد را بپذير؛ يا با ما بيا تا خاطره اى كه در نظر داريم به اطلاع تو برسانيم، و يا از ايشان كه در كنار تو نشسته اند درخواست كن تا ما را با تو تنها بگذارند. «ابن عباس» در پاسخ گفت:
چنان نيست كه من يارانم را از كنار خود برانم و با شما تنها باشم، بلكه من با شما مى آيم تا ببينم چه مى كنيد و چه مى گوييد. در آن روز «ابن عباس» بينا بود و مى توانست با آنان همراهى كند. در اين رابطه بود كه با آنها در محلى دور از ما قرار گرفت و سخنانى بين آنها ردّ و بدل شد كه ما از چگونگى آنها اطلاعى بدست نياورديم. همين قدر مى دانيم كه «ابن عباس» هنگام بازگشت به اندازه اى ناراحت بود كه گوشه جامه اش به زمين كشيده مى شد و مى گفت: اف بر اين مردم و تف بر آنها! درباره مردى لب به ناسزا مى گشايند كه از ده ويژگى ارزنده برخوردار بود، از مردى ياوه گوئى مى كنند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در حق او فرمود: مردى را بسوى دشمنان مى فرستم كه خدا هيچگاه او را خوار نمى سازد، و خدا و رسول را دوست مى دارد. بازتاب اين سخن تا آنجا بود كه همگان خود را براى اين مقام آماده كرده بودند در عين حال پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به هيچكدام از ياران خود توجهى نكرد و فرمود: على عليه السّلام كجاست؟ در پاسخ گفتند: او در آسياب مشغول آرد كردن گندم است. فرمود: مگر در ميان شما ديگرى نيست كه بتواند سرگرم اين مهم باشد.
اينك او را بحضور من دعوت كنيد. خبر احضار پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را به اطلاع حضرت على عليه السّلام رساندند. حضرت على عليه السّلام در عين حالى كه به درد چشم گرفتار بود تا آنجا كه چيزى و جائى را نمى ديد، دعوت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را اجابت كرد و بحضورش شرفياب شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مباركش را در چشمان على عليه السّلام توتيا كرد و پرچم اسلام را سه بار به اهتزاز در آورد و به حضرت على عليه السّلام اعطا نمود. پس از آن، «صفيّه» دختر «حىّ» (تا آخر حديث) كه همگى آنرا در جلد اوّل در باب «آيه تطهير»آورده ايم.
مؤلف گويد: اين حديث را «نسائى» در [📚خصايص ص ۸] و «محب طبرى» در [الرياض النضرة ۲/ ۲۰۳] نقل كرده و گفته است كه حديث را «امام احمد» و «حافظ ابو القاسم دمشقى» در «الموافقات» در «الاربعين الطوال» نقل كرده و مى گويد: «نسائى» برخى از آنرا آورده است. و «هيثمى» در [مجمع ۹/ ۱۱۹] روايت كرده و مى گويد: «امام احمد» و «طبرانى» مختصرى از آنرا در «الكبير» و «الاوسط» متعرض مى باشد....... #ادامه_دارد
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫