#عروج_عاشقانه
🥀«۱۷ فروردین ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 اخلاق خوب شهيد در محله وخانواده زبان زد همه بود چون بسيار کم حرف وکم رو و سر به زير بود و اهل محله هر کس کاری داشت دريغ نمی کرد.
در عمليات درگیری با اشرار و قاچاقچی پس از زخمی شدن يکی از دوستانش به نام علیاصغر گرائی به کمک وی شتافت که طی درگيری به شهادت رسيد .
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار ایمان قهرمانی «صلوات»
#شهید_امنیت
🥀 @yaade_shohadaa
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ
خدایا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور
اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ
خدایا دارا کن هر نداری را خدایا سیر کن هر گرسنه ای را خدایا بپوشان هر برهنه را
اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ اَللّهُمَّ رُدَّ
خدایا ادا کن قرض هر قرضداری را خدایا بگشا اندوه هر غمزده را خدایا به وطن بازگردان هر
کُلَّ غَریبٍ اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ
دور از وطنی را خدایا آزاد کن هر اسیری را خدایا اصلاح کن هر فسادی را از کار
الْمُسْلِمینَ اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ اَللّهُمَّ
مسلمین خدایا درمان کن هر بیماری را خدایا ببند رخنه فقر ما را به وسیله دارائی خود خدایا
غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ
بدی حال ما را بخوبی حال خودت مبدل کن خدایا ادا کن از ما قرض و بدهیمان را و بی نیازمان کن از
الْفَقْرِ اِنَّکَ عَلی کُلِّشَیءٍ قَدیرٌ
نداری که راستی تو بر هر چیز توانائی.
#ماه_رمضان
🥀 @yaade_shohadaa
#دوازدهمینچلهتوسلبهشهدا
#شهدای_نیروی_انتظامی (ناجا)
#روز سیوهشتم
❤️🔥هدیه «سوره قدر» به شهید والامقام «هادی رئیسی»
♦️در تاریخ ۳۱ شهریور سال ۱۳۹۹ ستوان یکم "هادی رئیسی" رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر شهرستان فهرج در درگیری با سوداگران مرگ در بخش نگین کویر "فهرج" محدوده روستای "علی آباد چاهدگال" مجروح و به بیمارستان منتقل اما به علت شدت جراحات وارده به فیض شهادت نائل آمد.
روزی که شهید به مأموریت رفت، روز استراحتش بود ولی وقتی با ایشان تماس گرفتند خیلی زود آماده شد و به محل خدمتش رفت. ایشان میتوانست مثل بعضی از فرماندهان پشت میز بنشیند ولی همکاران خودش را تنها نمیگذاشت و پا به پای آنها میرفت.
شهادتش هم این گونه بود که نیروهای کمکی در حال نزدیکی به صحنه درگیری بودند و شهید برای اینکه آنها را مطلع کرده و هشدار بدهد از جا بلند میشود که در همین لحظه از پشت سر به ایشان تیراندازی میکنند و ایشان به خاطر حفظ جان همکارانش به شهادت میرسد.
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_کتاب
📚کتاب خاتون و قوماندان
کتاب خاتون و قوماندان نوشته مریم قربانزاده، روایت زندگی امالبنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی معروف به (ابوحامد) فرمانده لشکر فاطمیون است.
علیرضا توسلی معروف به ابوحامد ۱ مهر ۱۳۴۱ در افغانستان به دنیا آمد و ۹ اسفند ۱۳۹۳ در سوریه، شهر درعا شهید شد. ا. فرمانده و بنیانگذار لشکر فاطمیون بود. او تمام زندگیاش را رزمنده بود و در جبههها جنگید. با شروع جنگ ایران و عراق به کردستان رفته و بیش از یک سال در آن منطقه حضور داشت. وقتی جنگ ایران و عراق به پایان رسید، برای جنگ با ارتش شوروی به افغانستان رفت و دوباره در سال ۷۴، زمانی که نیروهای طالبان در افغانستان روی کار آمده بودند، دوباره به افغانستان رفت. در این میان با ام البنین ازدواج کرد. این ازدواج یک پسر به نام حامد و دو دختر برای آنها به امغان آورد.
وقتی بحران سوریه، آغاز شد، او در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۳۹۲ راهی سوریه شد و یک سال بعد در نبرد با جبهه النصره شهید شد. آرامگاه او در مشهد است.
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
#برشی_از_یک_کتاب
#خاتون_و_قوماندان
🥀 مردادماه سال ۷۹ بود. من وارد نوزدهسالگی شده بودم. یک روز مامانِ عالیه، یکی از همسایهها با عکسی سهدرچهار به خانه ما آمد. گفت: «برادرم سیدامیر دوستی دارد که این عکسش است. در سپاه حضرت رسول کار میکند. آدم خوبی است. خیلی مؤمن است، اما پولی ندارد. به فکر پول درآوردن هم نیست. چون آدم خوب و باایمانی است، دوستانش دارند برایش آستین بالا میزنند».
قرار شد که مادرم با پدرم صحبت کند. سه روز بعد دوباره آمد و گفت: «برای دوست برادرم کار عاجل پیش آمد و رفت مأموریت؛ اما سپردیم زودتر بیاید. الان ایران نیست. رفته است افغانستان. قرار است وقتی بیاید در اولین فرصت خودش را هم بیاوریم».
عکس، دست ما ماند. آن زمان جنگ طالبان هم بود. همان زمان بابو هم یک خواستگار روحانی از اقوام خانم کوچکش آورده بود. بابو دو تا زن داشت. خانم بزرگ که بیبی بود و خانم کوچک که ما خالهبیبی صدایش میکردیم. پدرم گفت: نه. دخترعموی مادرم هم یک خواستگار فرستاده بود که امتیازات ویژهای داشت. تک پسر بود و وضع مالیاش هم بهتر از بقیه بود. پدرم باز گفت: نه!
پدرم وقتی عکس را دید، ابرویی بالا انداخت و گفت: «من دخترم را به این آدم میدهم!» این حرف پدرم از عجایب خلقت بود: این که به یک عکس اعتماد کند، بدون اینکه از پدر و مادر و کسب و کار این آدم بپرسد. من هم عکس را پیش خودم نگه داشتم و منتظر بودم که امروز و فردا بیایند و صاحب عکس را هم با خودشان بیاورند.
امروز و فردا و امروز و فردا شد پنج ماه! مامان عالیه رفت و با اینکه همسایه بودیم دیگر گپی نشد. خودم را با کلاس امداد و آرایشگری سرگرم میکردم، اما درونم آرام و قرار نبود. در این مدتِ پنج ماه، دو سه نفر از کلاس آرایشگریمان عقد کردند. من بعد از هر عقدکنان، عکس را در دستم میگرفتم و گله میکردم. برایم مسجّل بود که این آدم، همسر آینده من خواهد بود. اصلاً هم به ذهنم نمیآمد که ممکن است او مرا نپسندد! یا من او را نخواهم.
بعد از پنج ماه، مامان عالیه آمد که «این آقا از سفر برگشته و اگر اجازه بدهید میخواهیم بیاییم دخترطلب». پدرم اجازه داد.
خانه ما دو طبقه بود. دو اتاق بالا داشت، دو اتاق هم پایین. از حیاط با دو پله میرفتیم به اتاقهای پایین و با ده دوازده تا پله به اتاقهای بالا میرسیدیم. یک سالنمانند هم داشت. برنامه ما موقع ورود خواستگاران این بود که به اتاق پایین برویم، برقها را خاموش کنیم و پشت پنجره صف بکشیم تا بتوانیم خواستگار را ببینیم. صاحب عکس داشت میآمد و من در برزخی بودم که آیا امشب به خیر ختم خواهد شد یا قسمت، چیز دیگری است.
وارد شدند. پدر عالیه، سیدامیر، آقای احمدی و بعد صاحب عکس. خیلی سنگین قدم برمیداشت. سرش هم پایین بود. نه گل و نه شیرینی. چیزی دستش نبود. ناراحت شدم که بعد از پنج ماه وعده کردن، آمده و دریغ از یک شاخه گل یا یک جعبه شیرینی. صحنه ورودش در ذهنم آهسته شده بود. حس کردم چقدر بچهام اگر قرار باشد زن این آدم بشوم. پختگی و ابهتش حتی به چشم خواهرهای من هم آمده بود.
#جمعه
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_فیلم
🎥فیلم سینمایی "نه و پنج دقیقه"
🎬اطلاعات فیلم:
مدتزمان فیلم: نود دقیقه
ژانر: جنگی
نویسنده و کارگردان: مسعود نجفپور بوشهری
بازیگران اصلی: ساسان جاهدین محمدی، عباس جوادی، منوچهر سلطانی، بنیامین معین کیا، مجید فیلی، مهدی جلالی، مارال حداد
✍🏻این فیلم برشی است از زندگی شهید سرلشکر خلبان علیرضا یاسینی بین سالهای ۵۹ تا ۷۳؛
در یک عملیات برون مرزی هواپیمای او بخاطر اصابت موشک نزدیک بصره سقوط میکند. یک شیعه عراقی بنام عبدالرزاق او را به خانه میبرد تا در موقعیتی مناسب به نیروهای ایرانی تحویل بدهد ولی روز بعد مردی بنام ابو عباس با باندش وارد ماجرا میشود او میخواهد به هر قیمت یاسینی را با خود ببرد چونکه قرار است با بعثیها در ازاء آزادی تنها پسرش که در آستانه اعدام در ابوغریب است معامله کند.
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
💔 رویای صادقانه
🥀روزی برای يكی از خواهرانش خواستگار آمده بود. خواهرش گفته بود تا داوود برنگردد من ازدواج نمیكنم. بعد همان شب خواهرش خواب ديد كه داوود برگشته و به او میگويد شما ازدواج كن و من هم يك ماه ديگر بر میگردم. خواهرش ازدواج كرد و يك ماه ديگر جنازه آن شهيد بزرگ و معطر را به خانواده تحويل دادند.
✍🏻خاطره ای به یاد فرمانده شهید داوود آجرلو
راوی: مادر شهید
#رفیق_شهید
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد...
#دعای_الهی_عظم_البلاء 🥀
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲🏻
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa