eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: ✍🏻گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این یک دعوت از طرف شهداست؛ #شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن...♥️ ♥️#شهدا مدیون هیچکس نمی‌مونن! ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾 رمان (بدون تو هرگز) 🌾قسمت: ۴۹ 🌾 خداحافظ زینب تازه می فهمیدم چرا علی گفت …  من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه … اشک توی چشم هام حلقه زد …  پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال … دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم … – بی انصاف … خودت از پس دخترت برنیومدی … من رو انداختی جلو؟ … چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟ … برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره …دنبالش راه افتادم سمت دستشویی … پشت در ایستادم تا اومد بیرون… زل زدم توی چشم هاش … با حالت ملتمسانه ای بهم نگاه کرد… التماس می کرد حرفت رو نگو …  چشم هام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم … – یادته 9 سالت بود تب کردی … سرش رو انداخت پایین … منتظر جوابش نشدم … – پدرت چه شرطی گذاشت؟ … هر چی من میگم، میگی چشم … التماس چشم هاش بیشتر شد … گریه اش گرفته بود … – خوب پس نگو … هیچی نگو … حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه … پرده اشک جلو دیدم رو گرفته بود … – برو زینب جان … حرف پدرت رو گوش کن … علی گفت باید بری … و صورتم رو چرخوندم … قطرات اشک از چشمم فرو ریخت… نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه … تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد …  براش یه خونه مبله گرفتن … حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم … هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود … پای پرواز …  به زحمت جلوی خودم رو گرفتم … نمی خواستم دلش بلرزه …  با بلند شدن پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد … تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود … بچه ها، حریف آرام کردن من نمی شدن … 🎀( شخصیت اصلی این داستان …  سرکار خانم … دکتر سیده زینب حسینی هستند … شخصی که از این به بعد، داستان رو از چشم ایشون مطالعه خواهید کرد …) ادامه دارد... ✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی ⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است. 🥀 @yaade_shohadaa
🥀تنها تفريح سرتيپ 💔سرتيپ، پانزده سال بود كه طعم غذا را نچشيده بود، به مهمانى نرفته بود، حتى نمی‌توانست دردش را درست بيان كند. تنها تفريحش اين بود كه با همسرش سوار آمبولانس شود و براى ويزيت و معالجه به بيمارستان برود... در نهايت پس از تحمل درد و رنج بی‌حساب در اسفند ماه سال نود، بال شهادت خود را گشود و به لقاءالله شتافت. ❌️❌️ امنیت، اتفاقی نبوده و نیست!! 🥀خاطره اى به ياد جانباز شهيد معزز سرتیپ ابراهيم مهران راد 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔پیامبر اکرم تنها عبارت باقی مانده دفترچه شهید که شب میلاد پیامبر رحمت تفحص شد 🥀 @yaade_shohadaa
🥀خاطره‌ای از شب ولادت پیامبر اکرم(ص) پیش از انجام یک عملیات 💔روزهای آخر آبان‌ ماه سال ۶۵ مصادف با ایام ولادت حضرت ختمی مرتبت و امام صادق(علیه‌السلام) بود. یکی دو ماه بود که عملیات نرفته بودیم و گردان نیروی جدید گرفته بود و مشغول آموزش بودند. بخشی از رزمندگان تخریب در منطقه عملیاتی «کربلای۲» در پیرانشهر و تعدادی هم مشغول مین‌گذاری در جزیره مجنون بودند. چون مقدمات عملیات بعدی در حال انجام بود بخشی از بچه‌های تخریبچی هم کنار رودخانه «دِز» در حال تمرین غواصی و آموزش‌های آبی و خاکی بودند. شب ولادت پیامبر (صلی‌الله علیه وآله وسلم) و امام صادق (علیه‌السلام) فرصتی شد تا اکثر نیروهای تخریب در حسینیه الوارثین جمع شوند. جشن باشکوهی به پا شد. آنجا هم بحث این بود که بچه‌ها حین سرود خواندن دست بزنند یا نزنند. من که در این برنامه می‌خواندم اصراری بر کف زدن نداشتم و شهید زینال حسینی هم که فرمانده ما بود اعتراضی به کف زدن بچه‌ها نداشت. در حین سرود خواندن بعضی‌ها دو انگشتی کف می‌زدند و زیر چشمی به هم نگاه می‌کردند تا اینکه محمد مرادی جلسه را دست گرفت. ابتدا یک «آه» کشید تا همه توجه‌ها را به خودش جلب کند و بعد دست‌هایش را بالا آورد و شروع کرد به کف زدن و یک عده از همراهانش هم همراهی کردند و جلسه را از دست ما گرفت. آن شب بچه‌ها خیلی شاد بودند. شهید محمد مرادی در ۱۹ دی ماه سال ۱۳۶۵و در عملیات «کربلای ۵»‌ به عنوان تخریبچی و در نبرد نزدیک با دشمن بعثی در داخل منطقه‌ای به نام «پنج ضلعی» به شهادت رسید. 🥀خاطره ای به یاد شهید معزز محمد مرادی 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 💫فَنَفْسِي مُؤْمِنَةٌ بِاللّٰهِ وَحْدَهُ لَاشَرِيكَ لَهُ وَبِرَسُولِهِ وَبِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَبِكُمْ يَا مَوْلايَ أَوَّلِكُمْ وَآخِرِكُمْ 💫وَنُصْرَتِي مُعَدَّةٌ لَكُمْ 💫وَمَوَدَّتِي خَالِصَةٌ لَكُمْ 💫آمِينَ آمِينَ. 💠پس نهاد من مؤمن به خدای یگانه بی‌شریک و به رسول او و به امیرمؤمنان و به شماست ای مولای من، به آغاز و انجام شما 💠و یاری‌ام برای شما آماده 💠و دوستی‌ام نسبت به شما بی‌آلایش است 💠اجابت فرما، اجابت فرما. «روزتون پر از نگاه خاص امام زمان عجل الله و شهدا» 🌹 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۱ مهر ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 شهید محمدرضا سنجرانی (کرار) متولد ۲۲ تیر سال ۵۶ در مشهد، کارمند بانک بود و دو فرزند داشت. این شهید مدافع حرم که مسئول محور و آموزش بود سرانجام در اول مهرماه سال ۱۳۹۶ مصادف با دوم محرم‌الحرام در منطقه دیرالزور در نبرد با تکفیری‌ها به درجه رفیع شهادت نائل آمد. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار محمدرضا سنجرانی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀امام خمینی«ره»: اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، درود مرا بـه آن‌ها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود. ❤️‍🔥شهید والامقام «اصغر رحمت وند» 💔شهید اصغر رحمت‌وند در دهم فروردين ۱۳۴۷، در شهرســتان مياندوآب به دنيــا آمد. پدرش بهمن و مادرش اســتفا نام داشت. خواندن و نوشتن نميدانست. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت و به اســارت نيروهاي عراقي درآمد. شانزدهم تير ۱۳۶۷ در اردوگاه رماديه عراق بر اثر شــكنجه به شهادت رسيد. مزار وي در روستاي خاوه تابعه شهرستان شهريار واقع است. ♦️قرائت «سوره حمد» هدیه به روح مطهرش. نوزدهم 🥀 @yaade_shohadaa
🌾 رمان (بدون تو هرگز) 🌾قسمت: ۵۰ 🌾 سرزمین غریب نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه اومد …  وقتی چشمش بهم افتاد، تحیر و تعجب… نگاهش رو پر کرد …  چند لحظه موند … نمی دونست چطور باید باهام برخورد کنه… سوار ماشین که شدیم … این تحیر رو به زبان آورد … – شما اولین دانشجوی جهان سومی بودید که دانشگاه برای به دست آوردن شما اینقدر زحمت کشید … زیرچشمی نیم نگاهی بهم انداخت … – و اولین دانشجویی که از طرف دانشگاه ما … با چنین وارد خاک انگلستان شده … نمی دونستم باید این حرف رو پای افتخار و تمجید بگذارم …یا از شنیدن کلمه اولین دانشجوی مسلمان محجبه، شرمنده باشم که بقیه اینطوری نیومدن … ولی یه چیزی رو می دونستم … به شدت از شنیدن کلمه جهان سوم عصبانی بودم… هزار تا جواب مودبانه در جواب این اهانتش توی نظرم می چرخید … اما سکوت کردم …  باید پیش از هر حرفی همه چیز رو می سنجیدم … و من هیچی در مورد اون شخص نمی دونستم … من رو به خونه ای که گرفته بودن برد … یه خونه دوبلکس …بزرگ و دلباز … با یه باغچه کوچیک جلوی در و حیاط پشتی… ترکیبی از سبک مدرن و معماری خانه های سنتی انگلیسی … تمام وسایلش شیک و مرتب … فضای دانشگاه و تمام شرایط هم عالی بود …  همه چیز رو طوری مرتب کرده بودن که هرگز … حتی فکر برگشتن به ذهنم خطور نکنه …  اما به شدت اشتباه می کردن … هنوز نیومده دلم برای ایران تنگ شده بود … برای مادرم …خواهر و برادرهام … من تا همون جا رو هم فقط به حرمت حرف پدرم اومده بودم …  قبل از رفتن …  توی فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبری از بابا شد بلافاصله بهم خبر بده…  خودم اینجا بودم … دلم جا مونده بود … با یه علامت سوال بزرگ … – بابا … چرا من رو فرستادی اینجا؟ … ادامه دارد ... ✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی ⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است. 🥀 @yaade_shohadaa
💔فرازی از وصیت‌نامه شهید مدافع حرم؛ «شهید حامد جوانی» ✍🏻همیشه آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین(ع) می‌جنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنه‌ای لبیک گفته و از حرم اهل بیت پیامبر دفاع بکنم. حال به منظور دفاع از حرمین، عازم سوریه هستم و آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم. ❤️‍🔥یاحسین تا آخرین قطره‌ی خونمان نمی‌گذاریم دوباره خواهرتان به اسارت برود. 🥀تنها دلخوشی من این است که برادر زاده‌ام علی وقتی بزرگ شد، بگوید عمویم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفته و شهید شده است. 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀وقتی جامعه ی مارا بی غیرتی و بی حجابی فرا گرفت،مادرم گریه کن که آنوقت اسلام در خطر است.. ✍شهید سعید زقاقی رفیق شهید،شهیدت می‌کند...🕊 🥀 @yaade_shohadaa
💔‌حضرت فاطمه سلام الله علیه را خیلی دوست داشت. بعد از هر نماز ذکر تسبیحات حضرت فاطمه(ص) را تلاوت میکرد. ❤️‍🔥زمان هایی که محل خدمتش بود همیشه شبها موقع خواب شب بخیر میگفت و به من یاداوری میکرد تسبیحات حضرت فاطمه (ص)را بخوانم بعد بخوابم. 💔و به احترام حضرت فاطمه(ص) در ایام فاطمیه لباش مشکی به تن میکرد. ❤️‍🔥و چون مداحی میکرد در ایام فاطمیه اوقات فراغت همکاران و سربازا را جمع میکرد و مراسم عزاداری برپا میکردند و روضه حضرت فاطمه(ص) میخواند. 🥀 اسم دخترمون را بخاطر ارادتش به حضرت فاطمه(ص) فاطمه گذاشت. 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 💫اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ نَبِيِّ رَحْمَتِكَ 💫وَكَلِمَةِ نُورِكَ 💫وَأَنْ تَمْلَأَ قَلْبِي نُورَ الْيَقِينِ 💠خدایا من از تو می‌خواهم که بر محمّد پیامبر رحمتت و کلمه نورت درود فرستی 💠و پر کنی دلم را با نور یقین «روزتون پر از نگاه خاص امام زمان عجل الله و شهدا» 🌹 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀« ۲ مهر ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 برادر شهید: همیشه در برخورد با دیگران حتی آن ها که از خودش کوچکتر بودند با نهایت تواضع رفتار می کرد. بارها پیش آمد نوجوانی که به تازگی قرائت قرآن را شروع کرده بود نزد او می آمد تا راهنمایی اش کند و محسن از هیچ کمکی دریغ نمی کرد. برای من جالب بود که در چنین مواردی بسیار خوشحال می شد که نوجوانی با قرآن مانوس شده و می خواهد قرائت این کتاب آسمانی را به طور حرفه ای دنبال کند ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار محسن حاجی حسنی کارگر «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀امام خمینی«ره»: اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، درود مرا بـه آن‌ها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود. ❤️‍🔥شهید والامقام «حسین صادق زاده» 💔شهید حسین صادق زاده زرندی است که در تاریخ ۱۰ مرداد سال ۱۳۵۲ در زرند، چشم به جهان گشود و به عنوان جوان ترین آزاده شهید کشور در تاریخ چهارم خرداد سال ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه به اسارت نیروهای مزدور عراق درآمده و در تاریخ ۲۷ مهر ۱۳۶۸ در اثر شکنجه‌های بی رحمانه سربازان بعثی در بیمارستان صلاح الدین بغداد به فیض عظیم شهادت نائل گردید. ♦️قرائت «سوره حمد» هدیه به روح مطهرش. بیستم 🥀 @yaade_shohadaa
🌾 رمان (بدون تو هرگز) 🌾قسمت: ۵۱ 🌾 اتاق عمل دوره تخصصی زبان تموم شد …  و آغاز دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود … اگر دقت می کردی … مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن …  تا حدی که نماینده دانشگاه، شخصا یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیس بیمارستان و رئیس تیم جراحی عمومی معرفی کرد … جالب ترین بخش، ریز اطلاعات شخصی من بود …  همه چیز، حتی علاقه رنگی من …  این همه تطبیق شرایط و محیط با سلیقه و روحیات من و از و بود … از چینش و انتخاب وسائل منزل … تا ترکیب رنگی محیط و…  گاهی ترس کوچیکی دلم رو پر می کرد … حالا اطلاعات علمی و سابقه کاری …  چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت … هر چی جلوتر می رفتم …  حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد …فقط یه چیز از ذهنم می گذشت … – چرا بابا؟ … چرا؟ … توی دانشگاه و بخش … مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم …  و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسب علم و تجربه تلاش می کردم …  بالاخره زمان حضور رسمی من، در اولین عمل فرارسید …  اون هم کناریکی ازبهترین جراح های بیمارستان … همه چیز فوق العاده به نظر می رسید …  تا اینکه وارد رختکن اتاق عمل شدم … رختکن جدا بود … اما … ادامه دارد ... ✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی ⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است. 🥀 @yaade_shohadaa
❤️‍🔥مشغول کار منزل بودم. حواسم از پسرم حامد پرت شد. یک دفعه از روی صندلی افتاد زمین و سرش غرق خون شد. او را به دکتر رساندم. سرش را پانسمان کردند. خیلی می ترسیدم که مبادا یوسف با من دعوا کند و ناراحت شود و بگوید:«چرا مواظب بچه نبودی؟» وقتی آمد، مثل همیشه سراغ حامد را گرفت. گفتم: «خوابیده!» بعد هم قضیه را برایش تعریف کردم. فقط گوش داد. آرام آرام چشم هایش خیس شد. لبش را گاز گرفت. بعد گفت:«تقصیر من است که تو را با حامد تنها می گذارم؛ چاره ای ندارم! مرا ببخش.» وقتی این جملات را گفت، خیلی شرمنده شدم. در همه برخوردهایش این عشق و محبت را به پای زندگی‌مان می‌ریخت. ✍🏻به روایت همسر شهید "یوسف کلاهدوز" 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa