eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این دعوتی از طرف شهداست؛ شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن و مدیون هیچکس نمی‌مونن! کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان✅ ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 ✍🏻 سنگر یا سنگک؟ همیشه خدا توی تدارکات خدمت می‌کرد. کمی هم گوش هایش سنگین بود. منتظر بود تا کسی درخواستی داشته باشد، فورا برایش تهیه می‌کرد. یک روز عصر، که از سنگر تدارکات می‌آمدیم، عراقی‌ها شروع کردن به ریختن آتش روی سر ما. من خودم را سریع انداختم روی زمین و به هر جان کندنی بود خودم را رساندم به گودال یک خمپاره. در همین لحظه دیدم که که حاجی هنوز سیخ سیخ راه می‌رفت. فریاد زدم: «حاجی سنگر بگیر!» اما او دست چپش را پشت گوشش گرفته بود و می‌گفت: «چی؟ سنگک؟» من دوباره فریاد زدم: «سنگک چیه بابا، سنگر، سنگر بگیر...!!» سوت خمپاره‌ای حرفم را قطع کرد، سرم را دزدیدم. ولی وقتی باز نگاه کردم دیدم هنوز دارد می‌گوید: «سنگک؟» زدم زیر خنده. حاجی همیشه همینطور بود از همه کلمات فقط خوردنی‌هایش را می‌فهمید😂 🥀 @yaade_shohadaa
😍 ✍🏻دو تا بچه بسیجی، یه عراقی درشت هیکل رو اسیر کرده بودند، های های هم می خندیدند! بهشون گفتم:«این کیه؟» گفتند:«عراقیه دیگه!» گفتم:«چطوری اسیرش کردین؟» باز هم زدند زیر خنده و گفتند:«مثل اینکه این آقا از شب عملیات یه جایی پنهون شده بوده، تشنگی بهش فشار آورده و با لباس بسیجی خودمون اومده ایستگاه صلواتی!» گفتم:«خب از کجا فهمیدین عراقیه؟؟؟» گفتند:«آخه اومد ایستگاه صلواتی، شربت که خورد پول داد! اینطوری لو رفت...😂» 🥀 @yaade_shohadaa
😍 سال ۱۳۵۹ دسته‌ای از سپاه زرین شهر اصفهان به فرماندهی شهید محمدعلی شاهمرادی در گروه ضربت سنندج خدمت می‌کردیم. روزی برای انجام مأموریت با یک ماشین سیمرغ عازم اطراف سنندج بودیم، حین عبور از رودخانه، آب به سر شمع‌های ماشین نفوذ کرد و موجب خاموش شدن ماشین شد. شاهمرادی به بی‌سیمچی که تازه کار بود گفت: به دسته جلویی اطلاع بده که یواش‌تر بروند تا ما برسیم اما با رمز بگو! بی‌سیمچی گفت: نمی‌دانم چه بگویم!! شهید شاهمرادی بی‌سیم را گرفت و گفت: حسین حسین شاهمراد.... آب رفته تو گوش خر کمی یواش‌تر.... کمی بعد ماشین روشن شد و شاهمراد به بی‌سیمچی گفت: حالا تو اطلاع بده! بی‌سیمچی تماس گرفت و گفت: الو الو.... خر روشن شد....😂 ✍🏻خاطره ای به یاد فرمانده شهید معزز محمدعلی شاهمرادی راوی: رزمنده دلاور رجبعلی علیرضایی 🥀 @yaade_shohadaa
animation.gif
42.2K
😍 ✍🏻 به شيرينى عسل ❤️ توی سنگر هر کس‌ مسئول‌ کاری‌ بود. یک‌بار خمپاره‌ای‌ آمد و خورد کنار سنگر؛ به‌ خودمان‌ که‌ آمدیم؛ دیدیم‌ رسول‌ پای راستش‌ را‌ با چفیه‌ بسته‌ است. نمی‌توانست درست‌ راه‌ برود. از آن‌ به‌ بعد کارهای‌ رسول‌ را هم‌ بقیه‌ بچه‌ها‌ انجام‌ دادند... کم‌کم بچه‌ها‌ به‌ رسول‌ شک‌ کردند! یک‌ شب چفیه را از پای‌ راستش‌ باز کردند و بستند به‌ پای‌ چپش!! صبح‌ بلند شد؛ راه‌ افتاد؛ پای‌ چپش‌ لنگید! سنگر از خنده‌ بچه‌ها رفت‌ روی‌ هوا. تا می‌خورد زدنش‌ و‌ مجبورش‌ کردن‌ تا‌ یه‌ هفته کارای سنگر رو‌ انجام‌ بده. خیلی‌ شوخ‌ بود؛ همیشه‌ به‌ بچه‌ها‌ روحیه‌ می‌داد؛ اصلا‌‌ً بدون‌ رسول‌ خوش‌ نمی‌گذشت. 💔خاطره ای به یاد شهید معزز رسول خالقی‌پور 🥀 @yaade_shohadaa
😍 ✍🏻 خدایا مارو بکش ❤️ آن شب یکی از آن شب‌ها بود؛ بنا شد از سمت راست یکی یکی دعا کنند، اولی گفت: «الهی حرامتان باشد…» بچه ‌ها مانده بودند که شوخی است، جدی است؟ بقیه دارد یا ندارد؟ جواب بدهند یا ندهند؟ که اضافه کرد: «آتش جهنم» و بعد همه با خنده گفتند: «الهی آمین.» نوبت دومی بود، همه هم سعی می کردند مطالبشان بکر و نو باشد، تأملی کرد و بعد دستش را به طرف آسمان گرفت و خیلی جدی گفت: «خدایا مارو بکش…» دوباره همه سکوت کردند و معطل ماندند که چه کنند و او اضافه کرد: «پدر و مادر مارو هم بکش!» بچه ‌ها بیشتر به فکر فرو رفتند، خصوصاً که این بار بیشتر صبر کرد، بعد که احساس کرد خوب توانسته بچه‌ها را بدون حقوق سرکار بگذارد، گفت: «تا ما را نیش نزند!» 🥀 @yaade_shohadaa
😍 ♦️پنچری ✍🏻 راننده آمبولانس بودم در خط حلبچه، یک روز با ماشین بدون زاپاس رفته بودم جلو شهید و مجروح بیاورم. دست بر قضا یکی از لاستیکها پنچر شد. رفتم واحد بهداری و به یکی از برادران واحد گفتم: پنچرگیری این نزدیکی ها نیست؟ مکثی کرد و گفت: چرا چرا. پرسیدم: کجا؟ جواب داد: لاستیک را باز کن ببر آن طرف خاکریز (منظورش محل استقرار نیروهای عراقی بود) به یک دو راهی می رسی، بعد دست چپ صد متر جلوتر سنگر پنچرگیری پسرخالمه! برو آنجا بگو منو فلانی فرستاده، اگر احیانا قبول نکرد با همان لاستیک بکوب به مغز سرش ملاحظه منو هم نکن.😂 🥀 @yaade_shohadaa
😍 ♦️تو که مهدی رو کشتی ... ✍🏻 آقا مهدی فرمانده گروهان مان درست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتی که می رفتیم تو جیه مان کرد. همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم. صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم که ناغافل خمپاره ای سوت کشان و بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز. زمین و زمان بهم ریخت و موج انفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانه کوبید زمین. نعره زدم: یا مهدی! یک هو دیدم صدای خفه ای از زیر میگوید: «خونه خراب، بلند شو، تو که مهدی را کشتی!» از جا جستم. خاک ها را زدم کنار. آقا مهدی زیر آوار داشت می خندید.😂 🥀 @yaade_shohadaa
😍 ♦️درس خمپاره! ✍🏻 کلاس آموزش رزمی داشتیم. درس خمپاره و انواع آن. مربی یکی از آنها را بالا گرفته بود و توضیح می داد: اینکه می بینید، اینقدر شازده است و مؤدب و سر به زیر، جناب خمپاره 120 است. خیلی آقاست. وقتی می آید پیشاپیش خبر می کند، پیک می فرستد، سوت می زند که برادر سرت را ببر داخل سنگر من آمدم، خورد و مرد پای من نیست، نگویید نگفتید! نوبت به خمپاره ۶۰ رسید، خمپاره ای نقلی و تو دل برو، خجالتی، با حجب حیاء، آرام و بی سر و صدا. دلت می خواست آن را درسته قورت بدهی. اینقدر شیرین و ملیح بود: بله، این هم حضرت والا «شیخ اجل»، «اگر منو گرفتی»، «سر بزنگاه»، «خمپاره جیبی». عادت عجیبی دارد، اهل هیچ تشریفاتی نیست. اصلاً نمی فهمی کی می آید کی می رود. یک وقت دست می کنی در جیبت تخمه آفتابگردان برداری می بینی، اِ آنجاست! مرد عمل است. بر عکس سایرین اهل شعار نیست. کاری را که نکرده نمی گوید که کرده ام. می گوید ما وظیفه مان را انجام می دهیم، بعداً خود به خود خبرش منتشر می شود. هیاهو نمی کند که من می خواهم بیایم. یا در راه هستم و تا چند لحظه دیگر می رسم. می گوید کار است دیگر آمد و نشد بیایم، چرا حرف پیش بزنیم برای همین شما هیچ وقت نمی توانید از وجود و حضور او با خبر بشوید. اول می گوید بمب! بعد معلوم می شود خمپاره ۶۰ بوده است.😂 🥀 @yaade_shohadaa
🥀 😍 ✍🏻وقتی حاج صادق آهنگران رزمنده‌ها را سر کار گذاشت... عملیات تمام‌شده بود. حاج صادق آهنگران هم آمده بود برای مداحی و نوحه و دعا. مراسم که تمام شد، همه ریختیم سرش تا مصافحه کنیم و احوالپرسی و…. بنده خدا حسابی عجله داشت، دید که با این وضعیت نمی‌تواند به کارش برسد. سریع گفت: بچه‌ها صبر کنید، یک ذکری یادم رفته. رو به قبله بنشینید و سر به خاک بگذارید و این ذکر را ۵ دفعه با اخلاص بخوانید. همه همین کار را کردیم؛ فقط به جای ۵ دفعه حتی ۱۵ دفعه خواندیم و خبری نشد. یکی‌یکی سر از سجده برداشتیم، دیدیم که حاج صادق ما را سر کار گذاشته و در رفته است. 🥀 @yaade_shohadaa
😍 ♦️تکبیر ✍🏻 سال 61 پادگان 21 حضرت حمزه؛ آقای «فخر الدین حجازی» آمده بود منطقه برای دیدار دوستان؛ طی سخنانی خطاب به بسیجیان و از روی ارادت و اخلاصی که داشتند، گفتند:«من بند کفش شما بسیجیان هستم.» یکی از برادران نفهمیدم، خواب بود یا عبارت را درست متوجه نشد. از آن ته مجلس با صدای بلند و رسا در تایید و پشتیبانی از این جمله تکبیر گفت. جمعیت هم با تمام توان الله اکبر گفتند و بند کفش بودن او را تایید کردند!😂 🥀 @yaade_shohadaa
😍 ♦️مُردن که گریه ندارد! ✍🏻 بعد از ظهر بود . گردان آماده می شد که شب عملیات کند. فرمانده گردان با معاونش شوخی داشت، می گفت: خوب دیشب نگذاشتی ما بخوابیم، پسر مُردن که دیگر این همه گریه و زاری ندارد. به خودم گفته بودی تا حالا صد دفعه کارت را درست کرده بودم. چیزی که اینجا فراوان است شهادت. بعد دستش را زد پشتش و گفت: بیا بیا برویم ببینم چه کار می توانم برایت بکنم...😂 🥀 @yaade_shohadaa
✍🏻رفقا سلام؛ به کانال «یادِ شهدا» خوش آمدید☺️ برای استفاده‌ی بهتر و آسانتر از محتوای کانال میتونید از لینکها و هشتگ های زیر استفاده کنید: شروع رمان دمشق شهر عشق شروع رمان تنها میان داعش شروع رمان من میترا نیستم شروع رمان نامزد شهادت شروع رمان بی تو هرگز شروع رمان من یک مسلمانم شروع رمان صوتی خار رو میخک شروع رمان سپر سرخ (شهیدِ روز) ♥️ 🥀 😍 ♥️ 💌 ♥️ ♥️ ♥️ آغاز اولین چله؛ چله ی شهدای اغتشاشات کلیپ اختتامیه شهدای اغتشاشات آغاز دومین چله، چله ی شهدای مدافع حرم کلیپ اختتامیه ی شهدای مدافع حرم آغاز سومین چله، چله‌ی شهدای غواص کلیپ اختتامیه ی شهدای غواص آغاز چله‌ی چهارم، چله ی شهدای ترور کلیپ اختتامیه ی شهدای ترور آغاز چله‌ی پنجم، چله ی شهدای آتش نشان کلیپ اختتامیه شهدای آتش نشان آغاز چله‌ی ششم، چله ی شهدای مرزبان کلیپ اختتامیه ی شهدای مرزبانی آغاز چله‌ی هفتم، چله‌ی شهدای جاویدالاثر کلیپ اختتامیه‌ی شهدای جاویدالاثر آغاز چله‌ی هشتم، چله‌ی شهدای گمنام کلیپ اختتامیه‌ی شهدای گمنام آغاز چله‌ی نهم، چله‌ی شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران کلیپ اختتامیه‌ی شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران آغاز چله‌ی دهم، چله‌ی شهدای کودک کلیپ اختتامیه‌ی شهدای کودک آغاز چله‌ی یازدهم، چله‌ی شهدای مکتب حاج قاسم کلیپ اختتامیه‌ی شهدای مکتب حاج قاسم آغاز چله‌ی دوازدهم، چله‌ی شهدای نیروی انتظامی(ناجا) (ناجا) کلیپ اختتامیه‌ی شهدای نیروی انتظامی(ناجا) آغاز چله‌ی سیزدهم، چله‌ی جانبازان شهید کلیپ اختتامیه‌ی شهدای جانبازان شهید آغاز چله‌ی چهاردهم، چله‌ی شهدای آزادسازی خرمشهر کلیپ اختتامیه‌ی شهدای آزادسازی خرمشهر آغاز چله‌ی پانزدهم، چله‌ی شهدای بی‌سر کلیپ اختتامیه‌ی شهدای بی‌سر آغاز چله‌ی شانزدهم، چله‌ی شهدای آزاده کلیپ اختتامیه‌ی شهدای آزاده آغاز چله‌ی هفدهم، چله‌ی شهدای قدس کلیپ اختتامیه‌ی شهدای قدس آغاز چله‌ی هجدهم، شهدای ام‌البنینی (خانوادگی) (خانوادگی) کلیپ اختتامیه‌ی شهدای ام‌البنینی آغاز چله‌ی نوزدهم، شهدای سادات 🥀 @yaade_shohadaa