فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبزیارتیامامحسین ♥️
💔منم که محتاجم و تویی که بی نیازی؛
💔من خودمو شکستم که باز منو بسازی
💔هوای توبه داره، دل زمینگیر من؛
💔کاش با خودت طب بشه، روزای تقدیر من!
اللهم الرزقنا زيارة الحسين فى الدنيا
و شفاعة الحسين فى الاخرة🤲🏻
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ💚
وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ💚
وعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ💚
وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن💚
❤️برای سلامتی و تعجیل در فرج #امام_زمان (عج) صلوات
#کرمان_تسلیت
🥀 @yaade_shohadaa
🥀 در رکاب امام زمان
💔شنیده بود قرار است حاج قاسم به منزل همسایهشان خانواده شهید سهرابی بیایند.
رفت توی کوچه ایستاد تا حاج قاسم آمد. به او گفت: مادر منم فرزند شهید است به خانه ما نمایید؟
حاج قاسم به خانهی آنها هم رفت و با محمدحسین هم عکس گرفت.
محمدحسین به حاج قاسم گفت: دوست داشتم بزرگ میبودم و مدافع حرم حضرت زینب(س) میشدم.
❤️🔥 حاج قاسم جواب داد: تو باید خودت را برای جنگ با صهیونیستها آماده کنی و در رکاب امام زمان باشی.
#شهید_القدس
#کرمان_تسلیت
🥀 @yaade_shohadaa
✨﷽✨
♥️نادِ عَلیّاً مَظهَرَ العَجائِب تَجِدهُ عَوْناً لَکَ فِی النَّوائِب لی اِلَی اللهِ حاجَتی وَ عَلَیهِ مُعَوَّلی کُلَّما اَمَرتَهُ وَ رَمَیتُ مُنقَضی فی ظِلِّ اللهِ وَ یُضِلِلِ اللهُ لی اَدعُوکَ کُلَّ هَمٍّ وَ غَمٍّ سَیَنجَلی بِعَظَمَتِکَ یا اللهُ بِنُبُوَّتِکَ یا مُحَمَّدُ بِوَلایَتِکَ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ اَدرِکنی بِحَقِّ لُطفِکَ الخَفیِّ اللهُ اَکبَرُ اَنَا مِن شَرِّ اَعدائِکَ بَرِیءٌ اللهُ صَمَدی مِن عِندِکَ مَدَدی وَ عَلَیکَ مُعتَمِدی بِحَقِّ إِیّاکَ نَعبُدُ وَ إِیّاکَ نَستَعینُ یا اَبَا الغَیْثِ اَغِثْنی یا اَبَاالحَسَنَیْنِ اَدْرِکنی یاسَیفَ اللهِ اَدرِکنی یا بابَ اللهِ اَدرِکنی یاحُجَّةَ اللهِ اَدرِکنی یا وَلِیَّ اللهِ اَدرِکنی بِحَقِّ لُطفِکَ الخَفیِّ یا قَهّارُ تَقَهَّرْتَ بِالقَهرِ وَ القَهرُ فی قَهرِ قَهرِکَ یا قَهّارُ یا قاهِرَ العَدُوِّ یا والِیَ الوَلِیِّ یا مَظْهَرَ العَجائِبِ یا مُرتَضی عَلِیٌّ رَمَیْتَ مَن بَغی عَلَیَّ بِسَهمِ اللهِ وَ سَیفِ اللهِ الْقاتِلِ اُفَوِّضُ اَمری اِلَی اللهِ اِنَّ اللهَ بَصَیرٌ بِالْعِبادِ وَ اِلهُکُم اِلهٌ واحِدٌ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحمنُ الرَّحیم اَدرِکنی یا غیاثَ المُستَغیثینَ یا دَلیلَ المُتَحَیِّرِینَ یا اَمانَ الخائِفینَ یا مُعینَ المُتَوَکِّلینَ یا رَاحِمَ المَساکینَ یا اِلهَ العالَمَینَ بِرَحمَتِکَ وَ صَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ الِهِ اَجمَعینَ وَ الحَمدُ للِهِ رَبِّ العالَمینَ.
#اللھمعجللولیکالفرج 🌹
#ختم_نادعلی
🥀 @yaade_shohadaa
"﷽"
سلام امام زمانم♥️
💚تار و پود وجودم با
اکسیر مهر شما عجین شده
و قلبم در هر تپش،
نام و یاد معطرتان را
در رگ های یخ زده ام
به جریان میاندازد
و زنده ام میدارد
🥀 @yaade_shohadaa
🍂بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!
🥀غنچهی نشکفته شهید "جمیل نجم الدین نجم"
💔 «جمیل نجم الدین نجم» پسر بچه فلسطینی بود که در حمله سه روزه اخیر رژیم صهیونیستی (مردادماه) به نوار غزه به شدت مجروح شد و به شهادت رسید.
♦️تلاوت سوره ی «کوثر» هدیه به غنچهی نشکفته شهید "جمیل نجم الدین نجم"
#شهدای_کودک
#دهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز چهلم
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀« ۲۲ دی ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 ایشان دانشجویان نخستین دوره دکترای فیزیک در داخل ایران و نخستین شخصی بود که در ایران دکترای خود را در فیزیک دریافت کرده است.
وی دهها مقاله در «آی اس آی» (ISI) منتشر کرد و یکی از اولین دانشجویان پسادکترا در پژوهشگاه دانشهای بنیادی بود.
در سن ۵۰ سالگی، به هنگام خروج از منزل بر اثر انفجار یک بمب کنترل از راه دور ترور شد و به درجه رفیع شهادت رسید.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار مسعود علیمحمدی «صلوات»
#شهید_ترور
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_کتاب
📚حکایت زمستان
📖 در کتاب «خط مقدم» ، نوشته فائضه غفار حدادی و محمدحسین پیکانی روایتی داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی ایران با محوریت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم میخوانید. این کتاب در هفدهمین دورهٔ انتخاب بهترین کتاب دفاعمقدس، برگزیده شده است.
در این کتاب که نگارش آن بیش از یک سال طول کشیده است، مراحل تشکیل یگان موشکی ایران را از نقطه مبدا تا تشکیل خطهای متعدد آن در جایجای ایران و منطقه خواهید خواند.
شهید حسن طهرانی مقدم یکی از فرماندهان سپاه پاسداران بود که در جنگ ایران و عراق وظایف مهمی را بر عهده داشت. او در سال ۱۳۹۰ بر اثر انفجار زاغه مهمات در پادگان مدرس از دنیا رفت. در این کتاب فائضه حداد مجموعهای از مصاحبهها و اسناد مختلف را جمعآوری کرده تا برشی از زندگی شهید طهرانی مقدم را روایت کند. در این روایت مجموعه اقدامات حسن طهرانی مقدم در سالهای ۶۳ تا ۶۵ برای تشکیل یگان موشکی را میخوانیم.
#شهید_القدس
#کرمان_تسلیت
🥀 @yaade_shohadaa
#برشی_از_یک_کتاب
#خط_مقدم
🥀جمعه جشن تشرین بود. داخل چمن زردشدهٔ زمین فوتبال یک زمین والیبال درست کرده بودند و صندلیهایی که در چندین ردیف دورش چیده بودند، از افراد گروهانها و گردآانهای تیپ ۱۵۵ و ۱۵۶ موشکی سوریه پر شده بود. جایگاه عریض و طویلی هم در قسمت بالای زمین برای سخنرانی درست کرده بودند که با گلهای مصنوعی و عکس حافظ اسد و پرچم سوریه تزیین شده بود. پشت تریبون سخنران، یک ردیف مبل چیده شده بود که جایگاه فرماندهان بود. یک ردیف صندلی هم در پشت ردیف مبل گذاشته بودند که مخصوص مهمانان ویژه بود. حسنآقا بر روی یکی از مبلهای ردیف اول مابین سرتیپ ترکی و سرلشکر عبدالقادر نشسته بود. بچهها هم روی صندلیهای ردیف دوم بودند. فرمانده یکی از گردانهای موشکی پشت تریبون گزارش میداد. حسنآقا کموبیش بعضی کلمهها و موضوع صحبتش را میفهمید، ولی بیشتر حواسش به جمعیت دورتادور زمین و مخصوصاً روسها بود. فقط هفتهشت نفر از روسها در جشن شرکت کرده بودند که در ضلع بالا و گوشهٔ سمت راست زمین نشسته بودند. همگی لباس ارتش سوریه را پوشیده بودند. بدون درجه بودن لباسشان آنها را از بقیهٔ جمعیت متمایز میکرد. رّد نگاهشان هم بیشتر از آنکه به سخنران برسد، روی ردیف دوم صندلیها و بچههای ایرانی بود. هر کسی میتوانست کنجکاوی را توی چهرهشان ببیند.
#جمعه
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_فیلم
🎥فیلم سینمایی "بزرگمرد کوچک"
🎬اطلاعات فیلم:
سال تولید: ۱۳۹۰
مدتزمان فیلم: ۸۳ دقیقه
ژانر: حادثه ای_دفاع مقدس
کارگردان: صادق صادق دقیقی
نویسندگان: عبدالجبار دلدار و پروانه مرزبان
بازیگران: شبنم قلیخانی، پویا امینی، سوگل طهماسبی، حبیبالله الهیاری، پرهام دلدار و پرهام امینی
✍🏻بهنام محمدی یک نوجوان دلیر آبادانی بوده که به ورزش کشتی علاقه فراوان دارد. خانواده ی بهنام تمایل زیادی دارند که بهنام تحت نظر مربی کشتی خود “صالح” آموزش ببیند. از طرفی بهروز دوست صالح علاقه زیادی به معلم مدرسه خانم حکیمی دارد. اما در یک شب نیروهای متجاوز عراقی شهر آبادان را محاصره می کنند؛
داستان فیلم به اوایل جنگ و حمله عراق به خرمشهر باز میگردد. این فیلم به رشادتهای «شهید بهنام محمدی» اسطورۀ مقاومت ملی میپردازد. این نوجوان تنها به انگیزه دفاع از آب و خاک و ناموس، رشادتهای بسیاری را بروز داده است. او به دست نیروهای عراقی میافتد و مورد ضرب و شتم قرار میگیرد اما...»
🎭جوایز و دستاوردها:
♦️جایزه ویژه جشنواره فیلم کودک
#شهید_القدس
#کرمان_تسلیت
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉🎊🎉🎊🎉🎊
میلاد امام محمدباقر (علیهالسلام)
شکافنده علوم
گشاینده دروازههای دانش و
حلول ماه پر فضیلت رجب
بر شیعیان و ارادتمندان حضرتش خجسته باد☺️😍
#ماه_رجب
🥀 @yaade_shohadaa
🥀 خواندن زیارت عاشورا
💔 خواندن زیارت عاشورا شده بود کار هر روزش...
شلمچه بود که چشماش مجروح شد. کمکم بیناییش رو از دست داد، با این حال زیارت عاشورا خواندنش ترک نشد.
با ضبط صوت هم زیارت عاشورا گوش می داد هم روضه....
توی ماه محرم حالش خراب شد.
پدرش می گفت :
« هرروز می نشستم کنار تخت برایش
زیارت عاشورا می خواندم...اما روز عاشورا یه جور دیگه زیارت عاشورا خواندیم...
10 صبح بود که از من پرسید:
بابا! حرّ چه روزی شهید شد؟
گفتم: روز عاشورا...
گفت: دعاکن من هم امروز حٌرّ امام حسین بشم...
ظهر که شد، گفت: بابا! بی قرارم... بگو مادر بیاد...
بعد هم گفت: برایم سوره ی فجر بخون،
سوره ی امام حسین (علیه السلام)...
شروع کردم به خوندن ...
به آیه «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» که رسیدم، خیلی گریه کرد..
گفت: دوباره بخوان...
۱۳ یا ۱۴ بار براش خواندم...
همین جورگریه می کرد...
هنوز سیر نشده بود، خجالت کشید دوباره اصرار کنه...
گفت: بابا! مادر نیومد؟
گفتم: نه هنوز
گفت: پس خداحافظ
قرآن رو گذاشتم روی میز برگشتم
انگار سالها بود که جون داده...
❤️🔥خاطره ای به یاد شهید محمدتقی شمس
#شهید_القدس
#مادر
🥀 @yaade_shohadaa
28.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️"بسم رب شهدا"
💚یه سلام از راه دور به حضرت ارباب...
🥀به نیابت از شهید عبدالمهدی کاظمی
#شهید_القدس
#کرمان_تسلیت
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۲۳ دی ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔دهم فروردين ۱۳۴۲، در شهرستان كرج ديده به جهان گشود. پدرش ماشاءالله، كارگری میكرد و مادرش رقيه نام داشت. تا پايان دوره راهنمايی درس خواند. كارگر تعميرگاه خودرو بود. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. سال ۱۳۶۵، با سمت مسئول گروه ويژه عملياتی در شلمچه بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر، به دیدار حق شتافت.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار عباسعلی (جهانگیر) سلطانی «صلوات»
#شهید_دفاع_مقدس
🥀 @yaade_shohadaa
☘💫حلول ماه مبارک رجب
🌸💫و میلاد حضرت امام
☘💫محمد باقر علیه السلام
🌸💫بـــر هــمــه ی شــمــا
☘💫 مـبـارک بــاد🌸🎊🌸
#ماه_رجب
🥀 @yaade_shohadaa
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
بسم الله الرحمن الرحیم
یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ
ای که برای هر خیری به او امید دارم
وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ
و از خشمش در هر شری ایمنی جویم
یا مَنْ یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ
ای که می دهد (عطای ) بسیار در برابر (طاعت ) اندک
یا مَنْ یُعْطی مَنْ سَئَلَهُ
ای که عطا کنی به هرکه از تو خواهد
یا مَنْ یُعْطی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ
ای که عطا کنی به کسی که از تو نخواهد
وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ
و نه تو را بشناسد
تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَهً
از روی نعمت بخشی و مهرورزی
اَعْطِنی بِمَسْئَلَتی اِیّاکَ
عطا کن به من به خاطر درخواستی که از تو کردم
جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَجَمیعَ خَیْرِ الاْخِرَهِ
همه خوبی دنیا و همه خوبی و خیر آخرت را
وَاصْرِفْ عَنّی بِمَسْئَلَتی اِیّاکَ
و بگردان از من به خاطر همان درخواستی که از تو کردم
جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَشَرِّ الاْخِرَهِ
همه شر دنیا و شر آخرت را
فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ
زیرا آنچه تو دهی چیزی کم ندارد (یا کم نیاید) و
وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ
بیفزا بر من از فضلت ای بزرگوار
یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ
ای صاحب جلالت و بزرگواری
یا ذَاالنَّعْماَّءِ وَالْجُودِ
ای صاحب نعمت و جود
یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتی عَلَی النّارِ
ای صاحب بخشش و عطا حرام کن محاسنم را بر آتش دوزخ
#دعای_هر_روز_ماه_رجب
🥀 @yaade_shohadaa
28.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 💔 🥀 💔 🥀
✨نگاهِ شهدا گوارای وجودتان...
پایانِ
چله توسل به شهدای کودک
#امام_زمان
#ماه_رجب
🥀 @yaade_shohadaa
✨﷽✨
🥀 چله یازدهم توسل به شهدا
تعجیل در ظهور #امام_زمان
عجل الله تعالی فرجه
و برای نجات از #فتنه ها
🌹چله سوره حمد🌹
برای بازگشت
آرامش به دلهایمان
حیا به بانوان سرزمینمان
غیرت به مردهای سرزمینمان
برآورده به خیر شدن حاجاتمان
به شهدای
مکتب حاج قاسم متوسل میشویم🤲🏻
🎁هر روز هدیه به یک شهید والامقام
✅ تاریخ شروع
۲۵ دی ماه
مصادف با شهادت امام هادی علیهالسلام🖤
https://eitaa.com/joinchat/609943782Cb426596ccf
یادِ شهدا
✨﷽✨ 🥀 چله یازدهم توسل به شهدا تعجیل در ظهور #امام_زمان عجل الله تع
رفقا این بنر رو به دوستانتون هم ارسال کنین🙏
حیفه دوستاتون از این چله معنوی جا بمونن☺️
🕌 #دمشق_شهرِ_عشق
♦️#قسمت_اول
💠 ساعت از یک بامداد میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمهشب رؤیایی، خانه کوچکمان از همیشه دیدنیتر بود.
روی میز شیشهای اتاق پذیرایی #هفت_سین سادهای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر #ایرانی نبود دلم میخواست حداقل به اینهمه خوشسلیقگیام توجه کند.
💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکیاش را میدیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس میشد.
میدانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمیاش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکیاش همیشه خلع سلاحم میکرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی #خبر خوندی، بسه!»
💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام #ایران نشدید، شاید ما حریف نظام #سوریه شدیم!»
لحن محکم #عربیاش وقتی در لطافت کلمات #فارسی مینشست، شنیدنیتر میشد که برای چند لحظه نیمرخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد.
💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت #العربیه باز بود و ردیف اخبار #سوریه که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این میخوای #انقلاب کنی؟» و نقشهای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«میخوام با دلستر انقلاب کنم!»
نفهمیدم چه میگوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بیمقدمه پرسید :«دلستر میخوری؟» میدانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، #شیطنت کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمیخوام!»
💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه #مبارزه بینتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم میرسید!»
با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشهها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچهبازی فرق داره!»
💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی میدانست چه میگوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچهبازی میکردیم! فکر میکنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال #دانشجوی مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به #نظام ضربه زدیم!»
در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاسها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و #بسیجیها درافتادیم!»
💠 سپس با کف دست روی پیشانیاش کوبید و با حالتی هیجانزده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریهای #عاشق یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیالانگیز آن روزها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمیدونی وقتی میدیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی میشدم! برا من که عاشق #مبارزه بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!»
در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!»
💠 تیزی صدایش خماری #عشق را از سرم بُرد، دستم را رها نمیکرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر #آرمانت قید خونوادهات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترکشون کردم!»
مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بیتوجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :«#چادرت هم بهخاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر #اغتشاشات دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»...
ادامه دارد...
🌺نویسنده: فاطمه ولینژاد
🥀 @yaade_shohadaa