eitaa logo
کـافـه‌یــادگــاه‌
84 دنبال‌کننده
657 عکس
351 ویدیو
12 فایل
رساله‌ی‌عشق‌‌ من همانم که خودم از خود من جا مانده و در این مرحله از زندگی تنها مانده https://abzarek.ir/service-p/msg/1793684
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅عالی🤣 تبریک بابت چوب دوانی پلیس آلبانی به دستورایران درلونه موش های منافق 👏👏 منافق دسته دسته منافق پیروخسته توآلبانی نشسته توهم زده توهم زده برانداز😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چون قدم رنجه کند دوست به پرسیدن من خانه تاریک و دلم تنگ، کجا بنشیند؟
سروده‌ای از دکتر پرویز ناتلِ خانلری ماه در مرداب آب آرام و آسمان آرام دل ز غم فارغ و روان، پدرام سایه‌ی بید بُن فتاده در آب... مرغ شبخوان ز دور در آواز در دل از بانگش اندُهی دلساز خاطر از یادِ یار مالامال دل پر از آرزوی دور و دراز مرغ اندیشه مانده از پرواز... آسمان چون پَرَندِ مینا رنگ آب چون آبگینه‌‌ای بی‌رنگ کَرَجی‌بان مکن شتاب به راه نکند دل به بازگشت آهنگ اندکی نرم‌تر، درنگ، درنگ... @yad_gah دل بیتاب تازه رفته به خواب گَردِ کافور بیخته مهتاب آب آرام و آسمان آرام ماه، خوش خُفته در بُنِ مرداب روی دلدار بیند اندر خواب آب آرام و آسمان آرام دل ز غم فارغ و روان، پدرام سایه‌ی بید بُن فتاده در آب ای خوشا عاشقی بدین هنگام لغات: پدرام: شاد. پرند: حریر. مینا رنگ: آبی. آبگینه: شیشه. کرجی‌بان: قایقران. بیخته: الک کرده. خفته: خوابیده. بر کران بیکران، ص ۳۱۸ - ۳۲۰.
کافر به چشم‌های تو باور می‌آورد آن چشم‌ها که آه مرا بر می‌آورد من در پی تو هستم و مردم پی بهشت ایمان شهر، کفر مرا در می‌آورد عطر تو خوش‌تر است از آن عطرها که باد از سوی باغ‌های معطر می‌آورد آتش بزن به خاطره‌هایی که در قفس پرواز را به یاد کبوتر می‌آورد عاشق شدم، که تلخی ایام سرنوشت بی‌شور عشق، حوصله را سر می‌آورد سجاد سامانی
حکایت 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 شنودم که وقتی صاحب { اسماعیل بن} عباد نان می‌خورد، با ندیمان و کسان خویش، مردی لقمهٔ از کاسه برداشت، مویی در آن لقمهٔ او بود، صاحب بدید، گفت: آن موی از لقمه بیرون کن. مرد لقمه از دست بنهاد و برخاست و برفت. صاحب فرمود که: باز آریتش. صاحب پرسید که: یا فلان، نان ناخورده از خوان چرا برخاستی؟ مرد گفت: مرا نان آنکس نشاید خورد که موی در لقمهٔ من بربیند. صاحب سخت خجل شد از آنسخن. 📚قابوس نامه _ عنصرالمعالی
مَرَنج اگر نشدم مضطرب ز آمدنت چراغِ دیده نَمی داشت، دیر روشن شد...
هدف زندگی.pdf
899.9K
📚کتاب ✍🏻نویسنده هدف زندگی، مشتمل بر پنج جلسه صحبت در جمع حدود ده تن از شاگردان استاد شهید آیت‌الله مطهری که در سال 1351 صورت گرفته است. در این جلسات برخی از مباحث جهان‌بینی اسلامی نیز مورد بحث قرار گرفته به طوری که این بحث‌ها می‌تواند شرح و توضیح برخی از مباحث مجموعه «مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی» اثر آن متفکر شهید واقع شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎬 آيا اين منطقى است؟! 🔹اگر چند پزشک خطا کردند شما دیگر به بیمارستان نمی‌روید؟ به پزشک مراجعه نمی‌کنید؟ | بغداد - ۱۴۰۲
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه‌ها امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا در سینه‌ها برخاسته اندیشه را آراسته هم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ به نماز صبح و شبت سلام، و به نور در نَسَبت سلام لب ما و قصه زلف تو، چه توهمی، چه حکایتی! تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی، چه عنایتی! به نماز صبح و شبت سلام، و به نور در نَسَبت سلام و به خال کنج لبت سلام، که نشسته با چه ملاحتی به جمال، وارث کوثری، به خدا محمد دیگری به روایتی خود حیدری، چه شباهتی، چه اصالتی! بلغ‌العلی به کمال تو، کشف‌الدجی به جمال تو به تو و قشنگی خال تو، صلوات هر دم و ساعتی شده پر دو چشم در ازل، یکی از شراب و یکی عسل نظرت چه کرده در این غزل، که چنین گرفته قرابتی تو که آینه تو که آیتی، تو که آبروی عبادتی تو که با دل همه راحتی، تو قیام کن که قیامتی زد اگر کسی در ِخانه‌ات، دل ماست کرده بهانه‌ات همه جا گرفته نشانه‌ات، به چه حسرتی، به چه حالتی! نه مرا نبین، رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن ز درت بیا و ردم نکن، تو که آستان سخاوتی ┄┅┅❅🍃🌸🍃❅┅┅┄ سید حجت بحرالعلومی طباطبایی شاعر: جناب آقای قاسم صرافان پ ن: قرائت شده در محضر رهبر انقلاب اسلامی ?تاریخ 1390/03/25
تصميم بگیریم کمی خوب شویم در دفترِ پاکِ عشق، مکتوب شویم هر روز به عاشقان، سلامی بدهیم شاید که از آن گروه، محسوب شویم.
الکی هی می گیری عشق در من به راه می افتد قدر یک منطقی تر باش آدم اینجا به اشتباه می افتد
با این غزل که منتظرِ مرحبای توست بعد از چهل بهار، هوایم هوای توست
«من عاشقم» برای خودش داستان شده هر سطرِ این کتاب پر از ماجرای توست
تأثیرِ من! اگر غزلم عاشقانه شد تنها دلیل، خواندنِ آن‌ها برای توست
معشوقۀ تو کیست؟ که من دوست دارمش آن زن که صورتش حَرَمِ بوسه‌های توست
من بی‌حضورِ تن، به همین وحدتِ وجود آن‌قدر مؤمنم که خدایم خدای توست
از تو، نه تن، نه روح، نه یک بوسه خواستم چیزی که سخت عاشقِ آنم صدای توست
دلم هنوز به این وصل روشن است ای یار به لطف آتش افتاده در دل از دوریت...
بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد ای فاتح بی لشگر من خانه ات آباد
تا کی بنویسم که تو می آیی و هر بار قولِ "سرِ خرمن بدهی" ، دست مریزاد
حافظ به تمسخر به دلم گفت فلانی "دیریست که دلدار پیامی نفرستاد"
دور از تو فقط طعنه خورِ مردمِ شهرم مجنونم و یک شاعرِ دیوانه ی دل شاد