من، در دشوارترین لحظههای زندگی و در اوج خستگی و واماندگی، کلامی از مولایم علی را به یاد میآورم، لرزش از زانوهایم میرود، تردید از قلبم، ناامیدی از روحم...
من، بارها و بارها، کلام علی را کاسهی آب کردهام، تکیهگاه کردهام، عصا کردهام، نیرو کردهام، داروی مسکن کردهام و سرپناه
🗣 نادرابراهیمی
﷽
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
لیله القدرت رسید، آدابِ امشب جالب است
احترام هر گنهکاری که داری واجب است
پیش مردم گرچه خورده طبل رسوایی من
به همه گفتی که این رسوا مگر بی صاحب است!
آسمان رحمتت ابری شد و باران گرفت
سایه ی عفو تو بر دشت گناهم غالب است
آبروی رفته ی من را بخر تا وقت هست
گاه گاهی این ضرر کردن به نفع کاسب است
گردن کج آمدم، گردن بگیر امشب مرا
این فراری که زمین خورده، به جودت راغب است
یک نفر العفو گویان از کنار من گذشت
زود گفتی اینکه توبه هم نکرده تائب است
شرم دارم! خیلی از مهدی خجالت می کشم
آن امام حاضری که فکر کردم غائب است
لیله القدر علی، چادرْ سیاه فاطمه است
نور زهرا بر سیاهی های عالم حاجب است
غیر حیدر، قدر زهرا را نمیداند کسی
جسم زهرا و علی، یک روح در دو قالب است
بستگی دارد به زهرا که علی هم بگذرد
کار، دست مادر است و مرتضی هم کاتب است
اینکه هرشب یاعلی بُرده دل ما را نجف...
فاطمه زحمت کشیده... زحمت ما کاذب است
حاجتم را، هم ندادی در حرم راهم بده
این دل سرگشته امشب، کربلا را طالب است
زیر قبّه با نمازت روضه ی کامل بخوان
چون حسین بن علی آنجا امام راتب است
شمر، اگر بالای ده ضربه زده بر گردنش
تیرِ مانده در گلو، کار سنان غاصب است
سر، هزاران دفعه از نیزه زمین افتاده است
زخم های روی سر، زیر سر آن راکب است
بردن او در تنور مطبخش با خولی و
شستن خاکسترش با گریه، کار راهب است
#شعر
#مناجات_با_خدا
#مناجات_امام_زمان_عج
#شب_قدر
همه امراض فردی و اجتماعی
شروع شد دقیقا از همان جایی
که آدمی خوارج گونه،
مولایش جهالت شد
نه قرآن ناطق و عدالت
در بهترین حالتش
اسیر کاغذهای سر نیزه ماند
و ماند و ماند و ماند
دلم می خواهد این روزها
بر منبرها و مجازها
یک نام و یک هشتک
بیاید به چشم ها
#علی_ولی_الله
زهراکیایی
امیر لشگر عشقی و قوتی مختصر داری
دل دریایی اما چاه غم را دوستتر داری
به ضرب تیغ تصنیفات هلال ماه میرقصد
میان فرق شمشیرت سحر، شقالقمر داری
کشید از چلهی چشمت، عنان تیر کمانداران
سپاه ذوالفقارت را پریشان در دو سر داری
«گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است»
به تیری غمزه کن یارا که در زیر سپر داری
خلافت استخوانی در گلو، خاری به چشمت بود
چه زخمی از ابومکران این قوم غدر داری
دل عالم به داغ نخلهی درد تو میسوزد
از آن آتش که از پهلوی گل تا پشت در داری
زمین بر سر کشیده چادرش را سمت دامانت
زمان تنگ دم صبحی که از آنجا گذر داری
به سمت کوچهها کوچ کسی حتمی است میدانند
که از فزت برب الکعبهی صبحات خبر داری
امیری، کاسهی شیری، نان خشک و خرمایی
برای رفتنات هفت آسمان خونین جگر داری
#الهه_بیات_مختاری
با همین آشفتگی، با درد، با حال بدم ...
با شتاب و دلهره افطار کردم آمدم
از خجالت داشتم می مُردم اما نیمه شب
بین جمعیت نشستم، پیش تو زانو زدم
دست خالی صید مروارید اشکم می کنم
ساحل دریای من! امشب پُر از جزر و مدم
من کسی جز تو ندارم، لطف کن ردّم نکن
هرکسی را می شناسم از درش کرده ردم
مهربان! چوبم بزن بلکه غرورم بشکند
تا بخواهی ضربه خوردم از غرور بیحدم
هرکسی حرمت شکست از من، تو ناراحت شدی
گرچه من حرمت شکستم با گناه ممتدم
یک ضمانت نامه دستم بوده که دعوت شدم
تا ابد شرمنده ی الطاف شاه مشهدم
نامه اعمال بد را پیش زهرا پاره کن
تا نبخشی بر نمی دارم قدم را از قدم
این لباس پادشاهی هم به درد من نخورد
از گداهای نجف بودند جد اندر جدم
هرکجایی که زمین خوردم بلندم کرده است
با همین آقایی اش، او می برد تا مقصدم
من بقربان غم زینب که گریان علی است
گفت بابا جان نرو، تا من نخوانم اشهدم
دختری دلواپس احوال بابایش شده
حیدر این شب ها دگر دلتنگ زهرایش شده
#مناجات_با_خدا
#امام_علی_ع
#شب_قدر
جام لاتقنطو
خدا کند که من از اشتباه برگردم
ز راه جرم و خطا و گناه برگردم
صدا زدی که بیایم به درگهت یارب
همیشه خواسته ای تو، بخواه برگردم
رسیده ام به لب پرتگاه و بی مددت
چگونه از لبه ی پرتگاه برگردم
چقدر فاصله دارم ز تو،به بنده ی خویش
نگاه کن که ز فیض نگاه برگردم
میان چاه گنه مانده ام اسیر و غریب
خدای من مددی کن، ز چاه برگردم
مرا ز تیره گی معصیت رهایی بخش
که سوی تو به فروغ پگاه برگردم
به یک نگاه محبت تو روسفیدم کن
مخواه سوی درت روسیاه برگردم
مرا ببخش ز لاتقنطوی خود جامی
که سوی درگه تو روبراه برگردم
مرا پناه بده در حصار رحمت خویش
پناه ده که من بی پناه برگردم
شکسته بالم ومثل «وفایی» مسکین
به آستان تو با اشک و آه برگردم
#سید_هاشم_وفایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من به سرچشمه خورشید
نه خودبردم راه
ذره ای بودم ومِهر#تو مرابالا برد
من خسی بی سروپایم
که به سیل افتادم
او که میرفت مراهم به دل دریا برد
#علامه_طباطبایی
رو به هر سويى كه رفتم بسته ديدم راه را
آزمودم هم دراز و دور و هم كوتاه را
منکه آزارِ قوى را هم نمىدارم روا
سالها در سينه كُشتم، حبس كردم آه را
بارها میخواستم از دل فغانى بركشم
در بيابانها ولى پيدا نكردم چاه را
كوهها گاهى صدايم را جوابى میدهند
مغتنم دانم همين غمگين صداى گاه را
مهدی اخوان ثالث
تو مثلِ حاصلِ کارِ کمالالملکِ نقاشی
ولی من خطخطیهای کجِ یک آدمِ ناشی
#علی_سیدصالحی
اگر حافظ، این غزل معروف را از زبان امیرالمومنین #امام_علی سلام الله علیه در وصف ضربت خوردن ایشان در شب نوزدهم #ماه_رمضان سروده باشه،چی؟!
دوش وقتِ سَحَر از غُصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند
بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند
باده از جامِ تَجَلّیِ صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن #شب_قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این رویِ من و آینهٔ وصفِ جمال
که در آن جا خبر از جلوهٔ ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب؟
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژدهٔ این دولت داد
که بِدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجرِ صبریست کز آن شاخِ نباتم دادند
همّتِ حافظ و انفاسِ سحرخیزان بود
که ز بندِ غمِ ایّام نجاتم دادند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای آنکه نام تو داده به قدر ، قدر
ما خادم توییم فراموشمان نکن
#محمدحسن_ابراهیمی 😔🖤
•••┈✾~🤍~✾┈•••
دلی را با دغلبازی به سوی خود نیاوردم
امیدی را به سمت آرزوی خود نیاوردم
تمام زندگی در کنج تنهایی دلم پوسید
ولی بیگانه را هرگز به کوی خود نیاوردم!
زمستان بود و سرما ، دست و پایم یخ زدند اما
پلنگی را به پستوی پتوی خود نیاوردم!
من آن دشتم که خشکیدم ولی با خِفَّت و خواهش
مسیر چشمهای را سمت جوی خود نیاوردم!
تمام عمر دنبال زبان شعر خود بودم
ولو یک بیت جز با رنگ و بوی خود نیاوردم
به من هر وقت ، هر جا ، هر کسی ، هر اتهامی زد
دلیلی در دفاع از آبروی خود نیاوردم...
به سمتِ پشتِ من هر کس که شد نزدیک با خنجر
خودم دیدم ولی چیزی به روی خود نیاوردم!
#اصغر_عظیمی_مهر
«میم» ممدوح صحف، موصوف تورات و زبور
مصحف و انجیل را مصداق و المصدر "علیست"
#صغیر_اصفهانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی ای ساقی کوثر
13.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مدیحه_سرا
🎙شعرخوانی شاعر آئینی آقای برقعی
#امام_علی (ع)
ولی تمام نشد مرتضی دوباره تپید
به سینه ی من و ما رفت و نام او دل شد
.
علی به جلوه ی دیگر به کربلا آمد
علم به دوش گرفت و ابوالفضائل شد
.
چگونه دم بزنم از تو از خصائل تو
که مانده ام به مدیح ابوالفضائل تو
مداحی_آنلاین_نماهنگ_سلام_عزیزم_رسولی.mp3
7.58M
🔳 #شهادت_امام_علی(ع)
🌴سلام عزیزم نفسم امیدم
🌴همهکسم پهلوون رشیدم
🎙 #مهدی_رسولی
⏯ #استودیویی
👌 #پیشنهاد_ویژه
14.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 #شهادت_امام_علی(ع)
🌴سلام عزیزم نفسم امیدم
🌴همهکسم پهلوون رشیدم
🎙 #مهدی_رسولی
⏯ #نماهنگ
👌 #پیشنهاد_ویژه
کـافـهیــادگــاه
اِلهی، طالَ حُزْني؛ اندوهم طولانی شد💔
إِلَهِی ضَاقَ صَدْرِی
خدایا! سینهام تنگ شده
«وَ لَسْتُ أَدْرِی بِأَیِّ عِلاَجٍ أُدَاوِی ذَنْبِی»
من نمیدانم باید چطور گناهان خود را مداوا کنم
«فَکَمْ أَتُوبُ مِنْهَا» چقدر توبه کردم
«وَ کَمْ أَعُودُ إِلَیْهَا» و باز برگشتم…
«وَ کَمْ أَنُوحُ عَلَیْهَا لَیْلِی وَ نَهَارِی فَحَتَّى»
چه شبها به اینجا آمدهایم و با یکدیگر بلند بلند گریه کردهایم، اما
«فَحَتَّى مَتَى یَکُونُ وَ قَدْ أَفْنَیْتُ بِهَا عُمُرِی» باید جای من هر سال همین جایی باشد که هستم؟
«إِلَهِی طَالَ حُزْنِی» خدایا! غم من از گناهانم طولانی شده است،
«وَ رَقَّ عَظْمِی» استخوانم فرتوت شد،
«وَ بَلِیَ جِسْمِی» جسمم را در راهِ عبادتِ تو از بین بردم
«وَ بَقِیَتِ اَلذُّنُوبُ عَلَى ظَهْرِی» ولی هنوز بارِ گناهان روی دوش من است،
«فَإِلَیْکَ أَشْکُو سَیِّدِی» به تو شکایت میکنم،
«فَقْرِی وَ فَاقَتِی وَ ضَعْفِی وَ قِلَّهَ حِیلَتِی»
از فقر و فاقت و ضعف و بیچارگی خودم به تو شکایت میکنم.
«إِلَهِی یَنَامُ کُلُّ ذِی عَیْنٍ»
خدایا! الان خیلیها خوابیدهاند و آرامش دارند، من به امیدی آمدهام،
«وَ یَسْتَرِیحُ إِلَى وَطَنِهِ» در منزل خودشان آرمیدهاند،
«وَ أَنَا وَجِلُ اَلْقَلْبِ» دل من نگران عاقبتم هست،
«وَ عَیْنَایَ تَنْتَظِرَانِ رَحْمَهَ رَبِّی»
چشمهای من منتظر است که نسیم رحمتی جلب کند،
«فَأَدْعُوکَ یَا رَبِّ فَاسْتَجِبْ دُعَائِی وَ اِقْضِ حَاجَتِی وَ أَسْرِعْ بِإِجَابَتِی»
خدایا! دعای مرا استجابت کن…
«إِلَهِی أَنْتَظِرُ عَفْوَکَ کَمَا یَنْتَظِرُهُ اَلْمُذْنِبُونَ»
خدایا! منتظر هستم که همین امشب مرا ببخشی،
«وَ لَسْتُ أَیْأَسُ مِنْ رَحْمَتِکَ»
به بدیِ خودم نگاه نمیکنم، از رحمتِ تو ناامید نیستم،
«اَلَّتِی یَتَوَقَّعُهَا اَلْمُحْسِنُونَ»
همانطور که محسنین امید دارند که تو به آنها نگاه کنی، من میدانم تو خدایی هستی که میتوانی امشب مرا تغییر بدهی.
کـافـهیــادگــاه
«إِلَهِی یَنَامُ کُلُّ ذِی عَیْنٍ» خدایا! الان خیلیها خوابیدهاند و آرامش دارند، من به امیدی آمده
چقدر این دعا و مناجات به دلم نشسته...
إِلَهِی أَ تُحْرِقُ بِالنَّارِ وَجْهِی»
خدایا! (می خوای باهام چیکار کنی آخرش؟!) آیا میخواهی این صورت را بسوزانی؟
«وَ کَانَ لَکَ مُصَلِّیاً»
(درسته که نماز من نماز نبود، ولی) در مقابل تو به سجده افتادم! ( مگه جز برای تو ، پیش کسی کمر خم کردم؟!)
«إِلَهِی أَ تُحْرِقُ بِالنَّارِ عَیْنِی»
خدایا! آیا میخواهی این چشمهای مرا بسوزانی؟
«وَ کَانَتْ مِنْ خَوْفِکَ بَاکِیَهً»
میبینی که از خوف تو اشک میریزم...
«إِلَهِی أَ تُحْرِقُ بِالنَّارِ لِسَانِی»
خدایا! آیا میخواهی این زبان را بسوزانی؟
«وَ کَانَ لِلْقُرْآنِ تَالِیاً»
بالاخره من گاهی با این زبان قرآن خواندهام،
«إِلَهِی أَ تُحْرِقُ بِالنَّارِ قَلْبِی وَ کَانَ لَکَ مُحِبّاً»
خدایا! آیا میخواهی دلی را بسوزانی که محبّت به تو را در خود دارد؟
«إِلَهِی أَ تُحْرِقُ بِالنَّارِ جِسْمِی وَ کَانَ لَکَ خَاشِعاً»
خدایا! آیا میخواهی این جسم را بسوزانی که گاهی به اندازهی توان و فهم خود در مقابل تو خشوع کردهام؟
«إِلَهِی أَ تُحْرِقُ بِالنَّارِ أَرْکَانِی وَ کَانَتْ لَکَ رُکَّعاً سُجَّداً»
خدایا! آیا میخواهی چهارستونِ بدنم را بسوزانی که در برابرِ تو سجده کردهام؟