💞 #عاشقانه_شهدا
میگفت:
بزرگ شدن و قدکشیدن بچه هامو و... همه چی رو دوست دارم ببینم ولی خب #اعتقاداتم اجازه نمیده.😞
منم از ته دل راضی بودم که تو این راه رفته، توی راه اهل بیت... اگه بهش میگفتم بخاطر من نرو... پس #خودش چی میشد...
لحظه آخر بهش پیامک زدم، گفتم: راضی ام به رفتنت... دوست دارم تمام تلاشت #دفاع باشه...منم اینجا تاجایی که میتونم از بچه ها مراقبت میکنم🌹.
تو فقط دعا کن...
کاش میدونستی چه #تکیه_گاه محکمی هستی...❤️
#هدیه تولدم قابی بود باخط قشنگش که نوشت... فاطمه ی عزیزم
مهرتان سنجیده ام
خوبان فراوان دیده ام
اما تو چیز دیگری...
#شهید_حسن_غفاری🌷
#شهید_مدافع_حرم
به روایت از آقا مسعود ،همسر#شهید :
خودم هم #مدافع سلامت هستم و یک سال است شانه به شانه همسرم به #جنگ با کرونا رفتیم ودر خدمت بیماران بودیم
#مهشید #بارداربود 😭 برای حفظ سلامت بچهمان از #خودش گذشت😭. ما باهم کرونا گرفتیم. جواب تست که مثبت شد قبول نکرد از ریهاش سیتیاسکن انجام بشه😭
🍃⚘🍃
گفت #اشعه به #جنین #آسیب جبرانناپذیر میزند. دکتر دارو تجویز کرد. بعضی از #داروها را نخورد😔. گفت به #جنین #آسیب میزنه😔 گفتم #مهشید بیخیال بچه شو. ما بازهم میتوانیم پدر و مادر بشویم.😔
🍃⚘🍃
گفت نه. نگران نباش. بقیه همکارها هم شرایط جسمیشان مثل ما بوده است. کمی تب و سرفه و بعد از چند روز حالشان خوب شده. من هم خوب میشوم😔
🍃⚘🍃
ریه #مهشید بدون علامت درگیر شده بود. روز پنجم حالش بد شد و در بیمارستان بستریاش کردند. سه روز بعد به دلیل زجر تنفسی مجبور شدند اینتوبه اش کنند.😔
روز آخر ساعت ۶ غروب او را سزارین کردند و #بچه را #نجات دادند. ساعت ۱۱ شب وقتی حال #مهشید را از پرستار پرسیدم، با نگرانی گفت کد خورده و پزشکان در حال احیای او هستند.دنیا روی سرم خراب شد
🍃⚘🍃
این اواخر هر بار که میدیدمش کلی ذوق داشت برای به دنیا آمدن بچهاش. میگفت خانهمان حیاطخلوت دارد. برای پسرم تاب خریدم و میخواهم همانجا در حیاطخلوت خانه برایش یک پارک کوچک درست کنم😭
🍃⚘🍃
اگر تا چند ماه دیگر شر کرونا ازسرمان کم نشده بود، با بچهام همانجا بازی کنم. بافتنی بلد نبود، اما به خاطر پسرش بافتنی یاد گرفته بود و دو هفته قبل به من گفت دارم برای پسرم شالگردن میبافم. حتماً شالگردنش نیمهکاره مانده است.»😭😭
🍃⚘🍃
برای #مهشید گودرز، #همیشه #اولویت #اول #بیماران بودند و #اولویت #آخر #خودش.😭
🍃⚘🍃
با خنده گفتم از وقتی حامله شدی دوبار دوبار غذا میخوری ها؟ با همان خندههای شیرینش گفت تا الان وقت نکردم غذا بخورم. دلم نمیآمد بیمارها را رهاکنم😭😭
🍃⚘🍃
«اواسط بارداری #مهشید بود و یکشب باهم، هم نوبت بودیم. چند بیمار بدحال در آی سی یو داشتیم. ساعت ۲ شب بود. مهشید دستهایش را ضدعفونی کرد و شروع کرد به خوردن غذا.
🍃⚘🍃