eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
389 دنبال‌کننده
28هزار عکس
10.3هزار ویدیو
63 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس محمد رضا آل مبارک🍃⚘🍃 در تاریخ ۱۳۴۵/۴/۱ در شهر دزفول در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد. که در طی سال بار شد. 🍃⚘🍃 از کودکی در روضه امام حسین (ع)⚘ بزرگ شد‎. نوحه می‌خواند و از عزاداران پذیرایی می‌کرد. از همون زمان که روضه ی خانه‌ پدری‌ اش در یک اتاق در پشت بام خانه‌ بود تا بعدها که حسینیه‌ ای ساختند و شد به نام ایشان. 🍃⚘🍃 ایشان هم هست. رضا فرزند اول خانواده بودند كه در سن ١٨ سالگي در تاريخ ۶۱/۹/۱۴ در عمليات محرم به رسیدند و #بی سر بودند. 🍃⚘🍃 ۷ خواهر و برادر بودند( ۱ خواهر و ۶ برادر ) ایشان وبرادرشان که شدند.۴ برادرشان هم که روحانی هستند. 🍃⚘🍃 از قبل از انقلاب مرتب نماز و روزه اش به جا بود. هنوز به سن تكليف نرسيده بود که دو روز در هفته روزه مي گرفت. 🍃⚘🍃
بودم. باعث نشد که چشمم را بر روی ببندم. به جهت طولانیش، در نظر داشت تا مراسم عقد و عروسی را زودتر برگزار کنیم. 🍃🌷🍃 اما پیش از علنی شدن نامزدی، خبر را آوردند. خانم دانش پس از گریه نکرد و مثل یک استوار ایستاد. برخی می‌گفتند که او شوکه شده.😭 🍃🌷🍃 اما خانم دانش از روزی که را در این راه فرستاده بود، می‌دانست که امکان دارد را از دست بدهد. در مراسم ، خانم دانش در مسجد نامزدی من و رو علنی کرد. 🍃🌷🍃 روز بعد از محمدرضا، ما به هم درآمدیم. مراسم عقد را در خانه برگزار کردیم. 🍃🌷🍃 به من گفت اگر تو بخواهی مراسم عروسی را در سالن می‌گیریم ولی من دوست دارم در باشد. از طرفی چون شده بود مادرش به شدت مخالفت می‌کرد و می‌گفت: آرزو دارم برایت مراسم خوبی بگیرم.😭 🍃🌷🍃 طوری رفتار می‌کرد که خالی را برای و پر کند. هر چند ما خیلی او را نمی‌دیدیم. وقتی از می‌آمد خانه ما تا ساعت ۲ نصف شب از جمعیت پر و خالی می‌شد. 🍃🌷🍃 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
بودم. باعث نشد که چشمم را بر روی ببندم. به جهت طولانیش، در نظر داشت تا مراسم عقد و عروسی را زودتر برگزار کنیم. 🍃🌷🍃 اما پیش از علنی شدن نامزدی، خبر را آوردند. خانم دانش پس از گریه نکرد و مثل یک استوار ایستاد. برخی می‌گفتند که او شوکه شده.😭 🍃🌷🍃 اما خانم دانش از روزی که را در این راه فرستاده بود، می‌دانست که امکان دارد را از دست بدهد. در مراسم ، خانم دانش در مسجد نامزدی من و رو علنی کرد. 🍃🌷🍃 روز بعد از محمدرضا، ما به هم درآمدیم. مراسم عقد را در خانه برگزار کردیم. 🍃🌷🍃 به من گفت اگر تو بخواهی مراسم عروسی را در سالن می‌گیریم ولی من دوست دارم در باشد. از طرفی چون شده بود مادرش به شدت مخالفت می‌کرد و می‌گفت: آرزو دارم برایت مراسم خوبی بگیرم.😭 🍃🌷🍃 طوری رفتار می‌کرد که خالی را برای و پر کند. هر چند ما خیلی او را نمی‌دیدیم. وقتی از می‌آمد خانه ما تا ساعت ۲ نصف شب از جمعیت پر و خالی می‌شد. 🍃🌷🍃 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
18.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 چقدر بی ریا عزاداری میکردن ... بوی بهشت می وزید از هفت تپه ... . 🎥 سینه زنی لشکر ویژه ۲۵ در تپه... .