eitaa logo
یادداشت های فرا-مرزی
2.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
388 ویدیو
68 فایل
دایرکت @YahyaJS ادمین: @jahangiri_amin @Elhamshiri67 تاریخ تولد کانال بهمن ۱۴۰۱ نوشته ها، از آن ِاندیشه خود ِشخصی ام است؛ بدون پیوسته های علمی، اجتماعی، کاری، اداری و ... با این سنجه، ارزیابی و نقد و نقل فرمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
بیاد سرمای این روزهای ایران شب بود رسیدم محل اقامت. هوا واقعا بود. دست به شوفاژ زدم دیدم آخر درجه است. ولی اتاق سرد بود هنوز. با خود کردم شاید تازه روشنش کردند ان شاء الله فردا اینجا از گرما میشه ومن هم با لباس های راحتی می تونم در اتاق باشم. حالا بزار امشبو با و زیر پتو بخوابم. 😬😬😬😬 خوب می دونید که برای ما این جور خوابیدن یعنی . اونم از نوع شب اول😬😬 عاخه ما دوس داریم حتی در سرما با پیژامه بخوابیم 😔 ...عاقا چند روز گشت. دیدم خبری نشد. باور کنید من جرات نداشتم از سرما کاپشن و کلاه را از خودم جدا کنم. بالاخره یک روز به مسولش گفتم. گفتم که بابا من روز و شب خوش ندیدم اینجا. یک وسیله گرمایش دیگه بیارین. اومد دید اتاق رو.. گفت: همه چیز که عااالیه... گفتم عاخه هنوز گرم نشده... گفت: حاج آقا اینجا ایران نیست...ها ..بخاری را تا هر چه دلت بخاد روشن کنی آخرش هم خیلی گرم شد، بجای پایین آوردن بخاری، پنجره را باز کنی تا هوای سرد بیاد تو.😂😬 اینجا ما باید انرژی را حفظ کنیم. یک پتوی ضخیم به من داد. حالا از این به بعد شب ها مثل به خودم میپیچیدم 😫😱 ولی شب همش به یاد ایران بودم. رویای بخاری بالا... پنجره باز... و گور پدر انرژی چقد ایراااااان😘 باحاله.... نع؟؟؟ بازنشر، کمک به نشر و است @YAHYAjahangiri
برف زیاد آمده، اول صبح خبر دادند که یک مرده. بخشکی شانس. نرسیده مرگ😬 صبح رفتیم به ها دو نفر فقط بودند. گفتم کی میخواد مرده را بشورد؟ همه به من نیگا کردن.😬😬 خودمو زدم به کوچه علی چپ. قرآن برداشتم بخونم. 😉 یهو دیدم یکی گفت حاج آقا برویم بشوریم.😬😬 خلاصه بعد شستن، گفتم به دختر و پسر مرده، بیایید آخرین بار بابا را ببینید. دختر که هم نداشت، گفت نه حاج آقا من ازش ترسم. خدایا بگریم یا بخندم. رفتیم دفن. با یک تابوت که واقعا ارزشش به نظرم چند می ارزید گذاشتنش توی قبر. حیفم آمد به این تابوت که زیر خاک، ماند. اینجا مهم است.👇👇👇 داشتم می آمدم. دیدم دختره صدا زد. حاج اقا نروید، داریم. دیدم رفت از پشت ماشینش🚘، چند تا آورد. این شد احسان. بعد گفت حاج آقا نروید. بیایید سر قبر پدر 📻 بگیریم. دسته سلفی رفت بالا. دختره یک سیگار🤒 هم روشن کرد گفت بابا همیشه این وقت سیگار می کشید. و بابا تمام شد. یاد افتادم که همش می گوید: https://eitaa.com/yahyajahangiri
یادداشت های فرا-مرزی
میزبان سید شمشاد رضوی از علمای خدوم نروژ بودم و تندیس مسجد توحید را هدیه ام کردند در سفر سال های قبل
نروژ برف زیاد آمده، اول صبح خبر دادند که یک مرده. بخشکی شانس. نرسیده مرگ😬 صبح رفتیم به ها دو نفر فقط بودند. گفتم کی میخواد مرده را بشورد؟ همه به من نیگا کردن.😬😬 خودمو زدم به کوچه علی چپ. قرآن برداشتم بخونم. 😉 یهو دیدم یکی گفت حاج آقا برویم بشوریم.😬😬 خلاصه بعد شستن، گفتم به دختر و پسر مرده، بیایید آخرین بار بابا را ببینید. دختر که هم نداشت، گفت نه حاج آقا من ازش ترسم. خدایا بگریم یا بخندم. رفتیم دفن. با یک تابوت که واقعا ارزشش به نظرم چند می ارزید گذاشتنش توی قبر. حیفم آمد به انتخابات که زیر خاک، ماند. اینجا مهم است.👇👇👇 داشتم می آمدم. دیدم دختره صدا زد. حاج اقا نروید، داریم. دیدم رفت از پشت ماشینش🚘، چند تا آورد. این شد احسان. بعد گفت حاج آقا نروید. بیایید سر قبر پدر 📻 بگیریم. دسته سلفی رفت بالا. دختره یک سیگار🤒 هم روشن کرد گفت بابا همیشه این وقت سیگار می کشید. و بابا تمام شد. یاد افتادم که همش می گوید: @yahyajahangiri
یادداشت های فرا-مرزی
ما و مسجد توحید نروژ ۲۰۱۴
نروژ بیاد سرمای این روزهای ایران شب بود رسیدم محل اقامت. هوا واقعا بود. دست به شوفاژ زدم دیدم آخر درجه است. ولی اتاق سرد بود هنوز. با خود کردم شاید تازه روشنش کردند ان شاء الله فردا اینجا از گرما میشه ومن هم با لباس های راحتی می تونم در اتاق باشم. حالا بزار امشبو با و زیر پتو بخوابم. 😬😬😬😬 خوب می دونید که برای ما این جور خوابیدن یعنی . اونم از نوع شب اول😬😬 عاخه ما دوس داریم حتی در سرما با پیژامه بخوابیم 😔 ...عاقا چند روز گشت. دیدم خبری نشد. باور کنید من جرات نداشتم از سرما کاپشن و کلاه را از خودم جدا کنم. بالاخره یک روز به مسولش گفتم. گفتم که بابا من روز و شب خوش ندیدم اینجا. یک وسیله گرمایش دیگه بیارین. اومد دید اتاق رو.. گفت: همه چیز که عااالیه... گفتم عاخه هنوز گرم نشده... گفت: حاج آقا اینجا ایران نیست...ها ..بخاری را تا هر چه دلت بخاد روشن کنی آخرش هم خیلی گرم شد، بجای پایین آوردن بخاری، پنجره را باز کنی تا هوای سرد بیاد تو.😂😬 اینجا ما باید انرژی را حفظ کنیم. یک پتوی ضخیم به من داد. حالا از این به بعد شب ها مثل به خودم میپیچیدم 😫😱 ولی شب همش به یاد ایران بودم. رویای بخاری بالا... پنجره باز... و گور پدر انرژی چقد ایراااااان😘 باحاله.... نع؟؟؟ @yahyajahangiri