eitaa logo
یاران ابراهیم
153 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
900 ویدیو
12 فایل
پویش مردمی یزد "شهید ابراهیم هادی" لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20 در تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAFW1DKO9yh9tSu07Qg در واتساپ https://chat.whatsapp.com/HDqV1SiVL6WHbg1XeBermX
مشاهده در ایتا
دانلود
چند قدم مانده فقط تا قدم سبز بهار همدم فصل بهار منتظرت می مانیم 🍃 @yarane_ebrahim_yazd
💞 عید است ولی بدون او داریم عاشق شـده ایم و عشــق را کم داریم ای کاش که این عید برسد اینگونه هـــزار عیـد با هـم داریم 🌹 سخن‌نگاشت | رهبر انقلاب در پیام نوروزی سال۹۹: به عرض میکنیم کشور خودش را به ساحل نجات برساند... 💔🌸 @yarane_ebrahim_yazd
هر چند رفته‌ ای و دل از مـــا گسسته‌ای ؛ پیوسته پیشِ چشم خیالم نشسته‌ای . . . 💫❣ 🌷 🌸🌱 @yarane_ebrahim_yazd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نماهنگ «والا محمد» 🌺 مبعث پیامبر نور و رحمت حضرت محمد (ص) مبارک باد. @yarane_ebrahim_yazd
قسمت پنجاه و نهم ماجرای مار🌹 🗣مهدی عمو زاده @yarane_ebrahim_yazd
💫ساعت ده شب بود. تو كوچه فوتبال بازی می كرديم. 💫اسم آقا ابراهيم را از بچه های محل شنيده بودم، اما برخوردی با او نداشتم. 💫مشغول بازی بوديم. ديدم از سر كوچه شخصی با عصای زير بغل به سمت ما می آيد. از محاسن بلند و پای مجروحش فهميدم خودش است! 💫كنار كوچه ايستاد و بازی ما را تماشا كرد. يكی از بچه ها پرسيد: آقا ابرام بازی می كنی؟ 💫گفت: من كه با اين پا نمی تونم، اما اگه بخواهيد تو دروازه می ايستم. 💫بازی من خيلی خوب بود اما هر كاری كردم نتوانستم به او گل بزنم! مثل حرفه ای ها بازی می كرد. 💫نيم ساعت بعد، وقتی توپ زير پايش بود گفت: بچه ها فكر نمی كنيد الان دير وقته، مردم میخوان بخوابن! 💫توپ و دروازه ها را جمع كرديم. بعد هم نشسـتيم دور آقا ابراهيم. بچه ها گفتند: اگه ميشه از خاطرات جبهه تعريف كنيد. 💫آن شب خاطره عجيبي شنيدم كه هيچ وقت فراموش نمی كنم. 💫آقا ابراهيم می گفت: در منطقه غرب با جواد افراسيابی رفته بوديم شناسائی. 💫نيمه شب بود و ما نزديک سنگرهای عراقی مخفی شده بوديم. 💫بعد هوا روشن شد. ما مشغول تكميل شناسائی مواضع دشمن شديم. 💫همينطور كه مشغول كار بوديم يكدفعه ديدم مار بسيار بزرگی درست به سمت مخفيگاه ما آمد! مار به آن بزرگی تا حالا نديده بودم. 💫نفس در سينه ما حبس شده بود. هيچ كاری نمی شد انجام دهيم. اگر به سمت مار شـليک می كرديم عراقی ها می فهميدند، اگر هم فرار می كرديم عراقی ها ما را می ديدند. 💫مار هم به سرعت به سمت ما می آمد. فرصت تصميم گيری نداشتيم. آب دهانم را فرو دادم در حالی كه ترسيده بودم نشستم و چشمانم را بستم. گفتم: بسم الله و بعد خدا را به حق زهرای مرضيه سلام الله علیها قسم دادم! 💫زمان به سختی می گذشت. چند لحظه بعد جواد زد به دستم. چشمانم را باز كردم. با تعجب ديدم مار تا نزديک ما آمده و بعد مسيرش را عوض كرده و از ما دور شده! 💫آن شب آقا ابراهيم چند خاطره خنده دار هم برای ما تعريف كرد. خيلی خنديديم. 💫بعد هم گفت: سعی كنيد آخر شب كه مردم می خواهند استراحت كنند بازی نكنيد. 💫از فردا هر روز دنبال آقا ابراهيم بودم. حتی وقتی فهميدم صبح ها برای نماز مسجد می رود من هم به خاطر او مسجد می رفتم. 💫تاثیر آقا ابراهيم روی من و بچه های محل تا حدی بود كه نماز خواندن ما هم مثل او آهسته و با دقت شده بود. 💫مدتی بعد وقتی ايشان راهی جبهه شد ما هم نتوانستيم دوريش را تحمل كنيم و راهی جبهه شديم. @yarane_ebrahim_yazd
📛سنگر همان سنگر است؛مردم همان مردم... @yarane_ebrahim_yazd
دلت که گرفت،  دیگر منت زمین را نکش،  راه آسمان باز است،  نگفته تــو را می خواند .. اگر هیچ کس نیست،  خدا که هست؛ پرهایت را بسوی آسمان بگشا و  در آغوش آرام بگیر.. @yarane_ebrahim_yazd
💔 تنها مبارزه در نیست تنها مبارزه در نیست و این روزها بعد از و رسیده ایم به.... ❤️ ، یعنی کار مخلصانه، بےدریغ، بےمنت برای خدا و مردم سرزمینت @yarane_ebrahim_yazd
🕊🥀•° ⚠️ ↫همیشہ ڪہ شهادتــ♡ بہ "رفتݩ" نیستـــ ↫گـاهے شهادتـــ در "ماندݩ" استـــ••• ↫گاهے شهادتـــ با زیر آتش🔥دشمن "سوختن" میسر نمے شود••• با هر روز " سوختن و ساختن" در این دنیـ🌏ـا میسر مے شود••• ↫همیشه ڪہ شهادتـ♡ بہ "خونے"💔 شدن نیستـــ ↫گاهے شهادتـــ بہ ⇦"خاڪے"⇨ شدن استـــ••• ↫و شهادتـــ بہ "آسمان رفتن نیستـــ" ڪہ بہ "خود آمدن" استـــ••• و براے شهید شدن نیازے بہ "باݪ"🕊 ندارے ↫بݪڪہ نیاز بہ "دݪ" ♥️دارے••• و شهادتـــــ ! رحمتـــ خاص خداستـــــ✨ و بارانے🌧 استـ ڪہ بر هر ڪس نمیبارد...☔️ @yarane_ebrahim_yazd
‌ وَلا اَجِدُ مَنْ يَرْحَمُني غَيْرُكَ ؛ خدایا خودت را از مَن دریغ نڪن ...🌱 @yarane_ebrahim_yazd