eitaa logo
یاران ابراهیم
158 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
900 ویدیو
12 فایل
پویش مردمی یزد "شهید ابراهیم هادی" لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20 در تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAFW1DKO9yh9tSu07Qg در واتساپ https://chat.whatsapp.com/HDqV1SiVL6WHbg1XeBermX
مشاهده در ایتا
دانلود
💫 سوزن زد به صورتش... پرسیدم: چه ڪاریه میڪنی؟! گفت: سزای که نامحرم چه مرد چـه زن رو ببینه‌،هـمینه... 🥀🕊
قسمت هفتاد و هشتم این تذهبون🌹 🗣خانم رسولی @yarane_ebrahim_yazd
💫در دوران دفاع مقدس با همسرم راهی جبهه شديم. 💫شوهرم در گروه شهيد اندرزگو و من امدادگر بيمارستان گيلان غرب بودم. را اولين بار در آنجا ديدم. 💫يکبار که پيکر چند شهيد را به بيمارستان آوردند، برادر هادی آمد و گفت: شما خانم ها جلو نيائيد! پيکر شهدا متلاشی شده و بايد آنها را شناسائی کنم. 💫بعدها چند بار نوای ملکوتی ايشان را شنيدم. صدای بسيار زيبائی داشت. 💫 وقتی مشغول دعا می شد، حال و هوای همه تغيير ميکرد. 💫من ديده بودم که بسيجی ها عاشق ابراهيم بودند و هميشه در اطراف او پر از نيروهای رزمنده بود. 💫تا اينکه در اواخر سال1360 آنها به جنوب رفتند و من هم به تهران برگشتم. 💫چند سال بعد داشتيم از خيابان 17 شهريور عبور می کرديم که يکباره تصوير آقا ابراهيم را روی ديوار ديدم! 💫من نمی دانستم که ايشان شهيد و مفقود شده! 💫از آن زمان، هر شب جمعه به نيت ايشان و ديگر شهدا دو رکعت نماز می خوانم. 💫تا اينکه در سال1388 و در ايام ماجرای فتنه، يک شب اتفاق عجيبی افتاد. 💫در عالم رويا ديدم که آقا ابراهيم با چهره ای بسيار نورانی و زيبا، روی يک تپه سر سبز ايستاده! پشت سر او هم درختانی زيبا قرار داشت. 💫بعد متوجه شدم که دو نفر از دوستان ايشان که آنها را هم می شناختم، در پائين تپه مشغول دست و پا زدن در يک باتلاق هستند! 💫آنها می خواستند به جائی بروند اما هرچه دست و پا می زدند بيشتر در باتلاق فرو ميرفتند! 💫ابراهيم رو به آنها کرد و فرياد زد و اين آيه را خواند: اَینَ َتذهَبوُن (به کجا ميرويد؟!) 💫اما آنها اعتنائی نکردند! 💫روز بعد خيلی به اين ماجرا فکر کردم. اين خواب چه تعبيری داشت؟! 💫پسرم از دانشگاه به خانه آمد. بعد با خوشحالی به سمت من آمد و گفت: مادر، يک هديه برايت گرفته ام! 💫بعد هم کتابی را در دست گرفت و گفت: کتاب شهيد چاپ شده.. 💫به محض اينکه عكس جلد کتاب را ديدم رنگ از صورتم پريد! 💫پسرم ترسيد و گفت: مادر چي شد؟ من فکر ميکردم خوشحال ميشی؟! 💫جلو آمدم و گفتم: ببينم اين کتاب رو. 💫من دقيقا همين صحنه روی جلد را ديشب ديده بودم! ابراهيم را درست در همين حالت ديدم! 💫بعد مشغول مطالعه کتاب شدم. 💫وقتی که فهميدم خواب من رويای صادقه بوده، از طريق همسرم به يکی از بسيجيان آن سالها زنگ زديم. 💫از او پرسيديم كه از آن دو نفر كه من در خواب ديده بودم خبری داری؟ 💫خلاصه بعد از تحقيق فهميدم که آن دو نفر، با همه ی سابقه جبهه و مجاهدت، از حاميان سران فتنه شده و در مقابل رهبر انقلاب موضع گيری دارند! 💫هرچند خواب ديدن حجت شرعی نيست، اما وظيفه دانستم که با آنها تماس بگيرم و ماجرای آن خواب را تعريف کنم. 💫خدا را شکر، همين رويا اثربخش بود. ابراهيم، بار ديگر، هادی دوستانش شد. @yarane_ebrahim_yazd
🔹حاج حسین یکتا: 🌹گاهی میری یه جا مهمونی؛ دیدی غذا کم میاد! 🌹صاحبخونه بین اون همه جمعیت؛ میاد بهت میگه: اگه میشه تو غذا کم تر بخور، بذار به دیگران برسه...آخه تو واسه مایی...ولی اونا غریبه ان... وقتی واسه امام زمان باشی! آقا میگه میشه کمتر بخوری! میشه بیشتر سختی بکشی! بذار دیگران استفاده کنن... آخه تو واسه مایی... !!!❤️ 🌹بچه ها کاری کنید؛ امام زمان برنامه هاشو روی ما پیاده کنه... @yarane_ebrahim_yazd
🍃🌸عارف فرزانه آیت اللّه بهجت (ره) می فرمود: مضمون ، گواه و روشن كننده عظمت آن است، مخصوصاً وقتى آنچه در سند زیارت ملاحظه می كنیم که امام صادق علیه السلام به صفوان مى فرماید: را بخوان و در خواندن آن استمرار داشته باش، من به خواننده آن چند چیز را تضمین می كنم👇 زیارت او قبول، تلاشش مشکور و حاجت وى از جانب خداوند متعال بر آورده می شود و با دست خالى باز نخواهد گشت. اى صفوان! 🌷این را با ضمانتى از پدرم، و پدرم از امیرالمؤمنین علیه السلام و ایشان از حضرت رسول صلّى الله علیه وآله و رسول خدا از جبرئیل و جبرئیل از خداوند عزّوجلّ دریافت نموده، هر یک از آنها این زیارت را با این ضمانت تضمین نمودند، خداوند عزّوجل به ذات اقدس خود قسم خورده كه هركس زیارت كند حسین علیه السلام را به این زیارت از نزدیك یا دور و دعا كند به این دعا، زیارت و دعاى او را قبول مى كنم و خواسته اش هرچه باشد بر آورده سازم. پس از درگاه من با ناامیدى و زیان باز نگردد و او را به برآمدن حاجتش، و رسیدن به بهشت و آزادى از دوزخ خرسند و خوشحال مى كنم و شفاعت او را در حق هر كس كه شفاعت كند بپذیرم. 📚زیارت عاشورا و داستانهای شگفت آن ، ص ۵۶ / @yarane_ebrahim_yazd
▪️مکاشفه عجیب شهید حاج عبدالحسین برونسی گردان زمین گیر میشه. سید کاظم حسینی میگه من معاون شهید برونسی بودم، اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن، یه دفه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده، رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد... بهش گفتم حالا وقت این حرفا نیس ، پاشو فرماندهی کن بچه های مردم دارن شهید میشن، میگفت شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا" توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت. گفت بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: سید کاظم گفتم بله، گفت سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن، 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، بعد 40 قدم ببر جلو. گفتم بچه ها اصلا" نمیتونن سرشونو بلند کنن عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟ گفت خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین. گفت وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو، بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد، یه دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن، گفت آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی نمی بینم گفت بگو یا زهرا و شلیک کن. می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد. تمام فضا اتیش گرفت و روشن شدفضا، گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم. چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود و می گفت یا زهرا مدد، نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست. قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم 40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن. شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم، به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِر اون شب رو بهم بگی، تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟ 40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟ گفت سید کاظم دست از سرم بردار گفتم نه تا این سِر رو نگی رهات نمیکنم، گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی گفتم باشه گفت تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم به من گفت چی شده؟ گفتم بی بی جان موندم؛ اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟ گفت آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ان شاء الله تانک منفجر میشه و شما پیروز میشی. 🌐 کتاب خاک های نرم کوشک @yarane_ebrahim_yazd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"خدآیِ‌جآن" • خدا می‌تواند خرابی‌های بنده‌اش را جبران کند ولی غیر خدا نمی‌توانند ! • خدا می‌فرماید: من میتوانم سیئات را به حسنات تبدیل کنم؛ تو خراب کردی؛ من درستش می‌کنم :)♥️ • @yarane_ebrahim_yazd
🌷روزها و شب‌های ماه رمضان برایِ روح‌الله بیش از روزهای دیگر، گره خورده بود با جلسات پر نورِ "حاج آقا مجتبی آقا تهرانی". رابطه‌اش با حاج آقا فرای شاگرد و استادی بود👌 🔹روح‌الله علم و معرفت حاج آقا را جرعه جرعه می‌نوشید و در زندگی خود عمل میکرد؛ این علاقه در وصیت‌نامه او هم مشخص است: 📜اگر شهید🌹 شدم؛ یک کلام نصیحت اینکه حاج‌آقا مجتبی به نقل از حضرت‌ علی (علیه السلام) می‌گفتند: که منتهی رضای الهی تقوی ست؛ شهادت 🌷خوب است و تقوا بهتر، تقوایی که در قلب💚 است و در رفتار بروز میکند 🌹شهید مدافع حرم روح الله قربانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@yarane_ebrahim_yazd
روزہ دارم من و افطارم از آن لعل لب است🍃 آری! افطارِ رطب در رمضان مستحب است . . .🌷 🌹شهید مهدی باکری در حال تدارک سفره افطار @yarane_ebrahim_yazd
حرف های من و خدا_12.mp3
11.19M
دوازدهم از کجا بگویم؛ که تاریخِ زمین، با همین انتظارِ عروسکیِ ما، بسرعت رو به زوال است... مگر آنکه دستهای تــــو احیایش کند! @yarane_ebrahim_yazd
سحرنامه_۱۲.mp3
9.85M
۱۲ فراز دوازدهم از دعای ابوحمزه ثمالی اَللّـهُمَّ تُبْ عَلَي حَتّي لا اَعْصِيكَ راه توبه را باز کن... تا بیراهه نروم! @yarane_ebrahim_yazd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاقبت روی نهان تو عیان خواهد شد عالم پیر به یکباره جوان خواهد شد بهترین خاطره ها در گرو ایامیست که به گرمای حضورت گذران خواهد شد دست تقدیر مرا از تو جدا خواسته است انتظار من و تو وِرد زبان خواهد شد مهدیه اسم مکان است ولی میدانم روزگاری برسد اسم زمان خواهد شد با تو هر ماه سر سفره ی حق مهمانیم چو بیایی همه سالم رمضان خواهد شد حرم فاطمه آنروز تماشا دارد که به دستان شما مشک فشان خواهد شد رجعت یارِ سفر کرده ی ما نزدیک است یاعلی(ع) پرچمِ یکتای جهان خواهد شد 💚 💠 برای امام مهربانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ رَبَّ النُّورِ العَظیم ... @yarane_ebrahim_yazd
🌷 شهید برونسی: خدايا! اگر مي‌دانستم با مرگ من يڪ دختر در دامان حجاب مے‌رود، حاضربودم هزاران باربميـرم تا هزاران دختر در دامان حجاب بروند. @yarane_ebrahim_yazd
عهد با امام.mp3
2.94M
〖`🌼°✿°🧡´〗 شیعه یک مراقبت، بیشتر ندارد اینکه اعمالش، کلامش و کردارش محور داشته باشد... محوری که زندگی‌ات را بر اساس آن بچینی... و بهترین محور و نمودار برای زندگی همین است... برای فهمیدن این مهم، این صوت را چندبار بشنوید... @yarane_ebrahim_yazd
❤️ گُفتم: کلیدِ قُفݪ شَهادت شِڪسته است یا اندَر این زَمانه دَر باغ بَسته است..؟! خَندید و گُفت: ساده نَباش ای قَفس پَرست دَر بَسته نیست باݪ و پَر ما شِڪسته است..🥀 @yarane_ebrahim_yazd
! شما یادمان دادید که می‌شود معصوم نبود اما لحظه‌ی آخر سرمان روی دامان سیدالشهدا باشد و چشم از این دنیای خاکی ببندیم... می‌شود معصوم نبود اما حضرت زهرا مادرمان بشود و شب‌ها برایمان مادری کند... دیگر از شما چه می‌خواهیم؟😢 @yarane_ebrahim_yazd
❤️ الهی به خودم که نگاه می کنم همه چیز ته می‌کشد... ولی‌ تو در مقابلم نشسته ای و با رشته ای نامرئی، "هیچ"را به "همه" پیوند میزنی تا جاییکه هر کجا نامه عشق است نشان و 🍃. @yarane_ebrahim_yazd