eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹الظِّلُّ ▪️ماده «ظلل» در اصل بر سایه افکندن و پوشاندن چیزی توسط چیز دیگر دلالت دارد 📚(معجم المقاييس اللغة، ج3، ص461) و نقطه مقابل روشنایی «الضُحّ»» است. 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص535) ▪️در زبان عربی برای کلمه «سایه» از دو کلمه «ظِلّ» و «فیء» استفاده می‌شود که «فیء» فقط به سایه‌ای که از ظهر تا مغرب پدید می‌آید گفته می‌شود ولی «ظِل» عام تر است و درباره سایه‌ای که در کل روز تشکیل می‌شود و حتی درباره خود شب به کار می‌رود 📚(معجم المقاييس اللغة، ج3، ص461). برخی این عام بودن را این طور توضیح داده‌اند که [در کاربرد حقیقی این واژه] اساساً به هر جایی که نور خورشید نرسد، تعبیر «ظل» را به کار می‌برند، چنانکه تعابیری مانند «ظِلُّ اللّيل: سایه شب» و «ظِلُّ الجنّة: سایه بهشت» رایج است، اما «فیء» تنها در جایی است که نور خورشید از آنجا برچیده شود 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص535) و به همین جهت است که فقط به سایه ظهر تا مغرب گفته می شود، چون «فیء» به معنای رجوع است و سایه از ظهر به بعد، سایه ای است که نور خورشید در حال برگشتن و برچیده شدن است 📚(الفروق في اللغة، ص304) ▪️کلمه «ظِلّ» هم با بار معنایی مثبت (مثلا سایه بهشتی) و هم با بار معنایی منفی (مثلا سایه عذاب) به کار می‌رود 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص536؛ توضیح بیشتر در تدبر2) و ظاهراً برای کاربردهای استعاری غالبا از کلمه «ظِلّ» (و نه «فیء») استفاده می‌شود چنانکه برای تعابیری مانند زیر سایه کسی بودن (که به معنای تحت حمایت او بودن است) می‌گویند «أظَلّک فلانٌ» 📚(معجم المقاييس اللغة، ج3، ص461) و برخی تعابیر سایه در بهشت را (مثلا: إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلالٍ و عُیونٍ، مرسلات/41؛ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها، رعد/35؛ هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِي ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ، يس/56) غالبا به همین معنای تحت عزت و حمایت ویژه خداوند قرار گرفتن دانسته‌اند 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص535) و البته در تمامی این آیات منافاتی ندارد که معنای سایه ظاهری هم در کار بوده باشد. ▪️این ماده وقتی به صورت فعل به کار می‌رود می‌تواند به معنای فعل تام باشد ویا فعل ناقص: ▫️در صورتی که فعل تام باشد به همان معنای «سایه افکندن» است (وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ، بقرة/57)، ▫️اما به صورت فعل ناقص (فعل کمکی) که به کار می‌رود (ظلَّ یفعل) به معنای انجام دادن کار در روز است (لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ؛ روم/51)، چرا که سایه داشتن امور، وضعیتی است که مختص روز است و شب خودش سایه است. (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص461) و در این حالت گاه با حذف یکی از «لـ»هایش همراه است (فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ،واقعة/65؛ ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً؛ طه/97) 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص536) ▪️«ظُلَّة» چیزی است که به شکل سایبان باشد 📚(معجم المقاييس اللغة، ج3، ص461) و برخی گفته‌اند که علاوه بر این، به ابری که هم سایه افکند «ظُلَّة» گویند که البته غالبا برای وضعیت وخیم و ناگواری به کار می‌رود (وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ، اعراف/171؛ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ، شعراء/189؛ وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ، لقمان/32) 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص536) ▪️«ظُلَل»، جمع «ظُلَّة» است، همانند «غُرْفَة» که جمع آن «غُرَف» است؛ اما ▪️«ظلال» هم می‌تواند جمع «ظِلّ» باشد (يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ، نحل/48) و هم جمعِ «ظُلَّة»، همانند «حُفْرَة» که جمع آن «حِفَار» است (أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ، بقرة/210) ▪️«ظلیل» (َ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَليلاً؛ نساء/57) صفت مشبهه است و به معنای چیزی است که در اتصافش به صفت سایه افکندن ثبات و دوام داشته باشد 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص168) و برخی چنین توضیح داده‌اند که سایه‌ای است که سایه افکندنش پر و پیمان (فائض) (مفردات ألفاظ القرآن، ص536) و دائمی باشد 📚(معجم المقاييس اللغة، ج3، ص461) و بتواند شخص را از گرمای آزاردهنده حفظ نماید (انْطَلِقُوا إِلی ظِلٍّ ذي ثَلاثِ شُعَبٍ، لا ظَليلٍ وَ لا يُغْني مِنَ اللَّهَبِ؛ مرسلات/30-31) 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص536) ماده «ظلل» و مشتقات آن جمعا 33 بار در قرآن کریم به کار رفته است. ✅ @Yekaye
🔹الْحَرُورُ ماده «حرر» در معانی متعددی به کار رفته است. ▪️برخی کوشیده‌اند اینها را به دو معنای نهایی برگردانند: ▫️یکی حرارت و گرما در مقابل برودت و سرما؛ و ▫️دوم حُر و آزاد و بری از عیب و نقص بودن در برابر بردگی و بنده بودن. 📚(معجم مقاييس اللغة، ج2، ص6-7) ▪️اما برخی بر این باورند که معنای اصلی این ماده همان حرارت است، و معنای آزادی را هم به آن برگردانند با این توضیح که حرارت حاصل حرکت است (همان گونه که برودت و سرما با ثبات و بی‌تحرکی همراه است، چنانکه بَرَدَ به معنای «ثَبَت» است) و حُر به معنای کسی است که متصف به حرارت و حرکت و عمل و فعالیت می‌شود و این در جایی است که شخص اخیتاردار خویش و آزاد باشد. 📚(التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج2، ص224) هرچه باشد در قرآن کریم هر دو معنا به کار رفته است: ▪️در معنای حرارت، ▫️علاوه بر کلمه «حَرّ» (به معنای داغ) (وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا، توبه/81؛ جَعَلَ لَكُمْ سَرابيلَ تَقيكُمُ الْحَرَّ، نحل/81) ▫️کلمه «حرور» به کار رفته (وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ؛ فاطر/21) که غالبا آن را به معنای «باد داغ و سوزان» دانسته‌اند 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص224) و بسیاری تصریح کرده‌اند که به هر باد سوزانی که در شب یا روز بوزد «حرور» می‌گویند 📚(معجم مقاييس اللغة، ج2، ص7) در مقابل «سموم» که بادهای سوزانی است که در روز و وقتی خورشید در آسمان است، می‌وزد 🔖(توضیح بیشتر این دو کلمه در تدبر3 خواهد آمد) ▪️در معنای آزادی نیز برخی توضیح داده‌اند که بر دو قسم است: ▫️یکی به معنای کسی که تحت مالکیت دیگری نیست یعنی «حُرّ» (آزاد) است (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ؛ بقره/178) و به آزاد کردن یک انسان «تحریر» گفته می‌شود (تَحْريرُ رَقَبَةٍ؛ نساء/92 و مائده/89 و مجادله/3) ▫️و دیگری در جایی که کسی از قید و بند گناهان و زشتی‌ها آزاد است و بنده شهوات و هواپرستی و ... نیست و ظاهرا در آنجا که مادر حضرت مریم نذر می‌کند که فرزندش را «مُحَرَّر» (آزاد شده) قرار دهد (رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما في بَطْني مُحَرَّراً؛ آل‌عمران/35)، به این معناست که او را از هرگونه بهره‌وری دنیوی کنار بدارد و وقف عبادت و بندگی خداوند کند (مفردات ألفاظ القرآن، ص224) ▪️از این ماده کلمه «حریر» (به معنای پارچه‌ای بسیار لطیف و نازک) در قرآن کریم به کار رفته است (لِباسُهُمْ فيها حَريرٌ؛ حج/23 و فاطر/33) که گفته‌اند هر پارچه‌ای که از ابریشم درست شده باشد «حریر» گویند 📚(فقه اللغة، ص45) برخی با توجه به اینکه این کلمه به عنوان لباس بهشتیان مطرح شده (و نیز: وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريراً؛ انسان/12) گفته‌اند که وجه تسمیه‌اش بدین جهت است که در این ماده اشاره‌ای است به حرکت و فعالیت مطلوب و تحولاتی که انسان بدانها مایل است؛ اما چه‌بسا احتمال قویتر این است که این کلمه از زبان دیگری وارد زبان عربی شده باشد و ربطی به ماده «حرر» در دو معنای فوق نداشته باشد. 📚(التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج2، ص225) ماده «حرر» جمعا 13 بار در قرآن کریم به کار رفته است. ✅ @Yekaye
☀️1) معاذ بن جبل می‌گوید: با رسول الله ص در سفری بودیم؛ به ایشان عرض کردم که یا رسول الله! مطلبی به ما بفرما که از بهره‌ای ببریم. فرمود: اگر زندگانی خوشبختان و مرگ شهدا و نجات در روز حشر و سایه در روز سوزان و هدایت در روز گمراهی می‌خواهید، قرآن بیاموزید که همانا آن کلام خداوند رحمان و حرز [= دفع‌کننده بلا] در برابر شیطان و سنگین‌کننده کفه ترازو [در قیامت] است. 📚روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن (ابوالفتوح رازی)، ج1، ص21 ؛جامع الأخبار(للشعيري)، ص41 وَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ قَالَ: كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي سَفَرٍ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ حَدِّثْنَا بِمَا لَنَا فِيهِ نَفْعٌ فَقَالَ ص: إِنْ أَرَدْتُمْ عَيْشَ السُّعَدَاءِ وَ مَوْتَ الشُّهَدَاءِ وَ النَّجَاةَ يَوْمَ الْحَشْرِ [الْحَسْرَةِ] وَ الظِّلَّ يَوْمَ الْحَرُورِ وَ الْهُدَی يَوْمَ الضَّلَالَةِ فَادْرُسُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ كَلَامُ الرَّحْمَنِ وَ حِرْزٌ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ رُجْحَانٌ فِي الْمِيزَان. ✅ @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️2) خطبه‌ای توحیدی از امیرالمومنین ع روایت شده که با اندک تفاوتی از امام رضا ع همان مضامین روایت شده است. این دو به ترتیب بدین بیان‌اند: 🔅الف. امیرالمومنین ع: ... و به ضدیتی که بین امور انداخت، معلوم می‌شود که او ضدی ندارد؛ و به اینکه اشیاء را مقارن هم قرار داد معلوم می‌شود که قرینی ندارد. ضدیت انداخت بین نور با ظلمت، و وضوح با ابهام، و خشکی با تَری، و داغی با سردی؛ درهم‌گردآورنده‌ی بین ناسازگاری‌هایشان است، و نزديك‌سازنده‌ی دوری‌هایشان ، و جداگرداننده نزديكيهایشان .. 📚نهج البلاغة، خطبه 186 وَ بِمُضَادَّتِهِ بَيْنَ الْأُمُورِ عُرِفَ أَنْ لَا ضِدَّ لَهُ وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَيْنَ الْأَشْيَاءِ عُرِفَ أَنْ لَا قَرِينَ لَهُ ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ وَ الْوُضُوحَ بِالْبُهْمَةِ وَ الْجُمُودَ بِالْبَلَلِ وَ الْحَرُورَ بِالصَّرَدِ [بِالصَّرْدِ] مُؤَلِّفٌ بَيْنَ مُتَعَادِيَاتِهَا مُقَارِنٌ بَيْنَ مُتَبَايِنَاتِهَا مُقَرِّبٌ بَيْنَ مُتَبَاعِدَاتِهَا مُفَرِّقٌ بَيْنَ مُتَدَانِيَاتِهَا 🔅ب. امام رضا ع ... به شباهت برقرار کردنش بین اشیاء معلوم می‌شود که شبیهی ندارد؛ و به ضدیتی که بین امور انداخت، معلوم می‌شود که او ضدی ندارد؛ و به اینکه اشیاء را مقارن هم قرار داد معلوم می‌شود که قرینی ندارد. ضدیت انداخت بین نور با ظلمت، و سایبان با باد سوزان [یا: سایه با آفتاب داغ] درهم‌گردآورنده‌ی نزديكيهایشان است، و جداگرداننده دوری‌هایشان، ... 📚أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص70 و من كلام الإمام علي بن موسی الرضا ع في التوحيد رَوَاهُ عَنْهُ مُحَمَّدُ بْنُ زَيْدٍ الطَّبَرِيُّ قَالَ: كُنْتُ قَائِماً عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا ع بِخُرَاسَانَ وَ حَوْلَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ غَيْرِهِمْ وَ هُوَ يَتَكَلَّمُ فِي تَوْحِيدِ اللَّهِ تَعَالَی فَقَال ... بِمُشَابَهَتِهِ بَيْنَ الْأَشْيَاءِ عُلِمَ أَنْ لَا شِبْهَ لَهُ وَ بِمُضَادَّتِهِ بَيْنَ الْأَضْدَادِ عُلِمَ أَنْ لَا ضِدَّ لَهُ وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَيْنَ الْأُمُورِ عُرِفَ أَنْ لَا قَرِينَ لَهُ ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ وَ الظِّلَّ بِالْحَرُورِ مُؤَلِّفٌ بَيْنَ مُتَدَانِيَاتِهَا مُفَرِّقٌ بَيْنَ مُتَبَايِنَاتِهَا ... ✅ @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک آیه در روز
721) 🌺 وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ 🌺 سوره فاطر (35) آیه 21 💐 ترجمه و نه سایه [سایبان] ، و
. 1️⃣ «وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ» ظل هم به معنای سایه است و هم سایبان، و حرور، هم به معنای باد سوزان است، هم شدت حرارت آفتاب، و هم هر چیز بسیار پرحرارتی. اما اینکه اینها کنایه از چیست، دیدگاههای متفاوتی بیان شده است، که البته همگی آنها می‌تواند مد نظر باشد. مقصود از ظل و حرور، به ترتیب، عبارت است از: 🍃الف. بهشت و جهنم 📚(کلبی، به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص634؛ سدی، به نقل از الدر المنثور، ج5، ص249) 🍃ب. برخی گفته‌اند در این موارد، خود این امور، از این جهت که با هم ضدیت دارند مورد توجه‌اند، یعنی خداوند خواسته مثالهایی از امور متضاد بیاورد تا توجه دهد که همان طور که این امور مساوی نیستند عبودیت خداوند - که دعوت به آن، هدف اصلی این آیات است- نیز با ضد آن (مانند شرک ورزیدن و ..) برابر نیست. 📚(به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص634) 🍃ج. سایه شب و تندبادهای داغ روز 📚(به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص634) 🍃د. مردم و چارپایان 📚(تفسیر قمی، ج2، ص208) 🍃ه. ثواب و عقاب 📚(تفسیر الصافی، ج4، ص236) و یا به تعبیر دیگر، تمثیلی است از حق و باطل؛ و ثواب و عقابی که بر پیروی از آنها مترتب می‌شود 📚(البحر المحيط، ج9، ص25) 🍃و. مومن و کافر 📚(تفسير نور، ج9، ص491) 🍃ز. ... ✅ @Yekaye
یک آیه در روز
721) 🌺 وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ 🌺 سوره فاطر (35) آیه 21 💐 ترجمه و نه سایه [سایبان] ، و
. 2️⃣ «وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ» 💠 برای تامل بیشتر 🔹کلمه «حرور» در قرآن کریم تنها همین یکبار آمده است؛ اما 🔸کلمه «ظل» به همین صورت اسمی ▫️هم با بار معنایی مثبت و مثلا در وصف بهشتیان آمده است (نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَليلاً، نساء/57؛ وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ، الواقعه/30؛ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها، رعد/32) ▪️و هم با بار معنایی منفی و مثلا در وصف جهنمیان (وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ، الواقعه/43؛ انْطَلِقُوا إِلی ظِلٍّ ذي ثَلاثِ شُعَبٍ، مرسلات/30؛ لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ، زمر/16) 🔳و هم کاملا با بار معنایی خنثی و اشاره به سایه‌های متعارف (مثلا: أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً؛ فرقان/45). از این رو، صرفا با توجه به کاربردهای قرآنی این دو کلمه نمی‌توان معلوم کرد که «ظل» در اینجا با بار معنایی منفی به کار رفته یا مثبت؛ اما چنانکه در تدبر 1 دیده شد، عموم مفسران «ظل» را با بار معنایی مثبت، و «حرور» را با بار معنایی منفی قلمداد کرده‌اند. 🔖https://t.me/YekAaye/10339 آما آیا احتمال ندارد که وضعیت بالعکس باشد‼️ ❇️ توجه در تمامی موارد قبل، ابتدا کلمه دارای بار معنایی منفی آمده (اعمی، ظلمات) و سپس کلمه دارای بار منفی (بصیر، نور)؛ اما در مورد بعدی، ابتدا کلمه دارای بار معنایی مثبت آمده (احیاء) و سپس کلمه دارای بار معنایی منفی (اموات). شاید با توجه به اینکه اینکه توازن فوق در آیات رعایت شود و نیز اینکه غالبا «حرور» به معنای باد داغ و سوزان به کار رفته، همین برداشت اغلب مفسران موجه‌تر باشد، هرچند احتمال آن معنا نیز کاملا منتفی نیست و با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا بعید نیست هر دو – در دو مقام مختلف و برای افاده دو منظور متفاوت – مورد نظر بوده باشد. ✅ @Yekaye
یک آیه در روز
721) 🌺 وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ 🌺 سوره فاطر (35) آیه 21 💐 ترجمه و نه سایه [سایبان] ، و
. 3️⃣ «وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ» اصل کلمه «حرور» ▫️ اگر چه به لحاظ لغوی به معنای حرارت شدید است و می‌تواند بر داغی آفتاب هم اطلاق شود 📚(الميزان، ج17، ص376) ، ▪️اما در زبان عربی غالبا برای اشاره به «بادهای سوزان» به کار می‌رود، آن هم در مقابل «سموم»: از نظر فراء و نحاس «سموم» بادهای سوزان در روز است، «حرور» برای اشاره به بادهای داغی است که خواه در شب بوزد یا در روز 📚(به نقل از الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج14، ص339)؛ و اغلب مفسران نیز همین نظر را پدیرفته‌اند 📚(مثلا: التبیان، ج8، ص432؛ مجمع‌البیان، ج8، ص632؛ انوار التنزیل (بیضاوی)، ج4، ص267؛ الکشاف، ج3، ص608؛ البحر المحيط، ج9، ص25) ▫️ تقابل بین سایه با داغی آفتاب کاملا واضح است؛ اما ▪️اگر «حرور» به معنای «باد سوزان» باشد، آنگاه این سوال در برابر آنان پیش می‌آید که واقعا آیا بین سایه (یا سایبان) و «باد داغ» تقابلی هست (چرا که وقتی باد داغ می‌وزد، مهم نیست که در سایه باشیم یا خیر)⁉️ 🍃الف. معدودی از قدما مانند اخفش و رؤبة بن عجاج برعکس نظر فراء را در مورد «حرور» و «سموم» گفته‌اند، یعنی گفته‌اند «حرور: بادهای سوزان در روز است و با تاکید بر این خورشید در آسمان باشد [یعنی مثلا هوا ابری نباشد] ولی «سموم» بادهای سوزان در شب است.» 📚(به نقل الجامع لأحكام القرآن، ج14، ص339) و طبری هم با اینکه به طور کلی همان نظر فراء را قبول دارد، اما بر این باور است که در این آیه، منظور از «حرور» باد سوزان در روز است که این است که در مقابل سایه قرار می‌گیرد 📚 (جامع البيان فی تفسير القرآن، ج22، ص85) البته به نظر می‌رسد باز هم اشکال تا حدودی باقی است، بالاخره «حرور» حتی اگر باد سوزان در روز باشد، کاملا محتمل است که انسان موقع وزش این باد در سایه باشد و باز از حرارت آن اذیت شود❗️ 🍃ب. شاید ناتمام بودن این تقابل، نه محل سوال، بلکه محل تاکید و مورد عنایت باشد؛ یعنی این نه برای اشاره به خود مومن و کافر، یا خود بهشت و جهنم، و ...، بلکه برای اشاره به حال و روز مومن و کافر است در دنیا: 🔹مومن در سایه رحمت الهی هست، در عین حال، آزار بادهای سوزان شیاطین در دنیا او را هم می‌آزارد؛ 🔸اما کافر فقط در معرض این بادهای سوزان است بدون اینکه حتی در سایه‌ای باشد. 🍃ج. ... ✅ @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
722) 🌺 و ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُور 🌺 سوره فاطر (35) آیه 22 💐 ترجمه و زندگان و مردگان برابر نیستند؛ البته خداوند کسی را که بخواهد می‌شنواند، و[لی] تو شنواننده کسانی که در قبرهایند، نیستی [= نمی‌توانی سخنت را به گوشِ دلِ آنان برسانی] 24 رجب 1439 1396/1/22 ✅ @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 الْأَحْياءُ ▪️ماده «حیی» (و چه‌بسا «حیو»،📚 كتاب العين، ج3، ص۳۱۷) در اصل، دست کم بر دو معنا دلالت دارد: ▫️یکی حیات و زندگانی، و نقطه مقابل مرگ؛ و ▫️دیگری حیا و شرم، و نقطه مقابل وقاحت و بیشرمی 📚 (معجم مقاييس اللغة، ج2، ص122) البته برخی معنای اصلی را همان معنای اول دانسته و مدعی‌اند که چون بازگشت حیا و شرم به حفظ خویشتن است از ضعف و نقص و دوری از عیب و زشتی، در واقع مشتمل است بر طلب سلامت و حیات و از این جهت حیا هم به همان معنای حیات برمی‌گردد. 📚(التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج2، ص395) و معنای جامع مفهوم «حیات» را هم تحقق هر چیزی که قوام و بقای شیء در گروی آن است (اعم از اجزای ظاهری و باطنی و نظم آنها و شرایط لازمه) دانسته‌اند 📚(همان، ج11، ص196) ▪️این ماده برای دلالت بر معنای «حیا» در زبان عرب غالبا در باب استفعال (استحیاء) به کار می‌رود (كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي مِنْكُم وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيي مِنَ الْحَق؛ احزاب/53) و در قرآن کریم ظاهرا در این معنا تنها در همین آیه و آیه (إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ...، بقره/26) و آیه (فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشي عَلَی اسْتِحْياء؛ قصص/25) به کار رفته است؛ 🔸هرچند در قرآن کریم این ماده در باب استفعال به معنای «طلب زنده ماندن» هم به کار رفته است (يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ؛ بقره/49 و ابراهیم/6) که توضیح داده‌اند که معنای «طلب» در این آیه ظاهرا بدین جهت است که گویی زندگی‌شان درست دیگران بود و آنها که پسران را می‌کشتند می‌خواستند که این زنان زنده بمانند. 📚 (التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج2، ص395) ▪️«حیاة» و «حَيَوان» هر دو مصدر (= زندگی) برای ماده «حیی» می‌باشند؛ 📚(معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۱۲۲) و البته «حیوان» را در مورد «چیزی که از حیات برخوردار است» نیز به کار می‌برند. 📚(المحیط فی اللغه، ج۳، ص۲۳۸) برخی «حیوان» را «مقر حیات» دانسته‌اند 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۶۹) و برخی معنای آن در آیه «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ» را از باب اینکه حیاتی است که بعدش مرگی نیست، ویا از باب مبالغه (که دلالت بر حیات کثیر می‌کند) معرفی کرده‌اند 📚(المصباح المنير، ج۲، ص۱۶۱) ▪️مصدر میمی آن به صورت «محیا» هم در قرآن کریم به کار رفته است (سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ؛ جاثیه/21) ▪️«حیّ» (= زنده) صفت مشبهه بر وزن «فَعل» است 📚(الجدول في إعراب القرآن، ج،3، ص۲۴؛ المیزان، ج۲، ص۳۲۸)که جمع آن «أحیاء» است (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ؛ بقره/154) ▪️استعمال این ماده در باب إفعال (إحیاء) در قرآن بسیار زیاد است (مثلا: الَّذي يُحْيي وَ يُميت؛ بقره/256)، و از آن اسم فاعل هم ساخته شده (لَمُحْيِ الْمَوْتی؛‌روم/50 و فصلت/39) ▪️اما مواردی که این کلمه به صورت فعل ثلاثی مجرد در قرآن کریم به کار رفته است عبارت است از: « قالَ فيها تَحْيَوْنَ وَ فيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ» (اعراف/25) «يَحْيی مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة» (انفال/۴۲) «إِنْ هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيی» (مومنون/۳۷) «ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيی» (جاثیه/۲۴) «لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيی» (طه/۷۴؛ اعلی/۱۳) و در 🔖جلسه 245 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-25/ اشاره شد که درباره کاربرد آن در وضعیت ثلاثی (مثلا «تَحْيَوْنَ») بین مترجمان اختلاف است که بهتر است آن را به «زنده می‌شوید» ترجمه کنیم یا «زندگی می‌کنید»، و این احتمال را تقویت شد که ترجمه آن به «زنده می‌شوید» مناسبتر باشد. ▪️درباره کلمه «تحیة» ‌هم در 🔖جلسه 533 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-44/ بیان شد که عموما آن را از «حیات» دانسته‌ و گفته‌اند «تحیة» همان گفتن «حَيَّاكَ اللّه» (خدا برای تو زندگی قرار دهد) است [در فارسی می‌گوییم:‌ ان‌شاءالله زنده باشی؛ خدا عمرت را زیاد کند] و اصل این عبارت خبری بوده که به صورت دعا درآمده است و آن یک نوع تهنیت گفتن است؛ تا حدی که برخی گفته‌اند «حَيَّاكَ اللّه» به معنای «سلام علیک» هم به کار می‌رود. وقتی به مسلمانان گفته می‌شود که بگویید «التحیات لله» یعنی توجه کنید که سلام و بقا و مُلک [حکومت و سلطنت] از آنِ خداست. کلمه «تحیّة» بر وزن «تفعله» (تحیِیَة) بوده که دو حرف یآء در هم ادغام شده است. ✅ @Yekaye 👇ادامه مطلب👇
▪️درباره وجه تسمیه مار به «حیّة» (فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعی، طه/20) گفته‌اند به اعتبار آن است که گویی حیاتش بسیار کامل است از شدت تحرک و حواسی که دارد و تیز عمر طولانی و قدرت زیادش با اینکه به خاطر خزنده بودنش انتظار حیات چندانی از او نمی‌رود و در این استعمال قرآنی هم زمانی کلمه «حیة« را به کار برد که حضرت موسی ع انتظار حرکت و زندگانی‌ای از آن نداشت. 📚(التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج2، ص395) ▪️کلمه «يحيی» ‌اسم یکی از پیامبران بنی‌اسرائیل و کلمه‌ای عبری است که جزء مواردی است که در زبان عبری و عربی به لحلظ لفظ و معنا یکسان است. 📚 (التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج2، ص395) ماده «حیی» و مشتقاتش ظاهرا 182 بار در قرآن کریم به کار رفته است. ✅ @Yekaye
🔹الْأَمْواتُ ▪️ماده «موت» را در اصل به معنای از بین رفتن قوت و توانایی چیزی دانسته اند 📚(معجم المقاييس اللغة، ج5، ص283) و به لحاظ معنایی «مَوت» درست نقطه مقابل «حیات» است 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص196) ▪️ «ممات» (إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ؛ اسراء/75) هم مصدر دیگری برای این ماده است که به همین معنای «موت» می باشد. 📚(همان، ج12، ص108) ▪️به کسی که مرده باشد «مَیِّت» گویند (يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ؛ روم/19) که جمع آن «أموات» (وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ؛ فاطر/22) و «موتی» (كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتی؛ بقره/73) است. اما کسی که در حال مرگ است را «مائت» گویند و در مورد آیه «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ» (زمر/30) هم گفته‌اند این به لحاظ آینده است. و کلمه «مَیِّت» گاه به صورت مخفف هم به صورت «مَيْت» بیان می‌شود (أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ، انعام/122؛ بَلْدَةً مَيْتاً، زخرف/11 و زخرف/11) 📚 (مفردات ألفاظ القرآن، ص782) ▪️زمینی را که لم‌یزرع باشد و حیات در آن جریان نداشته باشد «موات» یا «مَوَتان» (در مقابل «حَیَوان») گویند📚 (مفردات ألفاظ القرآن، ص782)؛ و البته قرآن کریم تعبیر «مَیِّت» را برای سرزمین نیز به کار برده است: «فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَيِّتٍ»(فاطر/9) ▪️«مَيْتَة» (مردار) (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ، مائدة/3؛ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً، أنعام/145) به جانداری گویند که روحش بدون ذبح از بدنش جدا شده باشد 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص782) یعنی به مردارِ حیوانات حلال گوشتی که اگر ذبح می‌شد گوشتش قابل خوردن می‌بود 📚(معجم المقاييس اللغة، ج5، ص283) و البته در قرآن کریم برای زمین هم به کار رفته است (وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها؛ یس/33) ▪️«مِيتة» دلالت بر حالت خاص می کند؛ و برای مردنی خاص، خوب یا بد به کار می‌رود (مَات مِيتةً جاهليَّة) 📚(معجم المقاييس اللغة، ج5، ص283) ▪️«مَوته» (إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی، دخان/35؛ لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی، دخان/56) دلالت بر «دفعه واحده» (یکبار) دارد 📚(أساس البلاغة، ص606) ▪️وقتی این ماده به باب افعال برود متعدی می شود و به معنای «میراندن» است (وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا؛ نجم/44) ماده «موت» و مشتقات آن جمعا 165 بار در قرآن کریم به کار رفته است. ✅ @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️1)‌ امیرالمومنین ع در دسته‌بندی انسانها از این جهت انجام «نهی از منکر» فرمود: برخی منکر را با دست و زبان و دل خویش انکار می‌کند، پس چنین کسی کامل‌کننده همه خصلتهای نیکوست؛ و برخی با زبان و دل انکار می کنند؛ که او دو خصلت از خصلتهای نیکو را درخود جمع کرده و یکی را ضایع نموده؛ و برخی فقط در دل از منکر بیزاری می‌جوید و انکار با دست و زبان را رها می‌کند، که او ضایع کننده دو خصلت برتر از این سه خصلت است؛ و برخی هم هستند که نه با قلب و نه با زبان و نه با دست، مخالفتی با منکر ندارند؛ چنین کسی مرده‌ای است در بین زندگان. 📚عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص361؛ حدیث 6106 فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ، وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ فَذَلِكَ الْمُتَمَسِّكُ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً، وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِلِسَانِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ مُضَيِّعٌ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ مُتَمَسِّكٌ بِوَاحِدَةٍ، وَ مِنْهُمْ تَارِكُ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتٍ بَيْنَ الْأَحْيَاءِ. ✅ @Yekaye
☀️2) امیرالمومنین فرمودند: عالم، زنده‌ای در میان مردگان است؛ و جاهل، مرده‌ای در میان زندگان. 📚عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص65، احادیث 1657 و 1658 الْعَالِمُ حَيٌّ بَيْنَ الْمَوْتَی؛ و الْجَاهِلُ مَيِّتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاءِ. ✅ @Yekaye
☀️3) امام حسین ع در روز عاشورا بعد از اینکه با لشکر دشمن اتمام حجت کردند و اثری نکرد، فرمودند: این مردم مردگانند؛ و من شنواننده کسانی که در قبرهایند نیستم [نمی‌توانم به مردگان سخن خود را برسانم] 📚الإقبال بالأعمال الحسنة، ج3، ص55 القوم أموات و لست بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُور. ✅ @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک آیه در روز
722) 🌺 و ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ
. 1️⃣ «وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ» مقصود از زندگان و مردگان در این آیه می تواند همین زنده و مرده متعارف باشد، و می تواند کنایه باشد از: 🍃الف. مومنان و کافران 📚(مجمع‌البیان، ج8، ص634؛ سدی، به نقل از الدر المنثور، ج5، ص249؛ المیزان، ج17، ص37) 🍃ب. برخی گفته‌اند در این موارد، خود این امور، از این جهت که با هم ضدیت دارند مورد توجه‌اند، یعنی خداوند خواسته مثالهایی از امور متضاد بیاورد تا توجه دهد که همان طور که این امور مساوی نیستند عبودیت خداوند - که دعوت به آن، هدف اصلی این آیات است- نیز با ضد آن (مانند شرک ورزیدن و ..) برابر نیست. 📚(به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص634) 🍃ج. عالمان و جاهلان 📚(به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص634) یعنی کسانی است که فهم حق و حقیقت را جدی‌ بگیرند یا نگیرند. 🔖حدیث2 https://t.me/YekAaye/10352 🍃د. کسانی که التزام به حق و حقیقت را جدی‌ بگیرند یا نگیرند. 🔖حدیث1 https://t.me/YekAaye/10351 و 🔖 حدیث3 https://t.me/YekAaye/10353 🍃ه. ... ✅ @Yekaye
یک آیه در روز
722) 🌺 و ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ
. 2️⃣ «ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ» چرا مانند آیات قبل، صرفا به آوردن «لا» در ابتدای آیه بسنده نکرد و دوباره کلمه «ما یستوی» را تکرار نمود؟ 🍃الف. چون مطلب طولانی شد و فاصله پیدا کرد، این تعبیر را مجدد آورد تا بر آن تاکید کند و معنا از ذهن شنونده غایب نشود و این نظایر دیگری هم در قرآن کریم دارد مانند «كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ» که با توجه به طولانی شدن آیه در آیه بعد دوباره می‌فرماید «وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ» (توبه/7-8) 📚(المیزان، ج17، ص37) ب. این آیات تمثیلی بود برای مومن و کافر و پیامدهای عملشان📚(المیزان، ج17، ص37) و در این آیه تمثیل مومن و کافر را از بینا و نابینا یک پله بالاتر برد و آن دو را زنده و مرده نامید، (چرا که نابینا دست کم ادراکی دارد که برخی مشکلاتش را حل کند، اما کافر هیچ ادراکی ندارد که سودی به او رساند و از این جهت مانند مرده است) و برای اینکه معلوم شود که این بالاتر بردن تمثیل «کور و نابینا» است همان تعبیر «ما یستوی» را که در ابتدای کور و بینا مطرح شد دوباره آورد تا مخاطب این را با آن مقابل قرار دهد. 📚(مفاتيح الغيب (فخر رازی)، ج26، ص232) 💠برای تامل بیشتر مشکلی که در این توضیح باقی است این است که ▪️اگر هدف مقابل هم قرار دادن این دو آیه بود، پس چرا در این آیه برای قسمت دوم «لا» آورد اما در آیه 19 نیاورد؟ ▪️و چرا در آنجا ابتدا کور را آورد و سپس بینا را؛ اما اینجا ابتدا زنده را آورد و سپس مرده را؛ ▪️و چرا آنجا مفرد آورد و اینجا جمع؟ 🍃ج. با توجه به اینکه تعبیر «زنده» و «مرده» به کار نبرد، و مطلب را به صورت جمع آورد، و نیز برخلاف آیه 19 «لا» را بر دومی هم اضافه کرد، شاید می‌خواهد بیان کند: 🔹زندگان خودشان هم با هم مساوی نیستند، و همچنین مردگان. 🍃د. ... ✅ @Yekaye
یک آیه در روز
722) 🌺 و ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ
. 3️⃣ «وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُور» اگرچه در ظاهر این آیه در مقام بیان عدم تساوی زندگان و مردگان است، اما با توجه به ادامه آیه می توان گفت در این آیه درباره مردگان و زندگان چند نسبت معرفی می‌شود: 🔺(که چه‌بسا مقصود آیه تامل در تمامی این نسبت‌هاست) 🔹الف. نسبت زندگان و مردگان در قبال همدیگر: مرده با زنده برابر نیست؛ زنده بودن خیلی بهتر است. 🔹ب. نسبت همه‌شان با خدا: مرده با زنده برابر است و برای خدا در اثرگذاری فرقی بین آنها نیست؛ خدا می‌تواند هرکه را که می‌خواهد بشنوایاند. 🔹ج. نسبت همه‌شان با پیامبر (یا هر دعوت‌کننده‌ای): مرده با زنده برابر نیست؛ فقط در زنده‌ها می‌توانید اثرگذار باشید. 🔹د. نسبت‌های بین خود زندگان و نسبت‌های بین خود مردگان: زندگان با هم مساوی نیستند و مردگان هم با هم مساوی نیستند؛ بلکه هم در میان زندگان تفاوت‌هایی هست و هم در میان مردگان. ✅ @Yekaye
یک آیه در روز
722) 🌺 و ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ
. 4️⃣ «ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ - إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ» اگر چه مرده با زنده مساوی نیست، اما در قبال قدرت خداوند هیچ تفاوتی ندارند و با هم مساوی‌اند! 🔖تدبر3 🌐 نکته تخصصی در تحلیل‌های‌مان بین دو حوزه جدا کنیم: 🔹الف- وضعیت شیء به‌خودی خود 🔸ب- وضعیتش در نسبت با خدا، که گاه اقتضائات اینها متفاوت می‌شود: 🔺مرده بخودی خود نمی‌شنود، اما اگر خدا بخواهد می‌تواند به مرده هم چیزی بشنواند‼️ ⭕️ نکته تخصصی ⭕️ در فلسفه بر این باورند که اگر چیزی ذاتیِ چیزی باشد از آن غیرقابل انفکاک است؛ در عین حال، در فضای معارف دینی، انسان احساس می‌کند که گویی این قاعده قیدی بر دست خدا می‌زند❗️ و ظواهر برخی آیات این است که خداوند می‌تواند «ذاتی»ِ امور را هم عوض کند‼️ چنانکه آتش، که ذاتی‌اش گرماست، بر حضرت ابراهیم سرد شد، یا در قیامت خورشید، که ذاتی اش روشنایی‌بخشی است خاموش می‌شود و کوه که قوامش به استواری است، همچون پنبه حلاجی‌شده می‌شود. 🌀 📝در قبال این مصادیق، دو مواجهه می توان داشت: 📙یکی اینکه به ضابطه فلسفی مذکور وفادار بمانیم، و در این مثال‌ها مناقشه کنیم، یعنی بگوییم در تمام این موارد، معلوم می‌شود که مثلا گرما واقعا ذاتیِ آتش نبود، یا ... . این راه حل، اگرچه ظاهرا مشکل را حل می‌کند اما عملا بحث ذاتی را بی‌خاصیت می‌کند؛ یعنی دیگر هیچ چیز را نمی‌توان ذاتیِ چیزی دانست. 🌐 راه دیگر این است که توجه کنیم که ضابطه فلسفی فوق، ناظر به حوزه ویا وجهه خاصی از واقعیات است، نه کل واقعیت: ❇️یکبار ما مساله را در افق خود واقعیاتِ ماسوی‌الله در قبال هم، در نظر می‌گیریم؛ بحث ذاتی در این فضا راه دارد. ✳️اما یکبار همه واقعیات ما سوی‌الله را در قبال خداوند که مبدأ حقیقیِ همه امور در نظر می‌گیریم که همه آنها عین‌الربط (نه چیزی دارای ربط) به او هستند؛ به نظر می‌رسد در یک نگاه عمیق، حتی ذاتیات اشیاء، و بلکه هویت آنها هم به جعل الهی، ذاتیِ آنها شده باشند. 💠 تبصره این سخنان مبتنی بر این مبناست که «واقعیت» را اوسع از «وجود» بدانیم، (و اموری همچون ماهیات و طبایع، عدم، استلزامات، نِسَب، و ... را هم واقعی و دارای نفس‌الامر بدانیم، هرچند که تعبیر «موجود» به دقت فلسفی بر آنان صدق نمی‌کند) که ذات باری‌تعالی مبدئیت نسبت به کل این واقعیاتِ اوسع از وجود نیز دارد؛ که در این فضا، تعبیر معروف «ما جعل الله المِشمِشة مشمشةً بل اوجدها» تنها در بستر وجود و موجود صادق است؛ ولی در آن بستر کلان تر، باید گفت که «بل جعل الله المشمشة ‌مشمشةً»❗️ ✅ @Yekaye