یک آیه در روز
722) 🌺 و ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ
.
4️⃣ «ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ - إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ»
اگر چه مرده با زنده مساوی نیست، اما در قبال قدرت خداوند هیچ تفاوتی ندارند و با هم مساویاند!
🔖تدبر3
🌐 نکته تخصصی #خداشناسی
در تحلیلهایمان بین دو حوزه جدا کنیم:
🔹الف- وضعیت شیء بهخودی خود
🔸ب- وضعیتش در نسبت با خدا،
که گاه اقتضائات اینها متفاوت میشود:
🔺مرده بخودی خود نمیشنود، اما اگر خدا بخواهد میتواند به مرده هم چیزی بشنواند‼️
⭕️ نکته تخصصی #فلسفی⭕️
در فلسفه بر این باورند که اگر چیزی ذاتیِ چیزی باشد از آن غیرقابل انفکاک است؛
در عین حال،
در فضای معارف دینی، انسان احساس میکند که گویی این قاعده قیدی بر دست خدا میزند❗️
و ظواهر برخی آیات این است که خداوند میتواند «ذاتی»ِ امور را هم عوض کند‼️
چنانکه آتش، که ذاتیاش گرماست، بر حضرت ابراهیم سرد شد، یا در قیامت خورشید، که ذاتی اش روشناییبخشی است خاموش میشود و کوه که قوامش به استواری است، همچون پنبه حلاجیشده میشود. 🌀
📝در قبال این مصادیق، دو مواجهه می توان داشت:
📙یکی اینکه به ضابطه فلسفی مذکور وفادار بمانیم، و در این مثالها مناقشه کنیم، یعنی بگوییم در تمام این موارد، معلوم میشود که مثلا گرما واقعا ذاتیِ آتش نبود، یا ... . این راه حل، اگرچه ظاهرا مشکل را حل میکند
اما عملا بحث ذاتی را بیخاصیت میکند؛ یعنی دیگر هیچ چیز را نمیتوان ذاتیِ چیزی دانست.
🌐 راه دیگر این است که توجه کنیم که ضابطه فلسفی فوق، ناظر به حوزه ویا وجهه خاصی از واقعیات است، نه کل واقعیت:
❇️یکبار ما مساله را در افق خود واقعیاتِ ماسویالله در قبال هم، در نظر میگیریم؛ بحث ذاتی در این فضا راه دارد.
✳️اما یکبار همه واقعیات ما سویالله را در قبال خداوند که مبدأ حقیقیِ همه امور در نظر میگیریم که همه آنها عینالربط (نه چیزی دارای ربط) به او هستند؛
به نظر میرسد در یک نگاه عمیق، حتی ذاتیات اشیاء، و بلکه هویت آنها هم به جعل الهی، ذاتیِ آنها شده باشند.
💠 تبصره
این سخنان مبتنی بر این مبناست که «واقعیت» را اوسع از «وجود» بدانیم،
(و اموری همچون ماهیات و طبایع، عدم، استلزامات، نِسَب، و ... را هم واقعی و دارای نفسالامر بدانیم، هرچند که تعبیر «موجود» به دقت فلسفی بر آنان صدق نمیکند)
که ذات باریتعالی مبدئیت نسبت به کل این واقعیاتِ اوسع از وجود نیز دارد؛
که در این فضا،
تعبیر معروف «ما جعل الله المِشمِشة مشمشةً بل اوجدها» تنها در بستر وجود و موجود صادق است؛ ولی در آن بستر کلان تر، باید گفت که «بل جعل الله المشمشة مشمشةً»❗️
✅ @Yekaye
یک آیه در روز
741) 🌺 إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَه
.
3⃣«إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ»
در آیه قبل از اینکه آفرینش آسمانها و زمین تنها به دست خداست، سخن گفت؛ و در این آیه از اینکه بقای آنها نیز تنها به دست خداست.
در واقع، این آیه بنوعی مکمل آیه قبل در توحید ربوبیت است:
همان کسی که خالق و ایجاد کننده است، بقای شیء هم در گروی خود اوست.
📚(المیزان، ج17، ص55)
📝نکته تخصصی #فلسفی
یکی از براهین مهم در خداشناسی این است که «علت موجِده، علت مُبقیه نیز هست»
یعنی اگر الف، ب را ایجاد کند؛ همان الف، علت و عامل بقای ب است.
به تعبیر دیگر،
«ایجاد کردن» با «ساختن» تفاوت مهمی دارد:
سازندهی یک چیز، ایجاد کننده آن نیست،
برای همین بسیار میشود که سازنده میمیرد و از بین میرود، اما شیء ساختهشده همچنان باقی است: بنّا میمیرد اما بنا و ساختمان همچنان باقی است.
در «ساختن» تنها شکل دادن به یک موادی مد نظر است، اما در «ایجاد»، تمام حقیقتِ «موجود پدید آمده» در گروی ایجادکننده خویش است.
🔹از اشتباهات مهمی که در تاریخ فلسفه غرب رخ داده، این است که برای برهان نظم از تمثیل «خدای ساعتساز» استفاده میکنند؛
گویی جهان مانند ساعتی است که خداوند آن را ساخته و کوک کرده و جهان با نظمی معین به کار خود ادامه میدهد.
اشکال اصلی این تمثیل این است که ساعتساز تنها و تنها علت پیدایش ساعت است و بقای ساعت دیگر ربطی به ساعتساز ندارد.
🔺شاید از بهترین تمثیلها برای درک مفهوم «ایجادکننده» که فقط «سازنده» نباشد، تمثیلِ ذهن است که در تدبر4 (https://eitaa.com/yekaye/756) خواهد آمد.
@yekaye
یک آیه در روز
757) 🌺 وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ 🌺 💐 ترجمه و یک
.
3⃣ «وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»
💢شبهه
اینکه خداوند خبر داده که آنان در هیچ صورتی ایمان نخواهند آورد آیا مستلزم جبر نیست؟
و
اگر همچنان امکان ایمان آوردن برای آنان وجود دارد آیا به معنای این نیست که علم خداوند قطعیت ندارد؟
و
اگر خدا میداند که اینان ایمان نمیآورند آنگاه اینکه پیامبر ص موظف است آنان را - مانند همه مردم دیگر – به ایمان آوردن دعوت میکند به معنای جواز «تکلیف ما لا یطاق» [= تکلیف فوق توانایی و طاقت] نیست؟
⭕️پاسخ
خبر دادن به وقوع یا عدم وقوع چیزی، منافاتی با قدرت بر انجام آن کار ندارد
📚(مرآة العقول ، ج5، ص131)
به تعبیر دیگر،
علم [و از جمله علم خدا] هر چیزی را آن گونه که هست، بیان میدارد؛ نه اینکه موجب شود آن چیز را آن گونه که هست قرار دهد [یعنی موجب شود که آن چیز به آن نحو خاصی که الان هست واقع شود] پس محال نیست که علم به چیز کاملا خاصی پیدا شود هرچند که آن چیز مقدور نباشد.
📚(مجمعالبیان، ج1، ص128)
📝تبیین #فلسفی عدم منافات «علم قبلی خداوند به اشیاء» با #اختیار
علم خداوند به امور علم ذهنی و تصوری نیست، بلکه اصطلاحاً علم حضوری است؛ یعنی خود هر چیزی عین علم خداوند به آن چیز است
[از باب تمثیل: اگر ما آدمی را در ذهن خود ایجاد کنیم، علم ما به او عین وجود خود اوست]
قبلیت علم خداوند نسبت به اشیاء و عالم، قبلیت زمانی نیست؛ چرا که خداوند فوق زمان است؛
و از منظر فوق زمان، امروز و فردا یکسان است؛ پس وقتی میگوییم که مثلا خداوند از قبل میداند که اینان ایمان نمیآورند، این قبل و بعد از منظر ما و برای ماست. گویی همه عالم یکجا در محضر او حاضرند.
پس علم او، هر چیزی را آن گونه که خود آن چیز در عالم رخ میدهد بیان میکند، نه اینکه علم او عاملی بیرونی باشد که وضعیت آن چیز را به نحو خاص رقم بزند که این سوالات فوق مطرح شود.
🔖تفصیل این بحث را قبلا در کتاب «خدا» (📚جلد اول از مجموعه پرسشها و پاسخهای دینی، ص84-89) توضیح دادهام.
فایل PDF آن را از لینک زیر میتوانید دانلود کنید:
🔖http://www.souzanchi.ir/wp-content/uploads/2016/10/God.rar
@yekaye
یک آیه در روز
786) 🌺 وَ الشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ 🌺 💐 ترجمه و خورشی
.
2⃣ «وَ الشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ»
خورشید به سوی قرارگاه ویژه خود جاری است؛
در این عالمی که خداوند آفریده، نهتنها انسان، بلکه هر آفریدهای غایت و قرارگاهی دارد که به سوی آن رهسپار است. این تدبیری است که حکایت از آن یگانه شکستناپذیر دانا دارد.
💠نکته تخصصی #فلسفی : برهان #علیت_غایی
🔷یکی از حقایق عام و جهانشمول اصل علیت غایی است، یعنی این اصل که هر پدیدهای که در حرکت است ره به سوی غایتی دارد.
این مطلب از آن دسته مطالبی است که اگر درست تصور شود، کسی در تصدیقش درنگ نخواهد کرد:
🔹اساساً حرکت معنی ندارد، مگر اینکه سمت و سو و جهت و غایتی داشته باشد؛
🔹و اگر این غایت امری تصادفی باشد، هیچ حرکتی، حرکت منظم نخواهد بود؛
🔹اما همین که هر حرکتی در عالم، حرکتی منظم است (و به خاطر همین نظم عالم است که پیدایش علوم مختلف جهانشناسی میسر گردیده) پس هر حرکتی یک غایت واقعی را تعقیب میکند که آن غایت در ذات او نهاده شده است.
🌐این تدبیر کلان عالم حکایت دارد از تدبیرگری که نه چیزی از علم او فروگذار میشود و نه در تدبیرش شکستی راه دارد.
@yekaye
یک آیه در روز
815 ) 🔥 وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلی أَعْینِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّی یبْصِرُونَ 🔥
.
6⃣ «وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا ...»
و اگر بخواهیم حتما چنین و چنان میکنیم؛
💢یعنی فعلا نخواستهایم؛ اما هرآینه ممکن است بخواهیم؛ و اگر هم بخواهیم دستمان بسته نیست.💢
💠 نکته تخصصی #فلسفی
📝(اراده خداوند و جهانهای ممکن) 📝
میراث یونانیِ فلسفه اسلامی هنوز برخی قید و بندها بر خود نهاده، که با برخی معارف دینی ناسازگار به نظر میرسد❗️
یکی از آن قید و بندها، نوع درکی است که از «ضرورتِ علّی – معلولی» مطرح میکند، که ثمرهاش قاعده «الشیءُ ما لمیجب لمیوجد» است؛
که ظاهراً ره را بر اراده خداوند هم میبندد:
🚫اگر چیزی به حد وجوب برسد وجودش قطعی است و اگر نرسد تحققش محال است؛ پس هیچ امکانی در عالم در کار نیست؛ پس اینکه «اگر خدا بخواهد» چه جایگاهی دارد؟🚫
▪️دو پاسخ در آرای فلاسفه مسلمان یافت میشود:
🔹یکی، از راه تمسک به مافوق همه چیز بودن خداوند و ارائه تعریف سلبی از «اراده داشتن»؛ یعنی میگویند: اینکه خداوند اراده دارد، صرفاً بدین معناست که «مجبور» نیست؛ و چون هیچ چیزی فوق خداوند نیست، پس چیزی نمیتواند خداوند را مجبور کند، پس خداوند مختار است و کارها را صرفاً از روی اراده خود انجام میدهد، نه به جبر بیرونی؛
🔹و دوم، از راه تبدیل کردن ضرورت علی – معلولی به یک گزاره اینهمانی (توتولوژی) و اراده را هم ذیل همان قرار دادن؛ یعنی میگویند «اراده جزءاخیر علت تامه است» و مقصود از «ضرورت علی – معلولی (اینکه با آمدن علت، وجود معلول ضروری میشود)، آن است که «اگر همه اموری که برای تحقق معلول شرط است – که یکی از آنها «اراده» است – جمع شود، بالضرورة معلول محقق میشود».
▪️اما به نظر میرسد هر دو پاسخ، بیشتر، پاک کردن صورت مساله، و فرار از پاسخ باشد، تا حل مساله:
🔸در مورد اول، درست است که هیچ جبر بیرونی بر خداوند وارد نمیشود، اما اساساً اراده کردن و اختیار در فضای «واقعی بودنِ امکان» فرض دارد؛ و اگر «امکان»های گوناگون در کار نباشد و فقط بین دو گزینه وجوب و استحاله قرار داشته باشیم، عملا «اراده» بیمعنا میشود؛
🔸و در مورد دوم، عملا بین تصور «علت وجودی» (که «یک» امر وجودی است) و «شروط پیدایش» (که «مجموعهای از امور» است) خلط شده، و چون در فضای مجموعهای، نسبت هریک از شروط به نتیجه، نسبت امکان است، بدون اینکه تصریح شود، از قاعده «ضرورت علت و معلول» به فضای «اقتضای علت نسبت به معلول» گریخته شده است.
▪️از ثمرات این نگاه، فروکاستن «اراده» به «علم»، و قرار دادن «اراده» در زمره صفات ذاتی است، در حالی که واضح است که «اراده» صفت فعل است؛ و اینکه خداوند باشد و هنوز اراده نکرده باشد کاملا معقول است، در حالی که اینکه خداوند باشد و هنوز علمی نداشته باشد کاملا نامعقول است.
▪️اغلب راهحلهای غربی برای حل مساله «اراده» با نفی اصل علیت همراه است، و نفی اصل علیت لوازم نامعقول فراوان دیگری دارد که آن هم پذیرفتنی نیست.
♦️اما آیا راهحلی برای تبیین «اراده» ممکن است که به انکار اصل علیت نیانجامد؟
به نظر میرسد اگر تبیین شود که
🔹اولاً «واقعیت و نفسالامر، فراتر از «وجود» است» و واقعیات متعددی دارند که واقعا واقعیت دارند، اما مصداق «موجود» قرار نمیگیرند؛ مانند خود «امکان» ، «ماهیت» ، «واقعیت اعداد اول» ، «مطابَق گزارههای محال (مانند اصل تناقض)، با توجه به واقعی بودن مفاد آنها» ، «نسبتهای نفسالامری که قوامشان به بیش از یک طرف است و لذا عرضِ یک چیز نیستند» (مانند نسبت ظرف و مظروف؛ یا نسبت بزرگی و کوچکی) ، و ... . (در وبلاگ زیر، تا حدودی درباره «اوسع بودن واقعیت از وجود» توضیحاتی داده شده است.
🔹و ثانیا، یکی از این واقعیتهای غیر«موجود» ، «جهانهای ممکن»ی است که لایبنیتس مطرح کرده است؛
آنگاه مشکل حل میشود؛ بدین بیان که:
💢بینهایت جهان ممکن واقعیت دارد (که البته همگی مسبوق به ذات خداوند و از این رو، متعلَقِ علم پیشین خداوند هستند)؛
💢 و ایجاد (وجود بخشیدن به) هر یک از آنها برای خداوند ممکن است؛
💢و خداوند از میان این بینهایت جهان ممکن، یکی را اراده میکند که بیافریند و «موجود کند»؛
و البته دست او باز است و میتواند به جای آن، یکی دیگر را اراده کند؛ اما فعلا آن را اراده نکرده و این را اراده کرده؛ که البته این ارادهاش هم مبتنی بر حکمت اوست.
@Yekaye
👇ادامه مطلب👇
یک آیه در روز
1027) 📖 نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 📖 ترجمه 💢ما در میان شما مر
.
8️⃣ «وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ»
عبارت «ما چنان نیستیم که بر ما سبقت گرفته شود» را عموما به این معنا دانستهاند که ما مغلوب هیچکس نمیشویم. اما چرا همین را نگفت و نفرمود «و ما نحن بمغلوبین»؟!
🍃الف. این تعبیر علاوه بر اینکه در سیاق حاضر بر معنای «ما مغلوب هیچکس نمیشویم.» دلالت دارد، ظرفیت یک معنای مستقل دیگر را هم دارد؛ و آن این است که اشاره باشد به «هو الاول» بودن خداوند؛ یعنی از هر راهی که بروید مسیر شما به خداوند ختم میشود و هیچ چیزی نمیتواند از خدا عبور کند و ورای خداوند از چیز دیگری سخن بگوید؛ که البته این معنای لطیف با سیاق آیه هم سازگاری دارد زیرا اگر خداوند بر همه چیز مسبوق است پس خالق اصلی همه چیز اوست (مفاتیح الغیب، ج29، ص418 )
📝نکته تخصصی #فلسفی
شاید بتوان این تعبیر را به نحوی برهان اثبات خداوند که در دل خود دلالتی بر استحاله تسلسل نیز دارد دانست. یعنی اگر هر چیزی که مییابیم چیز دیگری هست که بر او سبقت دارد، چیزی هست که مطلقا سابق بر هر چیز است و هیچ چیزی بر او سبقت نگیرد. و کسی که هیچ چیز بر او سبقت نگیرد همه امور به دست اوست؛ از جمله آفرینش و مرگ مخلوقات.
🍃ب. ...
@yekaye