امام روحالله گفت:
جوانان ما مَردِ شهادت
و شهامتاند ...
#علیاکبرهای_خمینی
@yousof_e_moghavemat
💠 در سختترین مواقع هم افسرده نباشید
شهید آیت الله دکتر بهشتی :
🔹انقلاب با چهرهها و دلهای افسرده تضمینشدنی نیست. انقلاب با دلهای پرشور و چهرههای شاداب تضمین میشود.
هیچکس مرا در این دوره نشیب و فراز انقلاب در سختترین مواقع، نتوانسته است با قیافهٔ افسرده ببیند. چرا افسرده باشیم؟ ما که به دنبال إحدی الحُسنَیَینیم؛ یا #شهادت یا پیروزی، دیگر چرا افسردگی؟ افسرده نباشید چهرهها شاداب باشد، نشاط داشته باشید. آنوقت شعارتان همین است که آمریکا و مزدورانش هیچ غلطی نمیتوانند بکنند.
ما در زیر بار سختیها و مشکلات و دشواریها قد خم نمیکنیم. «ما راستقامتان جاودانهٔ تاریخ خواهیم ماند.» تنها موقعی سرپا نیستیم که یا کشته شویم و یا زخم بخوریم و بر خاک بیفتیم و الّا هیچ قدرتی نمیتواند پشت ما را خم بکند .
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
📷👆 شهید بهشتی در جمع رزمندگان دارخوین - اوایل #دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📜 متن تلگرام محسن رضائی و دستور امام
11 بهمن 65
🔴 در کوران عملیات سخت و نفسگیر کربلای پنج
▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️
⭕️ کمبود امکانات و تجهیزات نظامی در عملیات کربلای پنج
✍️ درخواست محسن رضایی، فرمانده سپاه از امام مبنی بر در اختیار گذاشتن ادوات نظامی از سوی ارتش
بسمه تعالی
حضرت امام، فرمانده کل نیروهای مسلح دامت برکاته، رزمندگان کربلای5 نیاز به اقلام زیر را دارند؛ امیدواریم برادران ارتش نسبت بآنها اقدام فرمایند. دستور حضرتعالی گرهگشای کار ماست.
* توپخانه به تعداد 10 گردان (150 قبضه(
* نفربر زرهی 100 دستگاه
* تانک 100 دستگاه
* توپ ضدهوایی 57 میلی¬متر زرهی¬دار 30 دستگاه فرزند شما محسن رضائی
ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️
📃 دستور امام👇
بسمه تعالی
جنابان حجت الاسلام آقای خامنه ای و آقای هاشمی اعزهما الله تعالی، با وضعیت بسیار خطیری که با آن مواجه هستیم شرعاً و عقلاً لازم است برای رساندن مایحتاج رزمندگان جانبکف کربلای پنج سریعاً اقدام شود. مسامحه در این امر یک فاجعه خداینخواسته ممکن است ببار آورد.
والسلام علیکم و رحمه الله
۱۱ بهمن ۶۵
ا▪️▫️▪️▫️▪️
بسمه تعالی
سرکار سرهنگ حسنی سعدی، فرمانده محترم نزاجا
کلیه اقلام فوق را ظرف مدت یکهفته تا پایان اسفندماه سال جاری (پنج هفته) در کنترل عملیاتی قرارگاه خاتم قرار دهید و قبضه های توپ های غیرعملیاتی نزاجا که در اختیار قرارگاه خاتم است تحویل بگیرید.
امضاء اکرمی 14/11/1365
رونوشت: *جناب آقای خامنه¬ ای، ریاست محترم جمهوری، * دفتر حضرت امام مدظله¬ العالی، * فرمانده کل سپاه، آقای محسن رضائی
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🔺نحوه شهادت محمد زندی
🎙به روایت جانباز شیمیایی بهروز بیات:👇
⚪️ قبل از شروع عملیات بیت المقدس ۲ گردان کمیل در موقعیت فاطمیون مستقر شده بود.
هشتم بهمن دستور حرکت از فاطمیون و گذشتن از ارتفاع گرده رش به گردان رسید.
بغیر از تدارکات و تعاون تقریبا تمام چادرها جمع شد و نفرات گروهان ها یک به یک توسط تویوتاهای لشگر به قرارگاه تاکتیکی منتقل شدند.
نزدیکی غروب آفتاب از گروهان شهید مدنی دسته اباعبدالله ، نیروهای دسته یک مانند بقیه وسایل را جمع کردند و منتظر آمدن تویوتا بودند.
همه رفته بودند و از مسئولان تنها محمد زندی در اردوگاه فاطمیون مانده بود تا مطمئن شود همه نیروهایش منتقل شدند.
انتظار طول کشید و خبری نشد.
من پیش محمد رفتم و گفتم هوا سرده بچه ها کلافه شدن، چکار کنیم.
خود زندی ناراحت بود. گفت بی سیم زدم ماشین شما چپ کرده ؛ باید بمونید بعد نماز صبح برید.
چادر را رو به راه کن ، منم میام پیشتون.
برگرداندن وسایل با آن وضعیت گل و شل منطقه بسیار سخت بود. علیرضا دامغانی کولاک کرد، یک تنه کلی وسایل را به چادر منتقل کرد. همه دور فانوس حلقه زده بودیم که محمد زندی وارد چادر شد.
با همون خنده همیشگی، سلام کرد و از بچه ها عذرخواهی کرد.
بعد کنسروهایی که آورده بود و بین نیروها تقسیم کرد تا شام بخوریم.
در بین غذا خوردن بچه ها شروع کرد خاطره تعریف کردن.
از عملیاتهای مختلف و شهدای گردان گفتند، از شجاعتها و از خودگذشتگی رزمندگان
هرچه منتظر شدم در بین خاطرات چیزی از خودش نگفت.
نه این که نگفت، بلکه گفت رزمنده ای فلان کرد بهمان کرد. از بین نفرات داخل چادر فقط من و عبدالله امینی می دونستیم اون رزمنده ناشناس خود محمد زندی هست.
کلی گفت و ما رو خنداند.
آخر سر هم قبل از رفتن از چادر یک نگاه به همه کرد و گفت : بچه ها شب عملیات وقتی دشمن منور زد و تیربارهاش شروع به تیراندازی کرد ؛ یه سیخ جگرتون و بگیرید بدوید طرف خاکریز دشمن و بچسبید بهش و گرنه مجروح و شهید میشید.
فردا قبل از حرکت ستون به سمت ارتفاع دلبشک ، مرتضی کلایه اومد منو کشید کنار و با هم رفتیم زیر پل ، که سنگر امداد بود. اونجا دیدم محمد زندی و مرتضی سنگتراش غرق در خون کنار هم آرمیده اند.
همان جور که آرزو داشتن ترکش خمپاره سر و سینه و بازو و پهلوهایشان را دریده بود.
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ص
@yousof_e_moghavemat
بمباران شهرها
⌛️ 11 بهمن 1365
ساعت یازده و نیم شب
اصابت بمب های عراقی به نقاط مسکونی اصفهان
میدان قدس - پشت بیمارستان فیض - کوچه شهید ناظم - داخل دبیرستان هاتف
دوران #دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
🌸
#فضائل_پیامبر
🌺عن الامام الحسن علیه السلام:
《 کانَ رَسولُ اللّه صلی الله علیه و آله فَخْماً مُفَخَّماً… یَتَکَلَّمُ بِجَوامِعِ الکلم فَصْلاً لا فُضولَ فیهِ و لا تَقصیرَ. دمثاً، لَیْسَ بِالجافی و لا بِالْمَهینِ تَعظُمُ عِنْدَهُ النِّعْمَةُ و اِنْ دَقَّت لا یَذُمُّ مِنها شَیئا غَیْرَ اَنَّهُ کانَ لا یَذُمُّ ذَواقا و لا یَمدَحُهُ و لا تُغضِبُهُ الدُّنْیا و ما کانَ لَها، فَاِذا تُعوطیَ الحَقّ لَم یَعْرِفهُ اَحَدٌ، و لَم یَقُمْ لِغَضَبِهِ شَی ءٌ حَتّی یَنتَصِرَ لَهُ 》
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله همواره چنین بود...
سخنانی کوتاه، جامع و بی چونو چرا میگفتند بدون کم و زیاد
نرم خو و مهربان بودند
در حق کسی ظلم نمیکردند
کسی را خوار نمیشمردند
نعمت را اگر چه کم بود، بزرگ میدانستند و چیزی از آن را نکوهش نمیکردند
از مزه غذا نه بد میگفتند و نه تعریف میکردند
دنیا و آنچه به آن مرتبط است ایشان را خشمگین نمیساخت
و هرگاه حقی ضایع میشد، احدی راملاحظه نمیکردند و چیزی باعث رفع خشمشان نمیشد، تا آن که حق را حاکم سازند🌺
عیون اخبارالرضا، ج ۲ ص ۲۸۳
#حدیث_امام_حسن_مجتبی
@yousof_e_moghavemat
📸 سیل استقبال کنندگان از امام خمینی هنگام ورود ایشان به ایران در ۱۲ بهمن ۵۷
▫️طول مسیر حضور میلیونی مردم از مهرآباد تا بهشت زهرا به ۳۳ کیلومتر می رسید
@yousof_e_moghavemat
🌹مرد عرب و چالاكی عجيب نواب🌹
سالها پيش در حوزه علميه نجف به همراه سيد مجتبی در محضر «علامه اميني» و «مرحوم طالقانی» درس ايمان و ولايت میآموختيم,
در همان ايام به پيشنهاد نواب صفوی پياده از نجف برای زيارت سومين پيشوای شيعيان به كربلا رفتيم, هنوز چند كيلومتر از شهر دور نشده بوديم كه مردی تنومند از اعراب بيابان نشين راهمان را بست, هوا تاريك بود, ترس وجودم را فرا گرفت. در زير نور مهتاب خنجر تزيين شده مرد عرب را ديدم. او با خشونت فرياد زد:
«هر چه دينار داريد از جيبهايتان بيرون آورده و تحويل دهيد.»
پولهايم را درآوردم.
در مقابل چشمان حيرت زده مرد عرب ناگهان سيد مجتبی با چالاكی, خنجر وی را از كمرش بيرون كشيد و با قدرت, نوك خنجر را نزديك گلويش قرار داد وگفت:
«با خدا باش و از خدا بترس, و دست از زشتیها بشوی...»
من متعجب از شجاعت و سرعت عمل سيد به او نگاه میكردم. پس از چند لحظه آن مرد ما را به خيمهاش دعوت نمود. نواب فوراً پذيرفت. باورم نمیشد. با ناراحتی گفتم:
«چگونه دعوت كسی را میپذيری كه تا چند لحظه پيش قصد غارت ما را داشت؟»
اما سيد بدون آنكه ترسی به دل راه دهد, گفت:
«اينها عرب هستند و به ميهمان ارج مینهند و محال است خطری متوجه ما باشد.»
آن شب سيد به آرامی خوابيد, و من از ترس تا صبح بيدار نشستم.
🎙راوي: علامه محمد تقی جعفری
#شهید_مجتبی_نواب_صفوی
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat