eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
286 دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
🍃 🌸 💫 ✅ 👈 خدایی بخونید کپشن ها رو! خیلی واسه نوشتنش زحمت کشیده میشه!!😞 👇 ↘ 🔶 حسین بهشتی؛ جانشین واحد مخابرات ۲۷ ؛ که طی عملیات، همراه فرماندهی لشکر هم بوده است، در بیان روحیات در نبرد ، به خصوص در جزیرۀ جنوبی مجنون می گوید: «...یکی از وقایع منحصر به فردی که واقعاً تا آن موقع از جنگ اتفاق نیافتاده بود، جنگیدن داخل بود. طی ، رزمنده هایی که وارد می شدند، چون هیچ عقبه و پشتیبانی نداشتند، تنها اتکایشان به خداوند متعال بود. این حالت جداافتادگی از پشتیبانی ها، حمایت ها، رفاقت ها و محرومیت از هر گونه امکانات مادی، بچه های داخل جزیره را به خدا نزدیک تر می کرد. احساس می کردیم وارد دنیای دیگری شده ایم که با دنیای بیرون از جزیره، زمین تا آسمان تفاوت دارد. البته این حالت در بیشتر نمایان بود. خُب؛ من به عنوان بی‌_سیم_‌چی فرماندهی لشکر، همه جا در کنار بودم. با کمال شگفتی، می دیدم که از آن همه تنهایی و غُربت، واقعاً لذت می بَرَد. در ذهن امثال من، این توهمات خطور می کرد که هر آن نیروهای دشمن وارد جزیره می شوند و همه ما را یا می کشند و یا به اسارت می برند؛ اما ، اصلاً چنین فکری در ذهنش نبود. این را ما از حرکات و تصمیم های او می فهمیدیم. تصمیم هایی که واقعاً بوی خون می دادند و از همان این مرد سرچشمه می گرفتند. با توجه به آن که نیرویی دور و برش نمانده بود، اما به همان چند نفر از مسئولین لشکر که در اطرافش مانده بودند، خیلی وابستگی پیدا کرده بود. به ، ، ، و از همۀ این ها بیشتر به . یادم هست یک روز، چند ساعتی بود که صدای مهتدی از پشت بیسیم ما شنیده نمی شد. که دستپاچه شده بود، به من گفت: «سریع را به گوش کن، ببین او کجاست؟ چرا با من حرف نمی زند؟ وقتی پشت بی سیم آمد، با لحنی پر از دلواپسی به او گفت: «کجایی برادر ؟ چرا اذیتمان می کنی؟» ✔ 📄 🌸 👈 منبع کپشن: کتاب خواندنی و باشکوه ، نوشته آقایان «گلعلی بابایی و حسین بهزاد» - صفحات ۷۱۸ و ۷۱۹ 🔶 🍃 ✅ ۲۷_محمد_رسول_الله @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
💠 شرحی از زندگی و مجادات شهید زرین: 🔹متولد سال ۱۳۲۰ در یکی از روستاهای توابع استان کهگیلویه و بویراحمد ▫️در ۴ سالگی پدر و در ۶ سالگی مادرش را از دست داد و پس از مرگ آن دو، سرپرستی اش را دایی‌ اش بر عهده گرفت. نوجوانی بیش نبود که تصمیم به هجرت از دیارش گرفت. در سن ۱۵ سالگی بعد از طی طریق کوه و دشت تنها به اصفهان رسید و در آنجا به کار و تلاش پرداخت و سپس تشکیل خانواده داد. در سن ۲۷ سالگی اقوامش را که در کودکی از آنها جدا شده بود، پیدا کرد. در اصفهان منزل و مغازه‌ای با شغل لباس فروشی در حوالی مسجد باباعلی عسگر تهیه کرد. با شروع انقلاب در تظاهرات ضدطاغوت شرکت می‌کرد و مزاحمت‌ و تهدیدهای ساواک بر اراده محکم و مومنانه‌اش برای تحقق فرامین امام ، کوچکترین خللی ایجاد نکرد. با پیروزی انقلاب به عضویت در سپاه درآمد که همزمان بود با شرارت های ضدانقلاب در کردستان. درر این هنگام عازم غرب کشور شد و در کنار رحیم صفوی و شهید خرازی ... به نبرد با دشمنان پرداخت. شهید خرازی درباره "زرین" گفته است: او قبل از شروع جنگ تحمیلی در کردستان و در گروه ضربت خیلی خوب خود را نشان داد. دیواندره کردستان شاهد دلاوری‌های اوست. گروه ضربت به فرماندهی حسین خرازی به هر وحشتکده‌ای سرک می‌کشید و بارها با هنر این پلنگ کوهستان یعنی زرین، دشمن بیشترین آسیب‌ها را متحمل شد. این تک تیرانداز بارها آتش بار دشمن را در ارتفاعات صعب‌العبور فقط با یکبار فشار دادن ماشه تفنگ «اس وی دی و اف پی کا» خاموش کرد. او در جبهه‌ها نقش منحصر به فردی ایفا نمود و در جنگ‌های نامنظم و دیگر عملیات‌ها به عنوان تک تیرانداز، نقش حساس و ظریف خود را بازی کرد و با ۷۰۰ شلیک موفق، صیاد خمینی لقب گرفت. زرین بارها زخمی شد و ۶۰ درصد از کار افتادگی داشت. خرازی معافیت او را از رزم صادر کرده بود اما نشستن برای این رزمنده دلاور معنایی نداشت. این تک‌تیرانداز نقطه زن در منطقه بُستان خوزستان و در هنگام هدف گیری دشمن، لاله گوشش مورد اصابت گلوله قرار می گیرد اما جان سالم به در می برد. خرازی در جایی دیگر در وصف شهید زرین می گوید: وی به وسیله سلاح «اس وی دی» چند هزار دشمن بعثی را به هلاکت رساند و چندین فرمانده عراقی را از میان برداشت. زرین در درگیری ها به تنهایی می توانست با رشادت و چابکی چندین تپه را از تصرف دشمن خارج کند. زرین انگار جنگی به دنیا آمده بود. او «گردان تک نفره" بود!! 🌷 سرانجام این سردار شجاع در عملیات غرور آمیز خیبر پس از خلق حماسه های بیادماندنی در ۱۱ اسفند ماه ۱۳۶۲ مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و پس از سالها تلاس و مبارزه، مزد مجاهدات خالصانه اش را گرفت. @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 آخرین تصویر دنیایی شهید دل آذر در خط کارخانه نمک که در حال خواندن نماز به شهادت رسید.. لشکر۱۷ علی ابن ابی طالب(ع) شهادت: ۱۳۶۴/۱۲/۱۳ عملیّات والفجر۸ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌹 🚩 ✔ 💠 سعید مهتدی جعفری؛ همرزم وفادار فرمانده ۲۷ ، واکنش همت نسبت به خبر شهادت اکبر زجاجی را؛ این گونه بازگو کرده است:⚘ . «...صبح روز سه شنبه پانزدهم اسفند، وقتی اکبر برای سرکشی از نیروهای مستقر در خط گردان سلمان، به پَدِ شرقی جزیره جنوبی مجنون رفت، بی صبرانه منتظر بود تا اکبر به قرارگاه برگردد. هرکس از خط برمی‌گشت، حاجی از او سراغ زجاجی را می‌گرفت و می‌گفت: "چرا اکبر با من تماس نمی‌گیرد؟" هیچ کس هم جرات نمی کرد تا خبر شهادت او را به حاجی بدهد. دست آخر، وقتی به همت گفتیم اکبر مجروح شده، باور نکرد و گفت: "اگر اکبر شهید شده، به من بگویید." ناچار حقیقت ماجرا را به ایشان گفتیم. حاجی وقتی مطمئن شد، اکبر زجاجی شهید شد، به بیرون قرارگاه رفت. صورتش را به سمت هور برگرداند و چند لحظه در سکوت به هور خیره شد، بعد فقط یک جمله به زبان آورد: "خوشا به حال اکبر!" من می‌دانستم اگر شرایط فراهم بود، حاجی برای شهادت معاون باوفای خودش، چه بسا چندین ساعت گریه می کرد، امّا...»🚩 📮 🌸 ✍ اکبر زجاجی - جانشین دلاور و سلحشور لشکر- توسط اصابت گلوله تک تیرانداز دشمن به پیشانی مبارکش مظلومانه به شهادت رسید، امّا نیروهای دشمن به جنازه او هم رحم نکردند و با شلیک گلوله آر.پی.جی به آن خانه مخروبه ای که پیکر مطهر ایشان داخل آن بود، بدن اکبر را سوزاندند.🌷 . . . 📷 اطلاعت عکس: عملیات والفجر چهار ، دشت شیلر ، پاییز ۱۳۶۲ ، دو ماه قبل از شهادت ✔ . . . @yousof_e_moghavemat
🔰روز ولادت آقا (صلوات الله علیه) بود و رمز ما یا ابوالفضل (علیه السلام). محل کارمان هم بود. اولین شهید🌷 کشف شد. شهید ، گردان امام محمدباقر (صلوات الله علیه)، گروهان حبیب و از بچه های کاشان. گفتیم اگر شهید بعدی هم اسمش ابوالفضل بود، این جا گوشه ای از آقا ابوالفضل (علیه السلام) است. 🔰رفتم پشت بیل و زمین را کندم⛏ که بچه ها پریدند داخل چاله. خیلی عجیب بود. یک از مچ قطع شده که داخلی مشتش، جیره های شب عملیات (پسته و ...) مانده بود. آب زلالی💧 هم از حفره خاکریز بیرون می ریخت. گفتیم آب از قمقمه ای است که کنار پیکر شهید🌷 است؛ اما قمقمه خشک خشک بود. 🔰با پیدا شدن پیکر⚰ آب قطع شد🚱 وقتی را استعلام کردیم، دیگر دنبال آب نبودیم، جواب را گرفتیم. شهید گردان امام محمدباقر (صلوات الله علیه)، گروهان حبیب که او هم بچه کاشان بود. پی نوشت: در تصویر رو میبینید که به خاطر همین عنایت قمر بنی هاشم ابالفضل(ع) به نام نامی ایشان نام گذاری شد. @yousof_e_moghavemat
پیراهـنے از ستارہ بر تن ڪردند  دل را بہ امید ڪوچ روشن ڪردند آنجا ڪہ شب از رود خروشان تر بود محدودہ ی صبح را معیّن ڪردند رزمندگان لشکر ۲۵ کربلا @yousof_e_moghavemat
❤️ دلها به یاد تو می تپد و روشنی نگاه منتظران به افق خورشید ظهور توست... ای تجلی آبی ترین آسمان امید ای آرمان همه چشم انتظاران دنیا نیازمند ظهور توست، و قلب انسانها به شوق زیارت روی دلربای تو می تپد. ای قلب عالم امکان !!💖 @yousof_e_moghavemat
با تبسم هاےگرمت روز من آغــاز شـد ... صبــح آمد خنده ات جاریست لبخنـــدت بخیــر ... @yousof_e_moghavemat
می خواستم تورا آسمان بخوانم از وسعت آبی نگاهت دیدم که آسمان، سجاده کوچکی است که تو برای عبادتِ مُدامت زیر پا می افکنی.. میخواستم تو را اقیانوس صدا کنم -از بی کرانگی‌ات- دیدم که اقیانوس، جرعه آبی است که تو به لب های عطشناک زمین بخشیده ای. می خواستم تورا نسیم لقب دهم -از لطافت و مهربانی ات- دیدم که نسیم، فقط بازدم توست که در فضای قدسی فرشتگان تنفس میکنی. به اینجا رسیدم که: زیباترین و زیبنده ترین نام، همان است که خدا برای تو برگزیده است. ای کریم ترین بخشنده روی زمین! ای جواد! از کتاب "آسمانی ترین مهربانی📚" به قلم سیدمهدی شجاعی 🌺 @yousof_e_moghavemat