eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
286 دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
چه‌ کسی‌ گفته فقط‌ سنگ، شکستن‌ بلد است گاه‌ یک‌ خاطره‌ بدجور ما را میشکند ... @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تمجید کارشناس شبکه ماهواره‌ای از عملکرد نیروی قدس سپاه پاسداران 🔻 سپاه قدس مثل نیروهای نظامی است که در آمریکا و انگلیس و... وجود دارند برای تامین منافع ملی؛ حتی اگر ارتش شاهنشاهی هم بود، باید همین کار را انجام می‌داد تا منافع ایران برای مدت‌های طولانی حفظ شود. @yousof_e_moghavemat
👆خاکریز خاطرات ۲۰۱ 🌸 ماجرای شهیدی که می‌گفت: کاش خوشگل نبودم... 📝 متن خاکریز خاطرات ۲۰۱ 🌺 ماجرای شهیدی که می‌گفت: کاش خوشگل نبودم... چهره‌اش زیبا بود و به خاطر مویِ طلایی‌اش معروف شد به حسن سرطلا. گریه می‌کرد و می‌گفت: محمد! ای کاش چهرۀ زیبایی نداشتم! تویِ شهر شیطان بدجوری افتاده به جونم تا منو به گناه بندازه ... حسن مقاومت کرد و اهل‌ گناه نشد، تا اینکه شبِ عملیات کربلای ۴ تیر خورد توی سرش. جنازه اش موند و نشد برگردونیمش عقب. بعد از دوازده سال استخون‌هاش برگشت. درست چهل روز بعد از فوتِ پدرش ... . 🌺خاطره‌ای از زندگی غواص شهید حسن فاتحی ✍برگرفته از روایتگری آقای محمد احمدیان در نهر خیّن @yousof_e_moghavemat
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 ☘️🌹 شهادت 13 اردیبهشت 65 سعید به شوق ادامه دادن راه برادر شهیدش در سال ۶۲ عازم جبهه جنوب شد و به عنوان وارد لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع)شد. درعملیات عاشورای۳در فکه که سال64 انجام شدحضوری فعال داشت و در همان عملیات از ناحیه ی گردن و پا مجروح شد.اما نگذاشت حتی خانواده اش از این موضوع باخبر شوند. درآبان۶۴با سفارش های خانواده اش با دخترخاله اش با مهریه ای ۱۵سکه و با مراسمی،در نهایت سادگی پای سفره عقد نشست. سعید در عملیات های مختلف مسئولیت شناسایی را در خاک دشمن برعهده داشت سعید دوبار در جبهه به شدت مجروح شد یکبار بر اثر عوامل شیمیایی و سوختگی شدید در پوست و ریه و یکبار هم از ناحیه ی پای چپ صدمه ی سختی دید. نوروز سال ۶۵ عروسی کرد و با همسرش در خانه پدری به زیر یک سقف رفت . که تازه یکماه داماد شده بود تازه عروس خود را رها کرد و به جبهه شتافت و در روز 13 اردیبهشت سال 65 در . @yousof_e_moghavemat
1_298451067.mp3
2.51M
مناجاتی ڪه قبل از اذان صبح در پادگان دوڪوهه پخش می‌شد و شهدا و رزمندگان با آن زمزمه عاشقانه مےڪردند... حدود سال ۱۳۶۰ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 🏷 با رهاشدن نیروها به سمت اهداف، بعد از چندین ساعت پیاده روی، بالاخره نیروهای محور سلمان به فرماندهی به اولین رده خاکریز دژ افسانه‌ای ارتش بعث عراق واقع در پشت جاده اهواز-خرمشهر می رسند. 🌸 در آن دشت صاف و پهناور ظلمات شب، تکه ابری از طرف خدا مأمور می شود تا چندین هزار رزمنده اسلام را بدون کمترین سر و صدا و درگیری با نیروهای دشمن از مستحکم ترین دژ دشمن عبور دهد. 🌸 به روایت اکثر فرماندهان گردانهای ۲۷ با نزدیک شدن نیروهای محور سلمان به اولین رده خاکریز، تکه ابر جلوی نور مهتاب را می‌پوشاند و بعد از عبور آخرین نیروی تکور، مهتاب روشن می شود. نیروهایی که متوجه این قضیه می شوند، اکثریت به پهنای صورت اشک می ریزند و در آن ساعات آخر روز ۹ اردیبهشت ۶۱ یک امداد عجیب و غریبه الهی، جهت رسیدن به هدف رویایی جاده اهواز-خرمشهر رخ می‌دهد. 🏷 باعنایت امداد الهی، نیروها بدون کوچکترین دردسر روی جاده اهواز-خرمشهر می‌رسند و در عرض ۲۰ دقیقه مواضع توپخانه دشمن را در غرب جاده تصرف می‌کند. در حالی که ساعت شروع عملیات ۳۰ دقیقه بامداد دهم اردیبهشت اعلام شده بود، گردان‌های ۲۷ ساعت ۲۳:۳۰ یعنی یک ساعت زودتر از موعد، بدون درگیری همه اهداف خود را به محاصره در می آورند. 🏷 با هماهنگی قرارگاه نصر، به نیروهای محور سلمان دستور حمله را صادر می‌کند؛ اما یک مشکل وجود دارد: آن هم نرسیدن یگانه های جناحین راست (نصر- ۱ : تیپ یک پیاده از لشکر ۲۱ حمزه ارتش و تیپ ۷ ولیعصر دزفول از سپاه) و چپ [(نصر- ۵ : تیپ ۲۳ نوهد و تیپ ۲۲ پیاده بدر خرمشهر از سپاه) و (نصر- ۳ : تیپ ۳ پیاده لشکر ۲۱ حمزه ارتش و تیپ ۴۶ فجر پیاده از سپاه)] است. 🖇 📝 📷 شناسنامه عکس: ۱۳ اردیبهشت ۱۳۶۱، جبهه جنوب، مرحله اول - حضور در جمع رزمندگان یگان ذوالفقار ۲۷_محمد_رسول_الله صلی الله علیه و آله و سلم. 🔎 🏷 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
عبدالحسین در وصیت نامه اش می نویسد: « خانواده ی عزیزم! اگر در جبهه شهید شدم، جسم مرا بدون غسل و کفن و با همان لباس هایم به خاک بسپارید » و با بقیه ی رفقایش در «ستاد ذخیره سپاه» دزفول، راهی می شود برای عملیات بیت المقدس...  اردیبهشت ۶۱_ هوای خوزستان گرم بود قبل از عملیات، تعدادی از بچه های ذخیره سپاه می روند و کلاه های پارچه ای  تهیه می کنند و مشخصاتشان را زیر لبه های کلاه می نویسند یکی شان با خنده می گوید: «اگر طوری شهید شدیم که چیزی از بدنمان باقی نماند، از روی مشخصات زیر کلاه، شناسایی‌مان می کنند» و بقیه هم می زنند زیر خنده! عملیات شروع شد. بچه ها سنگر و جان پناهی ندارند و آنقدر گلوله های تانک در گوشه و کنار شان منفجر می شود که  منطقه از شدت دود و خاک و غبار تیره و تار می شود. کار به جایی می رسد که دشمن برای هر نفر یک گلوله ی تانک شلیک می کند؛  بعضی از بچه ها به وسیله اصابت گلوله مستقیم تانک به شهادت می رسند و چیزی از پیکرشان یا باقی نمی ماند و یا باقی مانده ی پیکر قابل شناسایی نیست. در آن شرایط بچه ها مجبور می شوند که یک خاکریز برگردند عقب. غروب می شود، اما خبری از «عبدالحسین» نیست. شب بچه­ ها دوباره برای بازپس‌گیری مواضع قبلی و شناسایی و انتقال پیکر شهدا می روند، اما تنها نشانه ای که از عبدالحسین  پیدا می شود، فقط یک کلاه نیم سوخته است که نامش در آن نوشته شده بود. اهل دزفول بود و تا به امروز پیکرش هیچ وقت پیدا نشد. مادر شهید بعد از سی و اندی سال انتظار به فرزند شهیدش پیوست... @yousof_e_moghavemat
عشقند آن عاشقانی ڪہ پلاڪشان را از گردنشان ڪندند تا گمنام بمانند اما عڪس امام شان را از سینہ نڪندند... @yousof_e_moghavemat
💠 منطقه عملیاتی بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) – اردیبهشت ماه 1361 @yousof_e_moghavemat