eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
289 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
📌: جهـاد ، بابى هـميشه مفتوح است و آنانكه از اين باب گذشتند در جلوه هـاى اصيل جهـاد رزميدند و رستند . . . @yousof_e_moghavemat
صبح سر می‌کِشد از پشتِ درختان خورشید تا تماشا کند این بزم تماشائی را... @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اسکناسی که از طرف حضرت آقا به عنوان عیدی به قدرت‌الله عبودی اهدا میکنند که همین اسکناس باعث شناسایی شهید میشه. @yousof_e_moghavemat
آمدمت که بنگرم ؛ گریه امان نمی‌ دهد ... بهشت آباد ، اهواز ۱۳٦۰ عکاس: جاویدالاثر کاظم اخوان @yousof_e_moghavemat
🌹مدال ذوالفقار ✍زینب سلیمانی: ‏روزی که بابا مدال ذوالفقار را از حضرت آقا گرفتند، به ایشان تبریک گفتم. گفتند: اینها همه دنیوی‌است، دعا کن یک روز مدال اخروی‌ام را از خدا بگیرم. گفتند: مبادا مغرور شوید پدرتان فلان مقام و مدال را دارد! در ذهنتان باشد پدرتان فقط یک سرباز و خادم مردم است و شما هم از مردم و خادم مردمید @yousof_e_moghavemat
شاید تنها باری که سرم داد زد به خاطر بیت ‌المال بود❗️ کشاورزها کنار جاده اهواز ، دزفول کاهو و گل کلم و سبزیجات می‌گذاشتند ، می‌فروختند.🥦 مهدی مدام رفت و آمد داشت ، گفت ، اگر سبزی چیزی لازم دارم بنویسم از آنجا بخرد. خودکارش گوشه اتاق بود برداشتم که بنویسم ، یک داد زد ، اون خودکار رو بذار سرجاش😤 گفت ، از خودکار خودمون استفاده کن ، اون مال بیت ‌الماله ، نه استفاده شخصی... ترسیدم ، فکر کردم چی شده! ، من فقط می‌خواستم اسم چند تا سبزی را بنویسم ؛ همین❗️. گفتم ، تو دیگه خیلی سخت می‌گیری ، تا آمدم از فلان و بهمان بگویم ، گفت ، به کسی کار نداشته باش ، ما باید ببینیم حضرت علی (ع) و امام چه طور زندگی می‌کنند......☝️ راوی همسر شهید @yousof_e_moghavemat
🌸256 بفرستید در مکالمات بی سیم برای هر چیزی یک کد رمز گذاشته بودیم.کد رمز آب هم 256 بود.من هم بی سیم چی بودم . چندین بار با بی سیم اعلام کردم که 256  بفرستید.اما خبری نشد .بازهم اعلام کردم برادرای تدارکات 256تموم شده برامون بفرستید ، اما خبری نمی شد .تشنگی و گرمای هوا امان بچه ها را بریده بود. من هم که کمی عصبانی شده بودم و متوجه نبودم بی سیم رو برداشتم و با عصبانیت گفتم مگه شما متوجه نیستیدبرادرا؟ میگم 256 بفرستید بچه ها از تشنگی مردند. تا اینو گفتم همه بچه ها زدند زیر خنده و گفتند با صفا کد رمز رو که لو دادی. اینجا بود که متوجه اشتباهم شدم و با بچه ها زدیم زیر خنده و همه تشنگی رو یادشون رفت @yousof_e_moghavemat
🕊 عاشقی می دهد؛ معشوقه ای دل می برد... بُرد در بُرد است و من مشغول بُردنم!! @yousof_e_moghavemat
📌 🌅 🔆 مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب / در دلم هستی و بین من و تو، فاصله هاست @yousof_e_moghavemat
🚩 🌸 ✔ 📷 خرداد یا تیر ۱۳۶۱ سوریه، حرم عمه سادات سردار در قلب تصویر با لباس سرتاپا سبز. 📮 🔻 (ص) @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۱۲ 🌺 پدری که اینگونه شهیدپروری کرد... پدرِ قربانعلی با روحانیِ روستا خیلی ارتباط داشت. کتاب حق‌الیقین « اثرِ علامه‌ی مجلسی» رو از ایشون می‌گرفت و می‌آورد خونه. همه‌ی بچه ها رو هم دورِ خودش جمع می‌کرد ، و احادیثِ اخلاقیِ‌ کتاب رو براشون می‌خواند. شخصیتِ معنوی و اخلاقِ جامعِ شهید قربانعلی عرب که زبانزدِ بچه های جنگ بوده و هست ، در همین جلسات و با ذکر نورانیِ روایاتِ اهل‌بیت(ع) شکل گرفت. . 🌹خاطره‌ای از زندگی سردار شهید قربانعلی عرب ✍منبع: کتاب أین عمار ، صفحه ۱۸ @yousof_e_moghavemat
شهـادت فقط در جبهـه هایِ جنگ‌ نیست اگر انسـان برای خــدا کار کند و به یاد او باشد و بمیــرد، شهیــد است...🌿 @yousof_e_moghavemat
🚩 🌸 💐 📷 خرداد یا تیر ۱۳۶۱ در سوریه رزمندگان (ص) ✔ اینها هزاران کیلومتر، دور از وطن آمده بودند که اسرائیل را نابود کنند...⚘🌷🌹🚩 ✌️ @yousof_e_moghavemat
فرازی از وصیتنامه📜 ✍ این را به دنیا بگویید که ما نه برای شکم و نه برای مسکن🏡 و پوشاک، انقلاب نکرده‌ایم، فقط و فقط برای اسلام💫 انقلاب کرده‌ایم و جان ناقابلمان را در راه خدا ✨و برای اسلام می‌دهیم. 🍃 🍃 @yousof_e_moghavemat
به یادسردار باران و آفتاب همچون گریه و شادی بچه‌ها در هم آمیخته بود. چگونه می‌توان در عین گریستن خندید و در عین خندیدن گریست؟ اگر جواب این سؤ‌ال را می‌دانی، این بچه‌ها همان‌گونه هستند: در عین گریستن می‌خندند و در عین خندیدن می‌گریند. دل دریایی‌شان مطمئن و آرام است، اما در عین حال، امواج بی‌قراری بی‌تابانه خود را به ساحل بلند سینه‌های ستبرشان می‌كوبد. اینان ذخیره‌های خداوند برای عصر آخرالزمان هستند؛ برگزیدگانی كه تاریخ، هزاران سال در انتظار قدومشان بوده است؛ عصاره‌ی امت‌های پیشین، هم آنان كه «فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المؤ‌منین اعزة علی الكافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم». «خداوند به‌زودی قومی را به عرصه می‌آورد كه دوستشان می‌دارد و آنان نیز او را دوست می‌دارند. اینان با مؤ‌منان مهربان و فروتن و با كافران سخت‌گیرند؛ در راه خدا جهاد می‌كنند و از ملامت هیچ ملامت‌گری نمی‌هراسند.» مائده / ٥٤) هم آنان كه محبوب خدا هستند و خداوند نیز محبوب آنهاست، و در راه محبوب ملامت‌ها را به جان می‌خرند و شهادت‌ها را نیز... و این‌همه در كامشان چه شیرین است! ( ) @yousof_e_moghavemat
خدا را چه دیده ای...؟! شاید با همین حسرتِ خوب بودن یک روز ما هم رفتیم پیش خوب ها...!🌹 @yousof_e_moghavemat
شهید حسن عشوری سرباز گمنام امام زمان (عج)، نخستین شهید وزارت اطلاعات در مقابله با جریانات تکفیری است که در یک عملیات علیه جنایتکاران تکفیری در چابهار استان سیستان و بلوچستان، مدال سرخ شهادت بر سینه آویخت. حسن جان کلا توی کارها همیشه پای‌کار و خودجوش بود و به قول معروف نفر اول بود. اون روز چون خطر کار و احتمال درگیری خیلی زیاد بود، هنگام ورود به منزل تروریست ها (در چابهار) به من گفت: شما نه!!! تو متاهلی، من اول می روم... رفت که رفت... ایثار و از جان گذشتگی از شاخص ترین روحیات بندگان خالص خدا... جان فدا در ره جانانه ی عشقیم هنوز... نحوه‌ی شهادت حسن جان همه اش نشان از ارادت قلبی او به اهل بیت بود. تیر به پهلوش اصابت کرد با لب تشنه با دهان روزه مثل حضرت علی اکبر(ع) خون راه گلویش را بند اورده بود. صورتش خونی.... روزی که متعلق به مولا امیرالمومنین(ع) بود... به دور از خانواده و در غربت.... به دست دشمنان مکتب اهل بیت(ع)... آری تمام زندگی ات را در راه اهل بیت خرج کردی و چه زیبا هم پر کشیدی... راوی دوست شهید عشوری؛ @yousof_e_moghavemat
🔸🔶 يا مَنْ هُوَ إِلَى مَنْ أَحَبَّهُ قَرِيبٌ 💠 ای آن که به دوستدارش نزدیک است 📗 فرازی از قسمت 96 دعای جوشن کبیر @yousof_e_moghavemat
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• مثل فنر از جا كنده شد. هميشه جلو پاي بسيجي بلند مي‌شد و بعد انگار سال‌ها همديگر را نديده باشند، مي‌پريدند بغل هم.☺️بسيجي دراز كشيده بود كف سنگر، سرش را بالا آورده بود و به پاهاي حاجي كه با دوربين اطراف را مي‌پاييد، تكيه داده بود و درد دل مي‌كرد.😇 يك‌وقت مي‌ديدي او را تنگ، بين دست‌هاش گرفته. صورت به صورتش مي‌گذاشت و انگار زير گوش حاجي ورد بخواند، لب‌هاش مي‌جنبيد. حاجي بين اين دست‌ها چقدر رام بود.☺️ تا مي‌ديدشان، گل از گلش مي‌شكفت. مي‌دويد طرفشان؛ آن‌ها هم. حاجي براي بچه‌ها يا يك پدر بود، يا يك پسر، يا يك برادر. بعد از چند روز دوري، مثل اين كه گم‌شده‌اي را پيدا كرده باشند😢، دست مي‌كشيدند به سر و دوش حاجي و او را بو مي‌كردند🌹 @yousof_e_moghavemat