🌺🌿🌺🌿🌺
#کلاس_درس_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_محمود_کاوه
یڪی از بچهها به شوخی پتو رو پرت ڪرد طرفم #اسلحه از دوشم افتاد و خورد تو سر #ڪاوه . ڪم مونده بود سڪته ڪنم ؛ سر #محمود_شڪسته بود و داشت خون میآمد .
با خودم گفتم : الانه ڪه یه برخورد ناجوری با من ڪنه . چون خودم رو بیتقصیر میدونستم ، آماده شدم ڪه اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش رو بدم .
دیدم یه دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون ! این برخورد از صد تا سیلی برام سختتر بود !
در حالی ڪه دلم میسوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه حرفی بزن ، همونطور ڪه میخندید گفت : مگه چی شده ؟ گفتم : من زدم سرت رو شڪستم ، تو حتی نگاه نڪردی ببینی ڪار ڪی بوده !
همونطور ڪه خونها رو پاڪ میڪرد ، گفت : این جا #ڪردستانه ، از این خونها باید ریخته بشه ، این ڪه چیزی نیست .
چنان من رو شیفته خودش ڪرد ڪه بعدها اگه میگفت : بمیر ، میمردم .
@yousof_e_moghavemat
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#زندگی_به_سبک_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حاج_حسین_خرازی
یک روز برای ناهارِ مسئولین چلوکباب بردند،
ولی غذای بقیّه ی بچه ها چیز دیگه ای بود.
وقتی #حاج_حسین از جریان مطلع شد،
پرخاش کنان به مسئولین تدارکات گفت :
چرا برای ما چلوکباب آوردید
و برای بچه ها نبردید؟
فوراً یا فکری برای اونا بکنین یا
این غذا رو از جلوی من بردارید!
بعد همـ لب به غذا نزد...
@yousof_e_moghavemat
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_عباس_دوران
#شیر_مردی که در قلب بغداد حماسه آفرید
به سمت بغداد پرواز کرد .
هدف ماموریت ناامن کردن شهر عراق جهت جلوگیری از برگزاری کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد در این شهر و مانع رسیدن صدام به اهداف شومش بود .
به همین علت از سد دفاع هوایی پایتخت عراق گذشت و شهر را بمباران کرد ، اما اصابت موشک عراقی باعث شد، هواپیما آتش بگیرد، دوران به طرف پالایشگاه الدوره پرواز کرد و تمام بمبها را بر روی پالایشگاه فرو ریخت ، قسمت عقب هواپیما در آتش میسوخت ، او در آخرین لحظات با یک عملیات استشهادی هواپیما را به ساختمان هتلی که محل برگزاری کنفرانس بود ، کوبید و شهد شیرین #شهادت را نوشید.
بعد از این واقعه تبلیغات صدام در مورد امنیت بغداد نقش بر آب شد . بدینترتیب اجلاس سران غیرمتعهدها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد و تمام نقشههاي شيطاني صدام حسين نقش بر آب شد .
صدام حسین پیش از جنگ و در اجلاس سران عدم تعهد درهاوانا، میزبانی بغداد را برای اجلاس بعدی گرفته بود تا ژست یک صلح طلب را به نمایش بگذارد .
او با ترسو خواندن خلبانان ایرانی گفته بود :
« هیچ خلبان ایرانی جرأت نزدیک شدن به آسمان بغداد برای برهم زدن اجلاس را ندارد . »
#سالروز_ولادت
#تولدت_مبارک_دلاور
@yousof_e_moghavemat
🥀🌷🥀
#در_محضر_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عباس_بابائی
نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد ، او بدون اهانت به نگهبان .
برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست .
به بنده حقیر - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان داری .
رفتم و با کمال تعجب شهید عباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته .
پس از سلام عرض کردم جناب #بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی .؟
خیلی آرام و متواضع پاسخ داد .
این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی ، منهم منتظر ماندم ، مانع پرواز نشوم .
در صورتیکه #شهید_بابایی معاونت عملیات فرماندهی وقت نهاجا بودند ، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او . بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم .
راوی یکی از هم زرم های شهید
#شهید_عباس_بابایی
@yousof_e_moghavemat
🌼🌷🌼
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_محمد_مهدی_خادم_الشریعه
#سه_جمعه_مقدس
سرنوشت محمد مهدی در سه جمعه مقدس رقم خورده بود.
سه جمعه ای که با یاد آقا امام زمان ((عج الله تعالی فرجه الشریف) و آرزوی ظهورشان شکل گرفت و سیر زندگی یکی از یاران آن حضرت را در خود خلاصه کرد.
🌺 جمعه اول، روز تولد مهدی که همزمان با بیست و پنجم ذیقعده (روز دحوالارض) بود.
🌺 دومین جمعه، روز بیست و هفتم رجب ، عید مبعث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله که به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
🌺 سومین جمعه ، روز تشییع و خاکسپاری اش که مصادف شده بود با چهارم شعبان و ایام میلاد مبارک سالار شهیدان و علمدار کربلا حضرت ابوالفضل (علیه السلام ) .
به امید آن جمعه ای که محمد مهدی و هزاران یار گلگون پیکرش به همراه صاحب الامر و الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)، زمین را از جور و ستم پاک گردانند .
#سالروز_شهادت
@yousof_e_moghavemat
🥀🌷🥀
#در_محضر_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عباس_بابائی
نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد ، او بدون اهانت به نگهبان .
برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست .
به بنده حقیر - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان داری .
رفتم و با کمال تعجب #شهید_عباس_بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته .
پس از سلام عرض کردم جناب #بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی .؟
خیلی آرام و متواضع پاسخ داد .
این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی ، منهم منتظر ماندم ، مانع پرواز نشوم .
در صورتیکه #شهید_بابایی معاونت عملیات فرماندهی وقت نهاجا بودند ، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او . بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم .
#شهید_عباس_بابایی
#سالروز_شهادت
#پانزدهم_مرداد_1366
@yousof_e_moghavemat