اعتقاد عجیبِ شهید صیاد شیرازی به ولایتِ امام خامنهای ...
یڪ روز صبح رفته بودم به ملاقاتِ امام خامنهای... عصر ڪه رفتم محل ڪار،
آقای صیادشیرازی پرسید: ڪجا بودی؟
گفتم: خدمتِ حضرت آقا بودیم ...
تا این را گفتم، آقای صیاد شیرازی از جای
خود بلند شد و آمد پیشانی مرا بوسید...
با تعجب پرسیدم: اتفاقی افتاده؟!
ایشان گفتند: این پیشانی بوسیدن دارد،
تو امروز از من به ولایت نزدیڪتر
بودی ...
خاطره ای از زندگی امیر سپهبد
#شهید_علی_صیاد_شیرازی ...
منبع: کتاب یادگاران ۱۱ «ڪتاب شهیدصیاد»، صفحه۴۳
#سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
@yousof_e_moghavemat
💠 #فتح_المبین_بهترین_عملیات_ما_بود 🚩
✔
🌸
«...روی هم رفته، در جمع عملیاتی که در جنگ تحمیلی انجام شده، بدون هیچگونه تردید، باید بالاترین امتیاز را به #فتح_المبین بدهیم. ما عملیات مختلفی داشتیم و هر یک امتیاز مختلفی داشتند. در یک زمینه #عملیات_فتح_المبین بالاترین امتیاز را داشت و آن اخلاص، یکپارچگی، وحدت رزمندگان اسلام و ید واحده بودن به معنای واقعی بود. بالاترین امتیاز، معنویت و روحانیت حاکم بود.
در جمع عملیاتهایی که ما داشتیم، از این بالاتر نداشتیم؛ که ملاک خوبی است برای اینکه در آینده، برای بازسازی و تشکّل نیروهای مسلح، الگوهای گذشته را ملاک قرار بدهیم.
آن موقع، امکانات محدود بود و شاید همین محدودیت ها باعث شده بود تا بیشتر قدر همدیگر را بدانیم. اگر انسان تقوا و اعتقاد و ایمان را خوب به کار ببرد با همین امکانات، بهتر از آن زمان می توان به وحدت و یکپارچگی رسید.🌹
📩
📑
📚 برگرفته از کتاب خوب و جالب #ناگفته_های_جنگ : خاطرات #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی ، صفحات ۲۵۵ و ۲۵۶ ✔
.
.
🔶️ منبع تصویر: سایت http://www.iichs.ir/🔶️
.
.
#آخرین_پست_98
#شب_جمعه_یاد_شهدا
#در_خانه_بمانیم
#در_خانه_می_مانیم_و_کتاب_می_خوانیم
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🐑 #گوسفندهای_غنیمتی 😅
🐏
🤗
«...بعد از گرفتن جاده "جات راوین" روی تپه ای سنگر زدیم. شب دیدیم که صدای زنگوله می آید. مطمئن بودم که همراه این گله، ضدانقلاب دارد نزدیک می شود و قصد حمله به مواضع ما را دارد. گذاشتم تا نزدیکتر شوند.🕒
نزدیک شدند و دیدند ما تیراندازی نکردیم. خواستند با شلیک یک آر.پی.جی آزمایش کنند. آر.پی.جی وسط مواضع ما خورد. چیزی نگفتیم. گفتم: "بگذارید باز هم نزدیک شوند تا آنها را ببینیم و با یک رگبار کلک آنها کنده شود."🔥
یکی از محافظانِ من، تفنگ مرا برداشت و شروع کرد به رگبار بستن. بدون اجازه هم این کار را کرد. همه ارتشی ها شروع کردند به رگبار بستن.🚀
ضدانقلاب جنازه ها را سریع برد؛ ولی خونها باقی مانده بود. در همین رگباری که شلیک شد و ادامه هم پیدا نکرد، آنها تعدادی کشته دادند. آنقدر نزدیک شده بودند که با این آتش، خیلی از آنها به درک واصل شدند. تعدادی هم مجروح شدند که آنها را برده بودند.
ساعت سه بعد از نیمه شب بود. گلوله به گوسفندها خورده بود و ناله گوسفندها بلند بود. به محافظم گفتم: "برای اینکه گوسفندان تلف نشوند، آنهایی را که زخمی هستند، سر ببرید."🙃
بچهها هشت روز بود که چیزی نخورده بودند. حدود هفتاد هشتاد تا گوسفند بود. سیزده تا زخمی شده بودند که سر بریدند و بقیه را آوردند و گفتند: "صاحب ندارند."🤭
مجبور بودم خودم تصمیم بگیرم که در آن وضعیت با این گوسفندها چه بکنیم. تشخیص دادم که گوسفندها عامل ضدانقلاب بودند و صاحب هم ندارند!😉
صبح، بلافاصله دموکراتها از توی بیسیم با ما صحبت کردند و گفتند: "شما گوسفندهای مستضعفان را گرفتهاید." و از این صحبتها. گفتم: "مستضعفانی که بخواهند با آر.پی.جی به ما حمله کنند، مستضعف نیستند. باید حساب آنها را برسیم."🤫
دستور دادم گوسفندها را بین ستون تقسیم کنند. تا دو سه روز بچهها کباب خوردند و جبران آن هشت روز نان خشک و کنسرو خوردن شد.🐑🤭🙏
.
.
📚 با تخلیص و اختصار ، برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #ناگفته_های_جنگ - خاطرات #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی ، صفحه ۱۰۵ و ۱۰۶ 🧤
.
.
.
💗 حاج احمد 💗
(قسمت دوم: عذرخواهی #حاج_احمد )😍
✔
✅
💠 از آن ته دیدم آقای رحیم صفوی با علامت دارد حرف میزند. توصیه به آرامش می کرد. خودش هم لبخندی بر لب داشت و به اصطلاح می گفت مسئله ای نیست. هم متوجه بود که این طور باید گفت و هم متوجه بود که این صحنه طبیعی است، باید تحملش کرد.❗
.
من غافل شده بودم؛ ولی در اثر برخورد روانی برادر رحیم صفوی، کمی تحمل خودم را بیشتر کردم. داشتم ناامید می شدم و فکر میکردم این جلسه به کجا میانجامد. به خودم گفتم: "در نهایت به تندی دستور را ابلاغ می کنم بالاخره باید اجرا شود میدان جنگ است و بایستی یک خورده روح و روان هم آماده باشد." خداوند متعال می فرماید: "فَانَّ مَعَ العُسرِ یُسرًا" (سوره انشراح آیه ۴)
او ما را کشاند تا نقطه اوج سختی و ناگهان آسانی را نازل کرد، بدون اینکه خودمان نقش زیادی داشته باشیم.❗
.
جریان جلسه ناگهان برگشت. برادر #احمد_متوسلیان گفت: "من خیلی عذر می خواهم که این مطلب را بیان کردم. ما تابع دستور هستیم و الان می رویم به دنبال اجرا. هیچ نگران نباشید." برادر خرازی هم همینطور. همه شان با هم هماهنگ کردند و شروع کردند به تقویت فرماندهی برای اجرای دستور. این طور شد که گفتم: "بسیار خوب! این قدر هم وقت دارید. سریع بروید برای عملیات آماده شوید و اعلام آمادگی کنید."❗
.
آنها که رفتند، غبار غمی دلم را گرفت. در دل گفتم: "خدایا! با این قاطعیتی که در ابلاغ دستور نشان دادم، با این شرایطی که توی جلسه به وجود آمد و بعد هم خودت حلش کردی، حالا اگر این طرح نگرفت، آن وقت چه کار کنیم؟ دفعه بعد، توی اتاقهای جنگ، نمی شود این طور دستور داد! چون یاد صحنههای قبلی میکنند." به آخر خاطرات این عملیات که برسیم، می بینید خداوند متعال چطور یاری و نصرتش را بر ما وارد کرد و ما از شکرگزاری به درگاه خدا، برای نعمت هایی به ما داده، غافلیم.🌸
❕❕
❗❗
📚 برگرفته کتاب خواندنی و جذاب #ناگفته_های_جنگ - خاطرات #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی ، صفحات ۲۶۸ الی ۲۷۱ 🖨
.
.
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#در_خانه_میمانیم
#ظهور_بسیار_نزدیک_است_ان_شاءالله
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
💐 #پست_ویژه_شب_جمعه 🌸
✔
🖨
#معرفی_کتاب 📚
💠
✅
🔸️عنوان کتاب: #در_کمین_گل_سرخ (روایتی از زندگی #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی )
🔸️نوشته: محسن مومنی
🔸️مشخصات نشر: تهران، انتشارات #سوره_مهر 🔸️نوبت چاپ: بیست و چهارم، ۱۳۹۸
🔸️تعداد صفحه: ۳۸۴
🔸️قیمت: ۲۸۵۰۰ تومان
🌸کتاب تجلیل شده رهبر فرزانه انقلاب ✅
.
.
↙️ برشی از کتاب:↘️
✔
«... صبح شنبه ۲۱ فروردین، وقتی که او فرازهای آخر دعای عهد را زمزمه می کرد، مقابل خانهاش منافقی در لباس خدمتگزار در کمین او نشسته بود. در سازمان آنها سرلشکر #علی_صیاد_شیرازی لابد به خاطر جانبازی هایش در راه دفاع از استقلال ایران به اعدام محکوم شده بود! اکنون رهبران سازمان مُصر بودند ماموریت ناتمام فروردین ۶۱ را تمام کنند.⚘ .
سرانجام لحظه موعود فرا رسید. ساعت ۶:۴۵ در باز شد و ماشین تیمسار بیرون آمد. او منتظر ماند تا فرزندش #مهدی در پارکینگ را ببندد و به او برسد. معمولاً سر راهش او را هم به مدرسه می رساند...💠
.
ادامه ماجرا را پلیس چنین گزارش داد: "...مهاجم ناشناس در پوشش کارگر رفتگر به محض خروج امیر #صیاد_شیرازی از منزل و در حال سوار شدن به اتومبیل خود، به وی نزدیک شد. تیمسار شیرازی وقتی متوجه آن مرد رفتگرنما شد، منتظر ماند تا خواسته اش را بیان کند.
مرد مهاجم پاکت نامه ای را به دست تیمسار #صیاد_شیرازی داد تا آن را بخواند. تیمسار در حال باز کردن پاکت بود که ناگهان مرد ناشناس با سلاح خودکاری که پنهان کرده بود وی را هدف چند گلوله از ناحیه سر، سینه و شکم قرار داد و از محل حادثه گریخت.
بر اساس اظهارات شاهدان، مهاجم فراری پس از تیراندازی به طرف خودروی پیکان که در فاصله چند متری منزل تیمسار #صیاد_شیرازی توقف کرده بود، دوید و به کمک همدست خود از محل گریخت... پیکر غرق به خون تیمسار #صیاد_شیرازی ابتدا به بیمارستان فرهنگیان و سپس به بیمارستان ۵۰۵ ارتش منتقل شد اما سرانجام بر اثر شدت جراحت به #شهادت رسید..." و اما خبر شهادت #سرلشکر_علی_صیاد_شیرازی همه ایران را تکان داد. ملت، به سوگ نشست...»🚩
🌸
💕
📚 #در_کمین_گل_سرخ ، صفحه ۳۷۳ و ۳۷۴ 🔸️
.
.
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#در_خانه_میمانیم
#کتابهای_شهدا
#کتاب_خوب
#کتاب_بخوانیم
#ظهور_بسیار_نزدیک_است_ان_شاء_الله
@yousof_e_moghavemat