eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
287 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
📙 📚 🏷 🔰 🔸️عنوان کتاب: (روایت زندگی دانشجوی پیرو خط امام و رئیس ستاد ، ) 🔸️تحقیق و نگارش: جواد کلاته عربی 🔸️انتشارات: ۲۷_بعثت 🔸️تعداد صفحه: ۴۷۱ 🔸️مشخصات چاپ: چاپ سوم/اردیبهشت ۱۳۹۹ 🔸️قیمت: ۳۵۰۰۰ تومان. 🍁 🍂 🟦 جهت تهیه کتاب به صفحه instagram.com/nashre27besat مراجعه بفرمائید. ☘ ⚘ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
✨﷽✨ ⚫ 🚩 «...آمد پیش من و گفت: "بیست و چهار ساعت به من اجازه بدهید به اسلام آباد بروم، با خانواده‌ام خداحافظی کنم و برگردم." از آنچه که شنیدم، تعجب کردم. در هیچ‌کدام از عملیات قبلی لشکر، اعم از مسلم‌ابن‌عقیل (ع)، والفجر مقدماتی والفجر۱ سراغ نداشتم حاج‌عباس باز از من چنین درخواستی کرده باشد. این بار استثنایی بود. گویا برای خودش هم روشن شده بود که می شود. پرسیدم: "چطور شد؟ چرا می خواهی بروی؟" جواب داد: "من باید حتماً بروم به خودم یک سری بزنم و برگردم." 🎵...[گریه شدید حضار]...🎶 آخر فرزندش ؛ خیلی پدرش را دوست داشت. یک پسر کوچولو، یک آرم سپاه روی سینه‌اش، یک جفت پوتین به پا داشت، آن هم پسری ! 🎵...[گریه شدید حضار]...🎶 عجیب هم به پدرش عشق می ورزید. با پدرش شوخی می‌کرد و به می‌گفت: . یکی از بستگان حاج عباس می گفت: "در آن شبی که حاج عباس شهید شد ، میثم تا صبح گریه می‌کرد و سراغ پدر را می گرفت. من جداً برای خانواده‌ی او، همسر گرامی و بزرگوار حاج عباس و این تنها فرزندش، میثم عزیزش، صبر و استقامت آرزو می‌کنم....» ↘️ 🔷️ منبع زیرنویس: کتاب بسیار ارزشمند و گرانبهای ، صفحات ۱۵۸۷ و ۱۵۸۸. 📸 شناسنامه عکس: بعدازظهر جمعه ۴ آذر ۱۳۶۲، قطعه ۲۸ سلام الله علیها. در پایان سخنرانی خود در مراسم هفتمین شب شهادت ؛ رئیس ستاد ۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ ، فرزند او - میثم - را در آغوش گرفته است.😍 🍁 🍂 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📙 📚 🏷 🔰 🔸️عنوان کتاب: (روایت زندگی دانشجوی پیرو خط امام و رئیس ستاد ۲۷_محمد_رسول_الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ﷺ ، ) 🔸️تحقیق و نگارش: جواد کلاته عربی 🔸️انتشارات: ۲۷_بعثت 🔸️تعداد صفحه: ۴۷۱ 🔸️مشخصات چاپ: چاپ سوم/اردیبهشت ۱۳۹۹ 🔸️قیمت: ۳۵۰۰۰ تومان. 🍁 🍂 🟦 جهت تهیه کتاب به صفحه instagram.com/nashre27besat مراجعه بفرمائید. ☘ ⚘ @yousof_e_moghavemat
🍃او را به عاشقی می‌شناختند.عاشقی برای ارباب. یک محله بود و یک علمدار 🍂انگار نمی شود از کنار این دریایِ بگذری و خیس نشوی و محال است خیس شوی و غرق نشوی! عباس هم از غرق شدگانِ در دریایِ عشق است.و دستِ نوازشش بر سر یتیمان، درد بی‌پدری را کمتر می‌کرد. 🍃بعد از سربازی، در رشته "تربیت کودک" دانشگاه علامه طباطبایی مشغول شد تا بانگِ اورا به سمت و سوی خود کشاند. وقتی امام (ره)خاکِ وطن را با قدومش معطر کرد، عباس از آنهایی بود که جانش را برای محافظت از امام بر دست گرفته بود. بعد ها که قرعهِ سرنگونی به نامِ افتاد ، عباس اولین نفر بود که وارد ساختمان شد. 🍂گویی این همه را وامدار نامش است.عباس آقایی که در شجاعت زبانزد است عباس‌گونه اش او را به خاکِ کشاند و نمک‌گیرِ وادیِ عاشقان شد.در عملیات صورتش مجروح شد اما پس از چندی دوباره رهسپارِ جبهه بود. 🍃در سال ۶۲، مَحرَمِ حریمِ یار شد! به رفت. مادر می‌گوید: " از حج که باز گشت، گفتم : عباس ! خوش به حالت که رفتی و خانه خدا را زیارت کردی )) گفت: (( خیلی دلم می خواهدملاقات و زیارت خدا نصیبم شود)) 🍂باید خالص باشی و برای نه از جان که از بگذری تا تو را بخرد. مثل عباس! رها از همه دلبستگی‌ها، در گوشِ یار سخن از می‌گفت تا که در نیمه شبی، در پنجوین ، ترکشِ سرگردانِ یک خمپاره در جانش آرام گرفت. والفجر۴ بال پروازی شد تا در بیکرانِ آسمان، به محضرِ برسد🕊 ✍نویسنده: زهرا قائمی @yousof_e_moghavemat
🌹شهید عباس ورامینی🌹 💠دَعوا 💠 وقتی عباس عازم حج بود در سال 62، چند ماه قبل از شهادتش. داشتیم او را می‌بردیم فرودگاه که دیدیم عباس از ماشین پرید پایین و یکی را گرفت و تا می‌خورد کتک زد. رفتیم جدایشان کردیم. بهش گفتیم چی شد، یکدفعه جنی شدی؟! گفت: وقتی توی ترافیک ایستاده بودیم این آدم به یک دختر خانمی متلک انداخت بهش گفتم نکن گوش نداد، منم رفتم ادبش کنم. یادم هست یک روز دیگری، در مراسم چهلم عباس یک پیرمرد سیدی آمد سرخاک عباس، خودش را انداخت روی قبر و شروع کرد به گریه کردن. می‌گفت: عباس! اگر تو نبودی من چه می‌شدم؟گریه و زاری می کرد. از همسر عباس پرسیدم موضوع چیست؟ گفت: یک روز ما در خانه نشسته بودیم (خانه‌شان نازی آباد بود) که عباس صدای داد و بیداد آتش آتش را شنید، دوید رفت بیرون و دید خانه‌ همسایه کناری آتش گرفته، رفت آنها را کمک کند. یک کیسه گچ آورد ریخت روی آتش و آنرا خاموش کرد. منبع:(خبرگزاری فارس) 💠 مزار: بهشت زهرا(س) قطعه۲۴ ردیف۷۶۵ شماره۲۵ @yousof_e_moghavemat
🌷 🌷 🍃 🌸 ۲۶ دیماه ۱۳۶۵ عملیات سالروز شهادت سردار عزیز و بزرگوار اسلام رئیس ستاد لشکر۲۷محمدرسول الله (ص) ⚘ 🌸 💕 متولد ۱۳۳۵ ، عضویت در سپاه سال ۱۳۵۹ مربی آموزش بسیج عزیمت به جنوب همراه با فرماندهی یکی از گروهان های در عملیات شرکت در عملیات زین العابدین به عنوان نیروی آزاد تشکیل سپاه ۱۱ قدر در پادگان الله اکبر اسلام آباد به همراه و شهید ورامینی راه اندازی قرارگاه سپاه قدر در دهلران - چنانه معاون ستاد سپاه ۱۱ قدر معاون گردان در عملیات والفجر یک رئیس ستاد ۲۷ بعد از شهادت در عملیات ✳ 🌸 تا زمستان سال ۱۳۶۵ شمسی، در مسئولیت ریاست ستاد لشکر۲۷ محمد رسول الله (صلوات الله علیه و آله) باقی ماند و در عملیات  به عنوان وارد عمل شد و در همین عملیات پای بر بساط «عند ربهم یرزقون» نهاد. ☆ 📜 فرازی باشکوه و ماندگار از : ♡ «...ما امامت و ولایت‌فقیه را این‌طور شناخته‌ایم که اگر گفت، نفس نکشید دهانمان را می‌بندیم و نفس نمی‌کشیم...» 💌 🌹 🌷 (ص) @yousof_e_moghavemat
‍ ‍ شهید عباس ورامینی در بخشی از وصیت نامه‌اش خطاب به فرزندش نوشته است: «... خدمت میثم کوچولو سلام عرض می‌کنم و از خدا می‌خواهم که تو یادگارم را در زیر سایه خود حفظ نماید و خود نگهدار تو باشد. میثم جان! بابا رفت به صحرای کربلای ایران، خوزستان داغ، تا شاید درد حسین (ع) را با تمام گوشت و پوست خود حس نماید. بابا رفت تا شاید بوی خون حسین (ع) به مشامش برسد، بابا رفت تا شاید بتواند بر رگ بریده حسین (ع) بوسه بزند. بابا رفت تا شاید بتواند با خون ناقابلش راه کربلا را برای تمام دل‌هایی که هوای کربلا دارند باز کند، بابا رفت ... شاید دیگر برود و پهلوی تو نباشد اما این را بدان که همه‌چیز ناپایدار است چه برای تو و چه برای من تنها چیزی که باقی می‌ماند و قابل اتکاست خداست میثم جان! سال گذشته در چنین روزی ساعت چهار صبح به دنیا آمدی یکسال از عمرت گذشت چه بسا در چنین روزی که روز به دنیا آمدن تو است بابا پهلویت نباشد اما هیچ عیبی ندارد خدای بابا تو را دوست دارد. پس ناراحت نباش و همیشه به خدا فکرکن تا دلت آرام باشد. پس بابا رفت خداحافظ. ورامینی 14/2/1361» @yousof_e_moghavemat
سردار رشید سپاه حاج عباس محمد ورامینی متولد 1333. دانشجوی پیرو خط امام خمینی (ره) و رئیس ستاد سپاه ۱۱ قدر و ستاد لشکر ‎ ۲۷محمد رسول الله (ص ) که در روزهای پایانی آبان ماه سال ۱۳۶۲ درعملیات والفجر چهار درفتح قله کانی مانگا از ارتفاعات پنجوین در جبهه غرب کشور به شهادت رسید.عباس فرزند مادری بود که مادرش نیز دختر شهید بود شهیدی که در 17شهریور57بشهادت رسید.حاج همت درموردش گفت:حاج عباس همیشه دائم الوضو بود و روزهای دوشنبه و چهارشنبه را حتما روزه می‌گرفت، نماز شبش به خصوص در سالهای آخر حیاتش ترک نمی‌شد و همواره با گریه و تضرع همراه بودعباس می گفت :چقدر باید سر خود را به دیواره این دنیا بکوبم تا از این زندان خلاص شوم و به جایگاه ابدی خود بپیوندم. واقعا زندگی برایم مشکل شده، فقط یک آرزو در وجودم موج می‌زند و آن عشق به شهادت است @yousof_e_moghavemat
🌷 🌷 🍃 🌸 ۲۶ دیماه ۱۳۶۵ عملیات سالروز شهادت سردار عزیز و بزرگوار اسلام رئیس ستاد (ص) ⚘ 🌸 💕 متولد ۱۳۳۵ ، عضویت در سپاه سال ۱۳۵۹ مربی آموزش بسیج عزیمت به جنوب همراه با فرماندهی یکی از گروهان های در عملیات شرکت در عملیات زین العابدین به عنوان نیروی آزاد تشکیل سپاه ۱۱ قدر در پادگان الله اکبر اسلام آباد به همراه و شهید ورامینی راه اندازی قرارگاه سپاه قدر در دهلران - چنانه معاون ستاد سپاه ۱۱ قدر معاون گردان در عملیات والفجر یک رئیس ستاد بعد از شهادت در عملیات تا زمستان سال ۱۳۶۵ شمسی، در مسئولیت ریاست ستاد لشکر۲۷ محمد رسول الله (صلوات الله علیه و آله) باقی ماند و در عملیات  به عنوان وارد عمل شد و در همین عملیات پای بر بساط «عند ربهم یرزقون» نهاد.  💌 🌹 🌷 (ص) @yousof_e_moghavemat
‍ ‍ شهید عباس ورامینی در بخشی از وصیت نامه‌اش خطاب به فرزندش نوشته است: «... خدمت میثم کوچولو سلام عرض می‌کنم و از خدا می‌خواهم که تو یادگارم را در زیر سایه خود حفظ نماید و خود نگهدار تو باشد. میثم جان! بابا رفت به صحرای کربلای ایران، خوزستان داغ، تا شاید درد حسین (ع) را با تمام گوشت و پوست خود حس نماید. بابا رفت تا شاید بوی خون حسین (ع) به مشامش برسد، بابا رفت تا شاید بتواند بر رگ بریده حسین (ع) بوسه بزند. بابا رفت تا شاید بتواند با خون ناقابلش راه کربلا را برای تمام دل‌هایی که هوای کربلا دارند باز کند، بابا رفت ... شاید دیگر برود و پهلوی تو نباشد اما این را بدان که همه‌چیز ناپایدار است چه برای تو و چه برای من تنها چیزی که باقی می‌ماند و قابل اتکاست خداست میثم جان! سال گذشته در چنین روزی ساعت چهار صبح به دنیا آمدی یکسال از عمرت گذشت چه بسا در چنین روزی که روز به دنیا آمدن تو است بابا پهلویت نباشد اما هیچ عیبی ندارد خدای بابا تو را دوست دارد. پس ناراحت نباش و همیشه به خدا فکرکن تا دلت آرام باشد. پس بابا رفت خداحافظ. ورامینی 14/2/1361» @yousof_e_moghavemat