eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
287 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
😃 🌸 💖 💝 به قدری تواضع داشت که به هیچ وجه به دنبال شعار و خودنمایی نبود. حقیقتاً به همه ثابت شده بود که تابع محض است. 🍃 با وجود ماشینِ کولرداری که در اختیارش قرار داده بودند، هیچ وقت از آن استفاده نکرد و می گفت: «وقتی که در گرما با ماشین های بدون کولر رفت و آمد میکند، من هم با آنها فرقی ندارم.» 🍃 از خصوصیات بارز شهید، ، ، ، و بود. به گفته هم رزمانش، جایی که او بود غم و اندوه بیرون می رفت. او در روحیه دادن به رزمندگان نقش به سزایی داشت. از بالایی برخوردار بود. تجزیه و تحلیل حساب شده در مسائل جنگ و قدرت تصمیم گیری سریع، یکی از ویژگی هایی بود که در مشکلات، را یاری می کرد. با آن که از نظر جسمی بدنی نحیف و لاغر داشت، و او٬ زبانزد خاص و عام بود. 🍃 او در اکثر نبردها بجز مواقعی که مجروح شده بود، حضور داشت و در شب های عملیات تا صبح در خط اولِ درگیری با دشمن و در کنار رزمندگان از نزدیک به هدایت عملیات می پرداخت. ‌🍃 آن بزرگوار تا هنگام ۱۱ بار مجروح شد ولی هرگز از پای ننشست و با شجاعت کم نظیر تا نثار جان عزیزش به دفاع از و آرمان های متعالی خمینی(ره) و حفظ کیان ادامه داد. . . . 📷 شهید_دستواره و ⬇️⬇️⬇️ 💡 💡 ✍ یکی از زیباترین عکس های دونفریِ علی الخصوص 😃 😎 😎 ✍ ۲ : منتظر خاطرات جذاب و خنده دار در پست های بعدی باشید. 😉 🌸 🌸 🌸 http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🕊 ❤ ✔ 🌸 ۴ آذر ۱۳۶۶ سالروز سردار شجاع و سلحشور سپاه اسلام فرمانده مقتدر و مخلص اطلاعات و عملیاتِ ۳۲_انصارالحسین (ع) 🍁 📧 🕊 فقط یه مورد از خارق العاده این سردار بزرگ بگم بهتون براتون کافیه...! اینه که تو عملیات علیه السلام که تو اواسط سال ۶۱ انجام شد، با ۱۷ سال سنش به تنهایی ۱۴۰ نفر از نیروهای بعثی رو از خاک خود عراق اسیر گرفته بود و سالم و سلامت تحویل داده بود!!!😄 🌹 ✔ صدام واسه سرش جایزه گذاشته بود و فرماندهان بعثی بهش لقب داده بودند...!🤗 📚 برای اطلاعات بیشتر از کم و کیف مجاهدت های فراوان این سردار دلاور ، به کتاب هم می تونید مراجعه کنید...! ❤ 📝 یه جمله خیلی معروفیم داره که حضرت آقا هم تو یه جمع خصوصی با بغض و گریه بیان کردند که میگه: "کسی می تواند از سیم خاردار های دشمن عبور کند که در سیم خاردار های نفس خود گیر نکرده باشد."🌸 🆔 @yousof_e_moghavemat 🆔
🔰آخوند واقعی 🌾خبر رسید که با حمله💥 به روستایی نزدیک سنندج، دکتر جهاد سازندگی را به برده است. صبح اول وقت راه افتادیم. 🌾مصطفی، به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار💥 دور کمر همه بود. پیش مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به نگاه می کردند👀 🌾باور نمی کردند او اهل و درگیری باشد همان صبح زود، ضد انقلاب دکتر را به رسانده بود🌷 امادرگیری تاعصر ادامه داشت، وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر مصطفی، ول کن او نبودند. 🌾یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت : - اینو می گن ، اینو می گن آخوند! مصطفی می خندید. دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت : اینو میگن . اینو می گن سبیل😄 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
‍ ‍ در آستانه پاییز ۱۳۳۴ به دنیا آمد با تقدیری پر در سال ۵۵ که به سربازی رفت، به فرمان حضرت روح الله از پادگان گریخت و شد قطره ای در دریای انقلاب سبزِ پوش سپاه که شد انگار بارِ دِین و مسئولیتش بیشتر شد! اولین ماموریتش؛ حراست از بیتِ امام بود. لحظه ای آرام نبود.همیشه در تکاپو برای مفید بودن؛ برای پریدن پای در غائله نهاد تا ضدانقلاب را ساکت کند۱ همپای در می‌گشت و شناسایی می‌کرد سپس در جانشین فرمانده عملیات شد. دستش را در ارتفاعات بازی دراز جا گذاشت و طواف خانه محبوب را با دستِ دل انجام داد ردپای در جای جای جبهه و جنگ دیده می‌شود عملیات‌های زیادی علیرضا را همراه داشته و زمین های بسیاری خاکِ پوتینش را به چشم سرمه کرده اند. فتح‌المبین،الی ‌ و آزادسازی خرمشهر حضور اورا با چشم دیدند حتی خاکِ طعم حضورش را چشیده و پس از بازگشتش، در ۱ مجروحیت دوباره به آغوش کشید والفجر۲ اما زمان بال گشودن بود وقتش رسیده بود تا سکوی پروازش شود پرواز کرد به سوی بعضی‌ها متولد می‌شوند برای جاودانگی ،برای میلادت مبارک جاودانه در تاریخ 🌹به مناسبت سالروز تولد شهید ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد: ۲۷ شهریور ۱۳۳۷ 📅تاریخ شهادت: ۱۳ مرداد ۱۳۶۲. حاج عمران 🥀محل دفن:بهشت زهرا. قطعه۲۴ @yousof_e_moghavemat
🍃او را به عاشقی می‌شناختند.عاشقی برای ارباب. یک محله بود و یک علمدار 🍂انگار نمی شود از کنار این دریایِ بگذری و خیس نشوی و محال است خیس شوی و غرق نشوی! عباس هم از غرق شدگانِ در دریایِ عشق است.و دستِ نوازشش بر سر یتیمان، درد بی‌پدری را کمتر می‌کرد. 🍃بعد از سربازی، در رشته "تربیت کودک" دانشگاه علامه طباطبایی مشغول شد تا بانگِ اورا به سمت و سوی خود کشاند. وقتی امام (ره)خاکِ وطن را با قدومش معطر کرد، عباس از آنهایی بود که جانش را برای محافظت از امام بر دست گرفته بود. بعد ها که قرعهِ سرنگونی به نامِ افتاد ، عباس اولین نفر بود که وارد ساختمان شد. 🍂گویی این همه را وامدار نامش است.عباس آقایی که در شجاعت زبانزد است عباس‌گونه اش او را به خاکِ کشاند و نمک‌گیرِ وادیِ عاشقان شد.در عملیات صورتش مجروح شد اما پس از چندی دوباره رهسپارِ جبهه بود. 🍃در سال ۶۲، مَحرَمِ حریمِ یار شد! به رفت. مادر می‌گوید: " از حج که باز گشت، گفتم : عباس ! خوش به حالت که رفتی و خانه خدا را زیارت کردی )) گفت: (( خیلی دلم می خواهدملاقات و زیارت خدا نصیبم شود)) 🍂باید خالص باشی و برای نه از جان که از بگذری تا تو را بخرد. مثل عباس! رها از همه دلبستگی‌ها، در گوشِ یار سخن از می‌گفت تا که در نیمه شبی، در پنجوین ، ترکشِ سرگردانِ یک خمپاره در جانش آرام گرفت. والفجر۴ بال پروازی شد تا در بیکرانِ آسمان، به محضرِ برسد🕊 ✍نویسنده: زهرا قائمی @yousof_e_moghavemat
🌿 ای کاش من یک پاسدار بودم 🔴 در آرزوی 🔹پس از پیروزی در عملیات طریق القدس فرماندهان سریع به طراحی عملیات بعدی پرداختند. فرماندهانی که طریق القدس را بسیار سخت تر از ثامن الائمه گذرانده بودند درباره مسئولیت سنگین خون شهدا نگران بودند. برخی فرماندهان با فرمانده کل سپاه به تهران آمدند تا نگرانیشان را با امام در میان بگذارند. محسن رضایی دغدغه فرماندهان را برای امام گفت. 🔹امام کمی سکوت کرد بعد گفت: « شما باید خدا را شکر کنید که این عملیات اسلامی به دست شما اجرا می شود. هرکسی توفیق این عمل را ندارد. امروز بعد از ملاقات با تنی چند از پاسداران به این فکر افتادم "ای کاش من هم یک پاسدار بودم". شما قدر خودتان را بدانید. غیر از است. شجاعت در جنگ حرکتی است قهرمانانه روی نقشه و نظم و حساب. حال آنکه تهور بی حساب و نظم بر دشمن تاختن است. کار وقتی از روی نظم و قاعد و برای خدا بود دیگر خوفی نیست چه کسی کشته شد و چه کسی کشت.» 🔹سخنان امام انگیزه فرماندهان را چند برابر کرد. برگشتند و به تعبیر رحیم صفوی حرف های امام جواب فرماندهان را برای همیشه داد. 📚 دایره المعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق، صفحه ۱۸۱ ▪️ @yousof_e_moghavemat
💠 نوجوانی که و را به ما آموخت... ▫️سال ۶۱، من در جهاد سازندگی فارس اسم نوشتم تا به عنوان تعمیرکار به جبهه اعزام شوم. وقتی برادرم محمود متوجه شد، اصرارهایش شروع شد که من را با خود به جبهه ببر! محمود تازه ۱۴ سالش بود و قد و قواره خیلی کوچکی داشت. گفتم: فسقلی تا با این قد و قواره آخه تو جبهه چی کار می تونی بکنی؟ گفت: به رزمنده ها که آب می تونم بدم، تازه رانندگی هم بلدم! روز بعد به تپه تلوزیون که محل اعزام بچه های جهاد بود رفتم. اتوبوس، ساعتی بعد به سمت جبهه جنوب حرکت کرد. از دشت ارژن رد شده بودیم که صدایی از انتهای اتوبوس بلند شد! - بیا بیرون... بچه تو اینجا چی کار می کنی... کی تو را راه داده! دیدم از پشت صندلی آخر، یک بچه را بیرون کشیدند، سرش که بالا آمد، دیدم محمود است. از جا پریدم و گفتم: فسقلی تو اینجا چی کار می کنی؟ - می خواهم بیام جبهه. - آخه مگه تو به درد جبهه می خوری، اندازه جبهه هستی؟ - مگه جبهه هم اندازه می خواهد که کوچیک بزرگ می کنی... هرچه مسئولین جهاد خواستند او را برگردانند راضی نشد. من در بخش دینام پیچی تعمیرگاه جهاد مشغول شدم، محمود هم در بخش مکانیکی. با زرنگی که داشت، کم کم خودش را از تعمیرگاه بیرون کشید و رفت سراغ رانندگی ماشین های سنگین. بعد از سه ماه، پیدایش کردم، گفتم محمود بیا بریم مرخصی! گفت: من بر نمی گردم، خودت برو! و ماند و شد یکی از دلیرترین و شجاعترین رانندگان لودر جنگ! (راوی: برادر شهید) 🌴 @yousof_e_moghavemat