✨فکر کنم ماه مبارک رمضان همون سالی بود که رسول جان به فیض شهادت نائل شدند.
🔹من و خواهرم و رسول جان و آقاصابرمون و پسر کوچیکم مصطفی با هم نمایشگاه قرآن رفتیم .
🖊من میخواستم قلم قرآنی بگیرم خلاصه کلی غرفه ها رو گشتیم که یه چیز مناسب بگیریم ;رسول جان هم تو این مساله خیلی کمک کردند
📿تا اینکه زمان افطار شد, معمولا یه افطاری مختصر توزیع میکردند و چون ماهم به علت سنگینی بار چیزی از منزل نیاوردیم رفتیم و پک افطاری گرفتیم ولی مقدارش زیاد نبود.
🍏🍔جاتون خالی موقع خوردن، دیدم رسول زیاد نمیخوره اما بعد متوجه شدم که رعایت میکنه که ما بیشتر بخوریم ,ولی خوب با این حال باز هم رفت به خاطر ما چندتا ساندویچ گرفت .
👌خلاصه که همیشه محبتش رو یه جورایی نشون میداد.
🌙الان هر موقع نمایشگاه قرآن باز میشه یا هرموقع قلم قرآنی رو استفاده میکنیم یاد اون روز و یاد رسول جان می افتم و شدیدا دلتنگش میشم😔😭
📚 به نقل از خاله شهید رسول خلیلی
#خاطرات
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
〰 🛣 ❔ 🏘 〰
کوچههایمان را به نامشان کردیم که هر گاه آدرس منزلمان را میدهیم،
بدانیم از گذرگاه کدام #شـهید با آرامش به خانه میرسیم.
بیا و برای شادی روحشان
گناه نکنیم..!♡
#شـهیدانه |🕊💚
#شـهیدمحمودرضابیضایی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت ۵ اردیبهشت
سالروز شهادت🕊🌷 شهید عزیزمحمدرضا تورجی زاده🕊🌷
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
مطلقاً
یکےازدلایلےکہشهیدنمیشیماینہ
-توهرکاری
واکنشهمہرودرنظرمےگیریم
اِلاواکنشخدا ...💔((:!
#دردهمینھ🚶🏻♂
- بچهها
بخاطراینخونیکهپایشما
ریختھ شدهدرسبخونید . . .؛ :)
- حاجآقارمضانے ! 🌱:)
#انتخابات
#شهیدانه
#شهادت
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ڪـلیـپ
🌹🍃(قسمتی از صحبتهای مادر شهید و شهید تورجی زاده و دوستان شهید )
به نیت سالروز شهادت شهید تورجی زاده
#تقـدیم_بہ_روح_پـاڪـ #شهید_تورجے_زاده♥️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
به فرزندانم بگو که من عاشق سید علی بودم بگو که اگر شادی روح بابا را می طلبید سرباز ولایت(سیدعلی)باشید صحبت های حضرت آقا را خوب بشنوید و به جان دل بگیرید که چراغ هدایت شما خواهد بود.
#شهید_محرم_علیپور
#شهید_مدافع_حرم
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
"اللَّهُمَّ أَنْتَ عُدَّتِی إِنْ حَزِنْتُ"
میسپارم به خودت؛ تنها دلخوشی من...
•
دستانخالیمنورحمتبیانتهایتو...
میدانمهرقدربدهیایندستهاپرنخواهدشد...
میدانمهرچهقدربدهیذرهازتوکمنخواهدشد!
منمهمیشهفقیرتریندرگاهت...
توییکریمترینبراینفقیر!
منفقیردائمیوتوغنیدائمی...
.
وابسته ام به تو، بیشتر از نفس هایم؛
ذرهذرهمن...بندبهبندروحوتنمن،
بستهبهرحمتتوست...
تاآنروزکهدوبارهبهتوبرگردم...
«انّاللهواناالیهراجعون»
آنروزسهممنازآغوشتواندازهخواستنها
وگدایی هایمدراینروزهاخواهدبود...
پسمهربانخدایکریمم،نهتنهادستهابلکه
تمامآغوشمراپرکنازخودتهرروز،
وبازتاآنروزمراپرازنیاز...
پرازدعاوپرازخواهشکن...
-رکعتنشین-🌱'✨ !
Garsha-Rezaei-Mesle-Mah-320.mp3
7.82M
°〖 مثل ِ مآھ... 〗•
-
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#مردان_میدان
#شـهید زندهای که عاشق حضرت زهرا سلاماللهعلیها بود و چون او شـهید شد..! 🍃❣
🕊♥️ شـهید تورجیزاده در جبهه بارها مجروح شد؛ به گونهای که در میان دوستان به #شـهید_زنده معروف شد و هر بار پیش از بهبودی کامل باز به جبهه عزیمت میکرد..!
🕊♥️ جراحتی که سبب شـهادت وی شد همچون حضرت زهرا سلاماللهعلیها بود؛ جراحاتی بر پهلو و بازو و ترکشهایی مانند تازیانه بر کمر وی...♡●••
#شـهیدمحمدرضاتورجیزاده
#سالروز_شـهادت
‹نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
"وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ"
کدخدا بُمبِاَتم دارد
خدای ما طَیرً اَبابیل
قدرتِ کدخدا محدود است
ولی قدرت خـدا نامحدود ...
"وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا
أَی مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ"
آنان که ستم کردند
به زودی خواهند دانست
که بازگشتشان به کجاست
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
.
نگاه کن ...
درست در همین لحظه بود که
فرشته ها پسری را به بهشت برده بودند و
مادر ماند و دنیایی دلتنگی و آهی که دل زینب
را هم می لرراند...
مادر! صبر کن؛ روز قیامتی هست
دیداری هست؛ شفاعتی هست و پسری که دم در بهشت انتظارت را میکشد.
🕊همیشه دوستت دارم ای شهید
.
🌷 شهید رجبعلی میرزاپور_
شهادت ۴ اردیبهشت ۱۳۶۶_
عملیات کربلای ده_بانه
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
گفتم بگذار عروسے ڪنیم
یه ذره طعم زندگےروبچشيم
بعدحرفِ رفتن بزن
.
اما يڪدفعه رفت و پیڪرش برگشت
وقتے در معراج صورتش را نوازش ڪردم
از چشمش قطرات اشڪ جاری شد....
.
#شهیدامیرسیاوشی
.#مدافع_حرم
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
@Rasoulkhalili -02 فصل دوم زنگ انشا.mp3
39.3M
🎙 کتاب صوتی رفیق مثل رسول زندگینامه #شهید_رسول_خلیلی
🖊نویسنده :شهلا پناهی
🎙گوینده :حسین قاسمی
🔻نشر شهید کاظمی
🔻 کاری از :اداره فرهنگ و ارشاد شهرستان فامنین
📻فصل دوم :زنگ انشاء (قسمت اول )
⏱مدت زمان 16:23
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
ثانیه های دل ما ...
بُوی دلتنگی میدهند؛
يَا صَاحِبْ اللُّطفِ اٰلخْفیٍ ...
دلتنگها را دریاب
أَنتظر رِيحَك كَإنتظار القِفارِ
لِلغيثِ الهَطُول ...
باران شو ؛ ببار عزیز دل ...•』
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃گوشه ای از حالات معنوی سردار شهید محمد رضا تورجی زاده
#یا_صاحب_الزمان_ادرکنی
#یا_صاحب_الزمان_اغثنی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#طریقه_خواندن_نماز_شب👇👇
. 🌼نماز شب يازده ركعت است:
چهار تا دو ركعت (مثل نماز صبح) به نيت نماز شب و يك نماز دو ركعت به نيت نماز شَفْعْ و يك نماز يك ركعتي به نيت نماز وَتْر .
. ✅نيته چهار تا نماز دو رکعتی: دو ركعت نماز شب ميخوانم قُربة اِلي الله .
. . ✅نماز شفع: 👇
نيت: دو ركعت نماز شَفْعْ ميخوانم قُربة اِلي الله .
. در ركعت اول: يك بار سوره حمد +(میتوان به اختیار توحید هم خواند)+ يك بار سوره قل اعوذ برب الناس + ركوع + سجده. .
. در ركعت دوم: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل اعوذ برب الفلق + قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام. .
. ✅نماز وتر: 👇
نيت: يك ركعت نماز وَتْر ميخوانم قُربة اِلي الله در ركعت اول: يك بار سوره حمد + سه بار سوره قل هو الله احد + يك بار سوره قل اعوذ برب الفلق + يك بار سوره قل اعوذ برب الناس .
مستحبات قنوت👇
. . - در قنوت: خواندن كامل قنوت + در حاليكه دستهايتان در حالت قنوت است، (با دست چپ قنوت بگیرید و با دست راست تسبیح)و چهل بار بگوييد ( اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمومِنينَ وَ اَلْمومِناتْ وَ اَلْمُسلِمينَ وَ اَلْمُسلِماتْ ) .
. 👈«خدايا ببخش جميع مؤمنين مرد و مؤمنين زن را»
یا چهل مومن رو دعا کنید:
مثال:اللهمَّ اغْفِرْ لِمریم احمدی
میتوانید کسانی که از دنیا رفته اند را هم دعا کنید .
. و بعد از آن هفتاد بار بگوييد ( اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبي وَ اَتُوبُ اِلَيه) 👈«آمرزش ميطلبم از خدايي كه پروردگارم است و بسويش باز ميگردم».
. سپس هفت بار بگوييد (هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ اَلْنار)
👈«اين است مقام كسي كه از آتش قيامت به تو پناه ميبرد». .
. سپس سيصد مرتبه بگوييد ( اَلْعَفو ) «ببخش». + و سپس يك بار بگوييد ( رَبّ اغْفِرْلى وَ ارْحَمْنى وَ تُبْ عَلىََّ اِنَّكَ اَنْتَ التّوابُ اَلْغَفُورُ الرّحيم ) .
. . 👈«پروردگارا ببخش مرا و رحم كن به من و توبه مرا بپذير به راستي كه تو، توبه پذيرنده، بخشنده و مهرباني». + ركوع + سجد + تشهد + سلام + (پايان نماز) + تسبيحات فاطمة زهرا (س) .
. 👌نکته:(تسبيحات حضرت زهرا (سلام الله عليها): (34 مرتبه، الله اكبر، 33 مرتبه، الحمد لله و 33 مرتبه، سبحان الله) در حديثي آمده: خواندن تسبيحات فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از هزار ركعت نماز مستحب، نزد خداوند بهتر است).
🍃تمام اذکار قنوت نماز وتر مستحب است و می توانید آن را کم یا زیاد کنید. هر دعایی که بخواهید به فارسی یا عربی می توانید بگویید. دعا برای فرج مولامون فراموش نشه. حاجات خود را بگویید. برای دیگران هم خیلی دعا کنید.
#نماز_شب
#خادم_المهدی
🦋🌈🍄☔️
🌈🦋
🍄
☔️
🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید #رمان_روژان 🦋
باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈
🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣
روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت #امام_زمانش دلبسته استاد راهش می شود.🌟
💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈
🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی #روژان و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در #فصل_دوم دنبال میکنیم😍💕
😍 #فصل_دوم رمان زیبای
#روژان را در کانال زیبای
زخمیان عشق دنبال کنید
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_پنجم
بعد از آن شب چندروزی از روهام خبری نشد.
نگرانش بودم ،دلم میخواست خوش حالش کنم دنبال بهانه ای بودم برای جبران اشتباهم.
کیان روی تخت دراز کشیده بود .
من هم مقابل پنجره ایستاده بودم و هم نوا با صدای باران پاییزی برای او شعرهای اخوان را میخواندم
_آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او باران، سرودش باد.
در حال خواندم بودم که یکهو چیزی به ذهنم رسید با ذوق کتاب را بستم.
_چی شد خانوم بقیه شعر چی شد؟
_کیان جونم سه روز دیگه تولد داداشمه ،اجازه هست براش تولد بگیرم
_شما تاج سری خانوم شما خودت صاحب اختیاری عزیزم هرکاری میخوای کن ،منم در خدمتم هرکاری بود بگو
_فدات بشم انقدر مهربونی ،شما فقط زود خوب شو
با شوق به سمتش رفتم
_آقایی ایرادی نداره شما رو چندساعت تنها بزارم؟
_برو راحت باش عزیزم منم کمی میخوابم .فقط لطفا مواظب خودت باش.
چشم بلند و بالایی نثارش کردم که زد زیر خنده
با عجله لباس پوشیدم و بعد از خداحافظی کیان به سمت ساختمان پدرجان رفتم .
چند ضربه به در زدم و با شنیدن صدای زهرا به داخل رفتم
__صاحبخونه مهمون نمیخوای؟
زهرا از طبقه بالا داد زد
_بیا تو خودتو لوس نکن
باخنده با طبقه بالا رفتم و جلو در اتاقش ایستادم
_خاله اینا نیستند؟داداش کمیل کجاست
_مامان که رفته تا خیاطی الاناست که برگرده، باباهم که سرکاره .کمیل هم که امروز پرواز داشت ،ان شاءالله فردا برمیگرده .جایی میخوای بری ،شال و کلاه کردی؟
_زهرا سه روز دیگه تولد روهامه میخوام براش جشن بگیرم .البته یک جشن خودمونی.
زهرا بی اختیار گفت
_ای جوونم تولد
با لبخند و ابروهای بالا پریده نگاهش کردم.انگار تازه متوجه شد سریع رو برگرداند .نمیخواستم بخاطر ذوقش خجالت بکشه
_میدونستم تو عاشق تولدی.حالا میای بریم بیرون خرید
_اره بریم .دو مین بصبر تا آماده بشم.
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_ششم
با زهرا راهی بازار شدیم.
بعد از کلی گشت و گزار،من برایش یک کیف اداری چرم عسلی رنگ خریدم .زهرا هم برایش ست کمربند و کیف پول همان رنگ خرید .
بعد از خرید هدیه دلم هوای دیدن روهام را کرد .
_زهرا میای تا شرکت بریم .دلم برای روهام تنگ شده
زهرا خیلی خانمانه گفت
_بریم عزیزم، من که بیکارم.
هردو سوار ماشین شدیم و به سمت شرکت به راه افتادم.
شرکت در ساختمان ده طبقه خیلی شکی قرارداشت که دو طبقه آخر متعلق به پدر من بود.
طبقه نهم محل نقشه کشی و محل کار کارمندان شرکت بود و طبقه دهم هم اتاق پدرم و اتاق روهان قرار داشت.
ماشین را داخل پارکینگ پارک کردم و با زهرا سوار آسانسور شدیم.
از وقتی تغییر کرده و محجبه شده بودم پایم را به شرکت نگذاشته بودم.
آسانسور طبق دهم ایستاد.اول زهرا و سپس خودم از آسانسور خارج شدیم .
طبق معمول در ورودی شرکت باز بود.وارد که شدیم چشمم به مش رمضان افتاد.مرد مهربان و با خدایی که از همان سالهای اولیه تاسیس شرکت ،برای پدرم کار میکرد.
او مستخدم شرکت بود .
به سمتش رفتم
_سلام مش رمضون
_سلام دخترم با کی کار دارید
متعجب گفتم
_مش رمضون من روژانم ،نشناختید
با لبخند و مهربانی نگاهم کرد
_ماشاءالله ماشاءالله زمین تا آسمون فرق کردی دخترم.خیلی خوش اومدی .بفرما بشینید من برم واستون چایی بیارم
_ممنونم مش رمضون ،بابا و روهام نیستند؟
_آقای ادیب که رفتند خونه ولی آقا روهام هستند،الان با خانم معتمد تو اتاق جلسه دارند.فکرکتم الاناست که جلسه تموم بشه.
بدون حرف اضافه دیگری به آبدارخانه رفت و برای ما چای و بیسکوییت آورد و روی میز گذاشت
_دختزم اگه امری نداری من برم تو آبدارخونه
_ممنون ،شما بفرمایید.
زهرا که تا آن لحظه ساکت بود رو به من کرو
_شرکت خوشگلی دارید.چرا اینجا انقدر خلوته!
_بخاطر اینکه کارمند ها طبقه پایین هستند اینجا فقط مخصوص مدیریت و جلسات مهم با شرکت های دیگه هستش.
&ادامه دارد...
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh