🔰شلوار یخ زده و پاهای خونی
🔹آخرین مسئولیت #شهید_پلارک، فرمانده دسته بود. در والفجر 8 از ناحیه دست✋ و #شکم مجروح💔 شد، اما کمتر کسی میدانست که او مجروح شده است.
🔸اگر کسی در باره حضورش در #جبهه سوال میکرد، طفره میرفت و چیزی نمیگفت❌
🔹یکدفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه🏞 رد شویم. #زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت:" اگر #یک_نفر مریض بشود. بهتر از این است که همه #مریض شوند."
🔸یکی یکی بچهها را به دوش کشید و به طرف دیگر #رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار👖 او شدیم که #یخ زده بود و پاهایش خونی💔 شده بود
#شهید_احمد_پلارک
#سالروز_شهادت 🌷
#شهیدی_که_مزارش_آکنده_از_بوی_عطر_است.
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
از تماشای «تـو»،♥️ چون خلق نیارند ایمان ؛ کافرست آن که تو را بیند و بی دین نشود. 📎 چشم بست تا بب
#خاطرات_شـهدا
💞یک روز با #رفقای محل و بچههای مسجد 🕌رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از #بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای ☕️درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا #رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها🌳 به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را #پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم!😰 همان جا پشت بوتهها #مخفی شدم.
💞من میتوانستم به راحتی یک #گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن 🏊♀بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :« #خدایا کمکم کن الآن شیطان👹 من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به #خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»😔
💞بعد #کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب💧 آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به #آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک😭 همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا #گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت❣.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای #خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی 😥که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز #دگرگون بودم.
💞 همین طور که داشتم اشک میریختم😭 و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این #عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه🙄 از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: ‼️«سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم #ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند.🚫
💞 من در آن #غروب با بدنی که از وحشت میلرزید 😓به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی #سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی🚪 از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد😇 و گفت این را برای تعریف از #خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. 💯بعد گفت: «تا زندهام برای کسی این #ماجرا را تعریف نکن.»
#شهید_احمدعلی_نیری🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۴۵/۴/۲۹ روستای آئینه ورزان دماوند
شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۲۷ عملیات والفجر ۸
❤نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🔰شلوار یخ زده و پاهای خونی
🔹آخرین مسئولیت #شهید_پلارک، فرمانده دسته بود. در والفجر 8 از ناحیه دست✋ و #شکم مجروح💔 شد، اما کمتر کسی میدانست که او مجروح شده است.
🔸اگر کسی در باره حضورش در #جبهه سوال میکرد، طفره میرفت و چیزی نمیگفت❌
🔹یکدفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه🏞 رد شویم. #زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت:" اگر #یک_نفر مریض بشود. بهتر از این است که همه #مریض شوند."
🔸یکی یکی بچهها را به دوش کشید و به طرف دیگر #رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار👖 او شدیم که #یخ زده بود و پاهایش خونی💔 شده بود
🌷
#شهیدی_که_مزارش_آکنده_از_بوی_عطر_است.
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh