eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
چه می‌کنیم ؛ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ التَّوَّابینَ ؛ خدا از بندهاش ؛ انتظار دارد ...
🍁زخمیان عشق🍁
از تماشای «تـو»،♥️ چون خلق نیارند ایمان ؛ کافرست آن که تو را بیند و بی دین نشود. 📎 چشم بست تا بب
💞یک روز با محل و بچه‌های مسجد 🕌رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای ☕️درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوته‌ها ودرخت‌ها🌳 به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمی‌دانستم چه کار کنم!😰 همان جا پشت بوته‌ها شدم. 💞من می‌توانستم به راحتی یک بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن 🏊‍♀بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :« کمکم کن الآن شیطان👹 من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به تو از این از این گناه می‌گذرم.»😔 💞بعد خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب💧 آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک😭 همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت❣.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی 😥که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز بودم. 💞 همین طور که داشتم اشک می‌ریختم😭 و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه🙄 از جایم بلند شدم. از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: ‼️«سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند.🚫 💞 من در آن با بدنی که از وحشت می‌لرزید 😓به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم! احمد بعد از آن کمی کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی🚪 از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد😇 و گفت این را برای تعریف از نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. 💯بعد گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این را تعریف نکن.» 🌷 ولادت : ۱۳۴۵/۴/۲۹ روستای آئینه ورزان دماوند شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۲۷ عملیات والفجر ۸ ❤نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh