بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_دوازدهم
اسماء جان چیشده؟؟چه اتفاقی افتاده؟؟ دکتر چی میگه؟؟؟
نمیتونستم حرف بزنم هر چقدر مامان ازم سوال میپرسید خیره بهش نگاه
میکردم
از بیمارستان مرخص شدم
یه هفته گذشت تو این یه هفته دائم خیره به یه گوشه بودم و صدای رامین
و حرفاش و دیدنش با اون دختر میومد تو ذهنم
نه با کسي حرف میزدم نه جواب کسی رو میدادم حتی یه قطره اشک هم
نریخته بودم
اگه گریه های مامان نبود غذا هم نمیخوردم
_ اردلان اومد تو اتاقم و ملتمسانه درحالی که چشماش برق میزد ازم
خواهش کرد چیزی بگم و حرفی بزنم ازم میخواست بشم اسماء قبلی
اما من نمیتونستم....
_ مامان رفته بود سراغ مینا و فهمیده بود چه اتفاقی افتاده اما جرأت
گفتنش به بابا رو نداشت
همش باهام حرف میزد و دلداریم میداد
یه هفته دیگه هم گذشت باز من تغییری نکرده بودم
یه شب صدای بابا رو شنیدن که با بغض با مامان حرف میزد و میگفت دلم
برای شیطنت هاش، صدای خندیدن بلندش و سربه سر اردلان گذاشتنش
تنگ شده
او شب بخاطر بابا یه قطره اشک از چشمام جاری شد
_ تصمیم گرفتن منو ببرن پیش یه روانشناس
مامان منو تنها برد و قضیه رو برای دکتر گفت
اون هم گفت تنها راه در اومدن دخترتون از این وضعیت گریه کردنه. باید
کمکش کنید گریه کنه اگر همینطوری پیش بره دچار بیماری قلبی میشه
_ اما هیچ کسی نتونست کمکم کنه
بهمن ماه بود من هنوز تغییری نکرده بودم
تلویزیون داشت تشیع شهدای گمنام و مادر هایی رو که عکس بچشون تو
دستشون بود آروم زیر چادرشون اشک میریختن و منتظر جنازه ی بچه
هاشون بودن رو نشون میداد
خیلی وقت بود تو این وادیا نبودم
با شنیدن این جمله که مربوط به مادرای شهدای گمنام بود بغضم گرفت:
( گرچه میدانم نمی آیی ولی هر دم زشوق
سوی در می آیم و هر سو نگاهی میکنم)
اون روز تو دلم غم عجیبی بود شب با همین افکار به خواب رفتم...
چند روزم با همین افکار گذشت
هر روز کانال های تلویزیونو اینورو اونور میکردم که شاید یه برنامه ای
،مستندی ،چیزی درباره ی شهدا نشون بده اما خبری نبود
بعد از مدت ها رفتم سراغ گوشیم پیداش نمیکردم همه جای کشو کمدو
گشتم نبود که نبود
رفتم سراغ مامانم میخواستم ازش بپرسم که گوشیم کجاست اما نمیشد
نمیتونستم بعد دوماه حرف بزنم
مظلومانه نگاش میکردم و نمیتونستم حرف بزنم آخرم پشیمون شدم و
رفتم تو اتاقم
بعد از مدت ها یه بغض کوچیکی تو گلوم بود دلم میخواست گریه کنم اما
انگار اشک چشام خشک شده بود
_ تنهاچیزی که این روزها یکم آرومم میکرد فکر کردن به اون برنامه ای
که درباره ی شهدای گمنام بود.
اون شب بعد از مدت ها باخدا حرف زدم:
*خدا جون منم اسماء*
هنوز منو یادت هست ؟؟یادم نمیاد آخرین دفعه کی باهات حرف زدم
بگذریم...
حال و روزمو میبینی اسماء همیشه شادو خندون افسردگی گرفته و
نمیتونه حرف بزنه اسمایی که شاگرد اول کلاس بود و همه بهش میگفتن
خانم مهندس الان افتاده گوشه ی اتاقش حتی اشک هم نمیتونه بریزه
نمیدونم تقصیر کیه. مخالفت مامان یا بی معرفتی رامین یا شاید حماقت
خودم یا حتی شاید قسمت نمیدونم...
_ خدایا نقاشیام همه سیاه و تاریکن
نمیدونم قراره آینده چه اتفاقی برای خودم و زندگیم بیوفته
کمکم کن نذار از اینی که هستم بدتر بشم
همونطور خوابم برد...اون شب یه خوابی دیدم که راه زندگیمو عوض کرد
خواب دیدم یه مرد جوون که چهرش مشخص نیست اومد سمت من و ازم
پرسید اسم شما
اسماء خانمه
_ بله اسمم اسماست
بعد در حالی که یه چادر مشکی دستش بود اومد سمت من و گفت بیا این
یه هدیست از طرف من به تو
چادر رو از دستش گرفتم و گفتم این چیه
ارثیه ی حضرت زهرا
- شما کی هستید چرا چهرتون مشخص نیست
من یکی از اون شهدای گمنامم که چند روز پیش تشییعش کردن
_ خب من چرا باید این چادرو سر کنم
مگه دیشب از خدا کمک نخواستی...
✍خانم علیآبادی
ادامه دارد...
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_سیزدهم
چرا اما...
اما نداره خیلی وقت پیشا باید ازش کمک میخواستی خیلی وقت بود
منتظرت بود این چادر کمکت میکنه
کمکت میکنه که گذشتتو فراموش کنی و حالت خوب بشه من و بقیه ی
شهدا بخاطر حفظ حرمت این چادر جونمون رو دادیم اون پیش تو امانته
مواظبش باش ...
باصدای اذان صبح از خواب بیدار شدم حال عجیبی داشتم
بلند شدم وضو گرفتم که نماز بخونم. آخرین باری که نماز خوندم سه سال
پیش بود
نمازمو که خوندم احساس آرامش میکردم تا حالا این حس و تجربه نکردم
سر سجاده ی نماز بودم تسبیحو گرفتم دستم و مشغول ذکر گفتن شدم
به خوابی که دیدم فکر میکردم مامان بزرگ همیشه میگفت خوابی که قبل
اذان صبح ببینی تعبیر میشه
اشک تو چشام جمع شد
یکدفعه بغضم ترکید و بعد از مدت ها گریه کردم
بلند بلند گریه میکردم اما دلیلش و نمیدونستم مطمعن بودم بخاطر رامین
نیست
مامان و بابا و اردالان سریع اومدن تو اتاق که ببینن چه اتفاقی افتاده. وقتی
منو رو سجاده نماز درحالی که هق هق گریه میکردم دیدن خیلی خوشحال
شدن. مامان اشک میریخت و خدا رو شکر میکرد. اردالان و بابا هم اشک تو
چشماشون جمع شده بود و همو در آغوش کشیده بودند....
_ همه خوشحال بودن
مامان که کلی نذرو نیاز کرده بود از فرداش رفت دنبال ادای نذراش. هر روز
خونمون پر بود از آدمایی که برای کمک به مامان اومده بودن
این شلوغی رو دوست نداشتم. از طرفی هم خجالت میکشیدم پیششون
بشینم. هنوز نمیتونستم خوب حرف بزنم لکنت داشتم
باورم نمیشد انقد ضعیف باشم
_ باالاخره نذرو نیاز های مامان تموم شد
ولی هنوز خواب من تعبیر نشده بود یعنی هنوز چادری نشده بودم
نمیتونستم به مامان بگم که میخوام چادری بشم اگه ازم میپرسید چرا چی
باید میگفتم. نمیتونستم خوابمو براش تعریف کنم
_ مامان بزرگم از مکه اومده بود. مامان ازم خواست حالا که حالم بهتر شده
باهاش برم خونشون. خیلی وقت بود از خونه بیرون نرفته بودم با اصرار های
مامان قبول کردم
مامان بزرگ وقتی منو دید کلی ذوق کردو بغلم کرد. همیشه منو از بقیه
نوه ها بیشتر دوست داشت میگفت اسماء برای من یه چیز دیگست.
دست منو گرفت و نشوند پیش خودش و برام از مکه و جاهایی که رفته بود
تعریف میکرد
مهمونا که رفتن مامانبزرگ ساک هارو باز کرد تا سوغاتیا رو بده
- بچه ها از خوشحالی نمیدونستن چیکار باید بکنن
سوغاتیا رو یکی یکی داد تا رسید به من یه روسری لبنانی صورتی با یه
چادر لبنانی
انگار خوابم تعبیر شده بود
همه با تعجب به سوغاتی من نگاه میکردن و از مامان بزرگ میپرسیدن که
چرا برای اسماء چادر آوردی اسماء که چادری نیست.
_ مامان بزرگ هم بهشون با اخم نگاه کرد و گفت سرتون به کار خودتون
باشه(خیلی رک بود)
خودمم دلم میخواست بدونم دلیلشو ولی چیزی نپرسیدم
_ رفتم اتاق روسری و چادرو سر کردم یه نگاهی به آیینه انداختم چقد
عوض شده بودم مامان اومد داخل اتاق تا منو دید شروع کرد به قربون
صدقه رفتن انقد شلوغ کرد همه اومدن تو اتاق. مامان بزرگم اومد منو کلی
بوس کرد و گفت:
برم برای نوه ی خوشگلم اسفند دود کنم چشم نخوره
منم در پاسخ به تعریف همه لبخند میزدم
مامان درحالی که اشک تو چشماش حلقه زده بود گفت
کاش همیشه چادر سر کنی
چیزی نگفتم
_ اون شب همون خواب قبلیمو دیدم صبح که بیدار شدم دلم خواست از
خوابم یه تصویر بکشم....
مداد و کاغذ رو برداشتم چشمامو بستم فقط یه مرد جوون که چهرش
مشخص نیست میومد تو ذهنم. تصمیم گرفت همونو بکشم
(این همون نقاشی بود که توجه سجادی رو روز خواستگاری جلب کرده
بود)
_ مامان میخواست بره خرید ازم خواست باهاش برم منم برای این که حال
و هوام عوض بشه قبول کردم و آماده شدم از در اتاق که میخواستم بیام
بیرون یاد چادرم افتادم سرش کردم. اردلان و بابا ومامان وقتی منو دیدن
باتعجب نگاهم میکردن
اردلان اومد سمتم و چادرمو بوسید و گفت اسماء
آرزوم بود تو رو یه روز با چادر ببینم مواظبش باش
_ منم بوسش کردم وگفتم چشم.
بابا و مامان همدیگرو نگاه کردن و لبخند زدن
اون روز مامان از خوشحالی هر چیزی رو که دوست داشتم و برام خرید.....
✍خانم علیآبادی
ادامه دارد...
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💙🍃
🍃🍁
#ختم_دعاےصنمی_قریش
#براےمطالب_و_حوائج_مشروعه
💠✍🏻و اما دعاے صنمی قریشی
🍂🍃بسم الله الرّحمن الرّحیم ..
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ العَن صَنَمَی قُرَیشٍ وَ جِبتَیها وَ طاغُوتَیهاوَ إِفکَیها وَ إِبنَتَیهِما اللَّذینَ خالَفا أمرَک وَ أنکَرا وَحیَک وَ جَحَدا إِنعامَک
وَ عَصَیا َرسُولَک وَ قَلَّبا دینَک وَ حَرَّفا کِتابَک وَ أحبا أعداءَک وَ جَحَدا آلاءَک وَ عَطَّلا أحکامَک وَ أبطَلا فَرائِضَک وَ ألحَدا فِی آیاتِک وَ عادَیا أولیاءَک وَ والَیا أعداءَک وَ خَرَّبا بِلادَک وَ أفسَدا عِبادَک اللّهُمَّ العَنهُما وَ أتباعَهُما وَ أولیاءَهُما وَ أشیاعَهُما وَ مُحِبّیهِما فَقَد أخرَبا بَیتَ النُّبُوَّه وَ رَدَما بابَه وَ نَقَضا سَقفَهُ وَ ألحَقا سَماءَهُ بِأرضِهِ وَ عالیَهُ بِسافِلِه وِ ظاهِرَهُ بِباطِنِه وَ استَأصَلا أهلَه وَ أبادا أنصارَه وَ قَتَلا أطفالَه وَ أخلَیا مِنبَرَه مِن وَصیِّه وَ وارِثِ عِلمِه وَ جَحَدا إمامَتَهُ وَ أشرَکا بِرَبِّهِما فَعَظِّم ذَنبَهُما وَ خَلِّدهُما فی سَقَرٍ وَ ما أدراکَ ما سَقَر لا تُبقی وَ لا تَذَر َاللّهُمَّ العَنهُم بِعَدَدِ کُلِّ مُنکَرٍأتَوهُ وَ حَقّ ٍاَخفَوهُ وَ مِنبَرٍ عََلوهُ وَ مُؤمِنٍ أرجَوهُ وَ مُنافِقٍ وَلَّوهُ وَ وَلیّ ٍآذُوهِ وَطَریدٍ آوَوهُ وَ صادِقٍ طَرَدوهُ وَ کافِرٍ نَصَرُوهُ وَ إِمامٍ َقهَرُوهُ وَ فَرضٍ غَیَّرُوهُ وَ أثَرٍ أنکَرُوهُ وَ شَرٍّ آثَرُوهُ وَ دَمٍ أراقُوهُ وَ خَیرٍ بَدَّلُوهُ وَ ُکفرٍ نَصَبُوهُ وَ إرثٍ غَصَبُوهُ وَ فَیءٍ اقتَطَعُوهُ وَ سُحتٍ اَکَلُوهُ وَ خُمسٍ استَحَلُّوهُ وَ باطِلٍ أسَّسُوهُ وَ جَورٍ بَسَطُوهُ وَ نِفاقٍ أسرَوُهُ وَ غَدرٍ أضمَرُوهُ وَ ظلمٍ نَشَرُوهُ وَ وَعدٍ أخلَفُوهُ وَ أمانٍ خانُوهُ وَ عَهدٍ نَقَضُوهُ وَ حَلالٍ حَرَّمُوهُ وَ حَرامٍ أحَلُّوهُ وَ بَطنٍ فَتَقُوهُ وَ جَنینٍ أسقَطُوهُ وَ ضِلعٍ دَقُّوهُ وَ صَکٍّ مَزَّقُوهُ وَ شَملٍ بَدَّدُوهُ وَ عَزیزٍ أذَلُّوهُ وَ ذَلیلٍ أعَزُّوهُ وَ حَقٍّ مَنَعُوهُ وَ کِذبٍ دَلَّسُوهُ وَ حُکمٍ قَلَّبَوهُ .اللّهُمَّ العَنهُم بِکُلِّ آیَهٍ حَرَّفُوها وَ فَریضَهٍ تَرَکُوها وَ سُنَهٍ غَیَّرُوها وَ رُسُومٍ مَنَعُوها وَ أحکامٍ عَطَّلُوها وَ بَیعَهٍ نَکَسُوها وَ دَعوى أبطَلُوها وَ بَیِّنَهٍأنکَرُوها وَ حیلَهٍ أحدَثُوها وَ خیانَهٍ أورَدُوها وَ عَقَبَهٍ اِرتَقُوهاوَ دِبابٍ دَحرَجُوها وَ أزیافٍ لَزَمُوها وَ شَهاداتٍ کَتَمُوها وَ وَصیَّهٍ ضَیَّعُوها .اللّهُمَّ العَنهُما فی مَکنُونِ السِّر وَ ظاهِرِ العَلانیَهِ لَعناً کَثیراً أبَداً دائِمَاً دائِباً َسرمَداً لا انقِطاعَ لِأمَدِه وَ لا نَفادَ لِعَدَدِه لَعناً یَغدُو أوَّلُهُ وَ لا یَرُوحَ آخِرُهُ لَهُم وَ لِأعوانِهِم وَ أنصارِهِم وَ مُحِبّیهِم وَ مُوالیهِم وَ المُسَلِّمینَ لَهُم وَ المائِلینَ إلَیهِم وَ الناهِضینَ بِاحتِجاجِهِم وَ المُقتَدینَ بِکَلامِهِم وَ المُصَدِّقینَ بِأحکامِهِم ..
🍂🍃پس چهار مرتبه بگو :
اللّهُمَّ عَذِّبهُم عَذاباً یَستَغیثُ مِنهُ أهلُ النّار آمینَ رَبَّ العالَمین ../.
▪️✔️ذڪات این نسخه:
اگر بتوانید به همراه این ختم ذڪاتش را هم بپردازید اثرش قویتر و نزدیڪتر میشه
۱-به ازاے هر روزے ڪه میخوانید مبلغ ۵۰۰ تومان ڪنار بگزارید تا روزے ڪه ختم تمام شود و بعد پولها را به یه نفر صدقه کنید
۲-بعد از هر بار خواندن دو رڪعت نماز براے حضرت علی (ع) بخوانید و ۱۴ صلوات هم بفرستید
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای صنمی قریش
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌻روز چهارشنبه به نام حضرت_موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است. زیارت آن بزرگواران:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.
سلام بر شما اى دوستان خدا، سلام بر شما اى حجتّ هاى خدا، سلام بر شما اى نور خدا در تاريكي هاى زمين، سلام بر شما، درودهاى خدا بر شما و بر خاندان پاكيزه و پاكتان، پدر و مادرم فدايتان، به راستى خدا را خالصانه پرستيديد و در راه خدا آنچنان كه شايسته بود جهاد نموديد تا مرگ شما را دربر گرفت، لعنت خدا بر دشمنانتان از تمام پريان و آدميان، من به سوى خدا و به سوى شما از دشمنانتان بيزارى می جويم، اى سرور من يا ابا ابراهيم موسى بن جعفر، اى سرور من يا ابا الحسن علی بن موسى، اى سرور من يا ابا جعفر محمّد بن على، اى سرور من يا ابا الحسن على بن محمّد، من دل بسته شما هستم، ايمان دارم به نهان و آشكار شما، در اين روز شما كه روز چهارشنبه است از شما درخواست پذيرايى دارم، و به بارگاه شما پناه می جويم، پس مرا پذيرا باشيد و پناهم دهيد، به حقّ خاندان پاكيزه و پاكتان.
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
پیری و مــرگ عجب غـ😔ـصه جان فرسایی است
تـا #جــــــوانیم دعا کن به #شهـــادت_برسیم❤
*دشـــمن بترسد کشور ما #حججے_پرور است✌
شادی روحش #صلوات
#صبحتون_شهدایی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#معرفی_شهدا
#شهید_عبدالمجيد_مينا
فرزند: محمود
متولد :1332/12/11
محل تولد : آبادان
تاریخ شهادت : 1360/04/11
محل شهادت : خوزستان- شوش دانیال
شهید عبدالمجید مینا در سال 1338، در تهران بهدنیا آمد.
وی تحصیلات خود را در دانشگاه علوم انتظامی ادامه داد و در سال 1358 عضو ژاندارمری شد و سرانجام در 11 تیرماه 1360، در شوش دانیال در اثر اصابت گلوله در قلب به درجة رفیع #شهادت نائل آمد
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
#روحمان_بایادش_شاد
🇮🇷🌷الهی نامه ومناجات 🌷
🌷خدایا، ریشههای این علاقه به دنیا را در خاک وجود من بخشکان و تارهای این وابستگی را در زوایای قلب من بسوزان.
🌷خدایا، عشق به این لجنزار متعفن که جامه مخالفت با تو را بر من پوشانده است.
تو این جامه را از تن من بیرون آور.
🌹 #شهید_حاج_عبدالستار_قنواتیپور
🌹متولد سال 1340
🌺اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌺
#روحمان_بایادش_شاد
🍃🌺🍃🌺🍃
🔹بابک #عاشق امام رضا(ع) بود و هر سال آبانماه خانوادگی به پابوس حضرت علیبن موسیالرضا(ع) می رفتند، ولی سال آخر بابک سوریه بود و نتوانست به #مشهد برود؛ درست در شب شهادت امام رضا(ع) آسمانی شد...
🔸بابک نمازش هیچگاه #قضا نمیشد؛
همیشه صبحِ زود از خواب بلند میشد؛ یکروز هم که تا ساعت 10 صبح خواب مانده بود سراسیمه از خواب بلند شد و گفت من نباید عمرم را هدر دهم و این همه را صرف خواب کنم!
🔹بابک همیشه در حال درس خواندن بود و حتی #فوقلیسانس قبول شد و ثبت نام هم کرد اما گفت: رفتن به سوریه و دفاع از حریم آل الله واجبتر از رفتن به دانشگاه است؛ وقتی از آنجا آمدم ادامه تحصیل خواهم داد.
📎به نقل از خانم رقیه نوری، عمه بزرگوار شهید
#شهید_بابک_نوری_هریس🌷
#شهید_مدافع_حرم
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شفا گرفتن فرزند فلج خارجی از حرم #امام_رضا(علیه السلام)
و مسلمان شدن خانواده اش
#پیشنهاد_دانلود 👌
🎤به سخنرانی #حاج_حسین_یکتا
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وداع آخر
🔹پیکر دو شهید مفقودالاثر «غلامحسین دادنام» و «کریم مبرز» پس از سالها فراغ شناسایی و به کشور بازگشتند.
🔹تصاویری از به آغوش گرفتن و وداع آخر مادر شهید و نوحهسرایی پس از ۳۱ سال دوری را در این کلیپ ببینید.
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
💢به اسم حبیب
💠روایت اول #قسمت_سوم
🔰محمدحسین تحصیلات #نظامی نداشت❌ مثل همت, اما خوب بلد بود چه میخواهد. هر جا که بود بجای اینکه بگوید بروید میگفت: #بیایید. خودش اول از همه راه میافتاد, #نمیترسید.
🔰به نقل از #شهید_آوینی میگفت: شهادت🌷 یه لباسه هر وقت اندازت بشه میپوشیش. محمد حسین زود بزرگ شد. #شهادت خوب به تنش نشست. بعضی جاها آدم یهو #بزرگ میشه یکیش جنگه💥 #عمار اول تو جنگ فرهنگی بزرگ شد بعد تو سوریه شاید بخاطر همین بود راه چهار ساله رو کمتر از یک سال رفت👌(از فرماندهی گردان به فرماندهی تیپ سیدالشهداء رسید)
🔰حتی اینجا هم به اسم #سیدالشهداء جلو رفت از فرماندهیش که نگم, اکثرا نیروهای غیر ایرانی🇮🇷 میگرفت. عراقی, #پاکستانی...زندگی با این آدما سخته, اخلاقشون, کاراشون زندگیشون با ما #متفاوته ولی محمد حسین باهاشون سر یه سفره مینشست همین شد که همشون شدن #فداییش همه نیروهاش خالکوبی عمار داشتن یا پلاک اسمشو🏷 همیشه چند نفر👥 اسکورتش میکردن طوریش نشه، وقتی #خبر_شهادتش اومد همه تعجب کردن چطور با اون فدایی ها عمار شهید شده⁉️
🔰وقتی درگیری💥 شدید باشه کسی نمیتونه زخمی برگردونه عقب ولی کسی ندید #محمدحسین تنها برگرده🚫
بعد از شهادش🌷 یکی از دوستانش که تیرمیخوره توان برگشتن نداشته. پشت بی سیم میگه: مثل #مسلم تنها شدم کجایی عمار😭 خیلی رو #اخلاق مقید بود, دوران دانشجوییش کل خونه پر بود از عکس #شهدا. حرمت نگه میداشت, هم اتاقیش میگفت: سیگار🚬 کشیدیم عکس شهدا🕊 رو جمع کرد ورفت.
🔰بعد هیئت کتیبه وپارچه سیاه های هیئت🏴 رو باز میکرد بعد میگفت بشینین به شوخی. میگفت: زیارت که رفتین بدون اذن دخول وارد نشین⛔️ #اذن_دخول اشکه اونقدر منتظر بمونین تا اذن بگیرین. #چله میگرفت که گره از کار باز بشه اعمال مستحبی📿 که براش عادی بود تا جایی که روزه روز دوشنبه وپنج شنبه📆 رو برای بچه های شورای #بسیج الزامی کرده بود.
🔰تک خوری نمیکرد هرجا که بود همه تیپ آدمی رو دورش👥 جمع میکرد
کتاب میخوند📖 کتاب هم #هدیه میداد
کتاب های ساندویچی تا بچه ها کتابخون بشن. رو همه تاثیر میذاشت✅ ولی تاثیر نمیگرفت. با هر تیپ آدمی که بود موقع #اذان بلند میشد به نماز بچه ها هم دنبالش.
🔰محرما غذای هیئت #عدس_پلو بود
میگفت اشک رو زیاد میکنه.گوشت🍖 که میگرفت, گوشت #شتر بود شاید براتون سوال بشه چرا گوشت شتر؟ گوشت شتر #غیرت رو زیاد میکنه. به همین سادگی...
#غیــــــرت، همون چیزی که ابر قدرت های دنیا ازش هراس😨 دارن. همیشه این #عملش بود که اطرافیانش رو جذب میکرد. با همه میجوشید ولی یه نقطه مشترک بین همه رفقاش بود👇 #حب_الحسین_یجمعنا
📚برگرفته از کتاب عمار حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مدافع_حرم
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh