eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.5هزار عکس
36.1هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
امام هادی علیه السلام و متوکل در مروج الذهب آمده است: از امام هادی علیه السلام نزد متوکل سعایت کردند و گفتند منزل وی پر از اسلحه و نامه‌های شیعیان اهل قم است و او تصمیم بر خروج دارد. متوکل عده ای از ترکها را به سوی امام گسیل کرد که شبانه بر او وارد شوند و دستگیر کنند. آنان در خانه او چیزی نیافتند و او را تنها در خانه اش دیدند که در را بر خود قفل کرده بود و قرآن می‌خواند و لباسی پشمینه پوشیده و پارچه ای پشمینه بر سرش انداخته و بر روی ریگ نشسته بود و تمام توجه خود را به خدای خویش معطوف و آیات بهشت و جهنم را می‌خواند. آنان امام را نزد متوکل آوردند. متوکل در مجلس شراب بود و جام شراب بدست داشت، چون امام را دید احترام کرد و در کنار خود نشاند، و جام شراب را به امام تعارف کرد. امام فرمود: به خدا سوگند تا به حال گوشت و خون من به شراب آلوده نشده است. متوکل گفت: آوازی بخوان، امام این آیه را خواند: کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ. [۱] متوکل گفت: شعری بخوان. امام فرمود: شعر کم می‌خوانم. متوکل اصرار کرد. امام فرمود: باتوا علی قلل الاجبال تحرسهم غلب الرجال فما اغنتهم القلل وانزلوا بعد عزّ عن معاقلهم واسکنوا حفراً یا بئس ما نزلوا ناداهم صارخ من بعد موتهم این الاساور والتیجان والحلل ---------- [۱]: ۱) - دخان، ۲۵. این الوجوه التی کانت منعمة من دونها تضرب الاستار والکلل فأفصح القبر عنهم حین سائلهم تلک الوجوه علیها الدود ینتقل و طال ما اکلوا دهراً و ما شربوا فأصبحوا بعد طول الاکل قد اکلوا و طال ما عمّروا دوراً لتحصنهم ففارقوا الدور والاهلین وانتقلوا و طال ما کنزوا الاموال وادخروا فخلفوها علی الاعداء وارتحلوا اضحت منازلهم قفراً معطلة و ساکنوهاالی الاجداث قد رحلوا «بر فراز کوه درآمدند تا از دشمن بگریزند. از آن قله‌ها سود نجستند و ذلیل شدند و در قبر قرار گرفتند. بپرسید، کجایند زیور و تخت و تاج شما؟ کجایند چهره‌های زیبا که از حجاب خود را آشکار کرده بودند؟ قبر در پاسخ این سؤالات گوید: چهره‌های زیبا گرفتار کرمها شد، آنان که همه ی عمر می‌خوردند، اکنون خورش حیواناتند آنانکه همه ی عمر در قصرهای خود بودند، اکنون در اختیار دشمنان هستند. منزلشان بدون ساکن ماند و خودشان در قبر جا گرفتند. حاضران تصور کردند که متوکل ناراحت شده و فرمان قتل او می‌دهد. اما متوکل سخت متأثر شده بود، لختی گریه سر داد و اشک چشم بر محاسنش جاری شد. حاضران هم گریه کردند، سپس دستور داد سفره شراب را جمع کنند. به امام عرض کرد قرض داری، امام فرمود: چهار هزار دینار مقروض هستم. متوکل قرض را ادا کرد و با احترام به منزل بازگرداند. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
Ahangaran - Ey Yeke.mp3
4.45M
🍂 نواهای ماندگار 🔸 حاج صادق آهنگران ای یکه سوار شرف ای مردتر از مرد       ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🍂 🔻 ۲۱۲ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند چند روزی همین طور شب و روز با او (خلبان عراقی) حرف می زدم تا جایی که با هم صمیمی شدیم و او اعتماد زیادی به من پیدا کرد. شاید یک هفته ای گذشت که دیدم به من ابراز ارادت و علاقه می کند. گفتم شاید از این طریق بتوانم یک کاری برای او کرده باشم. یک شب که باز حرف هایمان شروع شد گفتم: «کاک ابراهیم، امشب کار خاصی با تو دارم.» . - شما هر کاری داشته باشی در خدمتم. ۔ ولی قول بده قبول کنی. - ندیده و نشنیده قبول. بگو. - بیا و از عقاید کمونیستی توبه کن و شهادتین را بگو و اسلام بیاور تا خدا هم نظر لطفش را به تو بکند. اگر انگشتری، ساعتی یا چیزی داری هم بده به من تا بعد از اعدام برایت دعا کنم که خدا از سر تقصیرانت بگذرد. - مگر چه کرده ام؟ - این همه نفتکش غرق کرده ای و این همه آدم را شهید کرده ای. به نظرت کم کاری کرده ای؟ - علی آقا، من در چند قدمی اعدامم. امشب نشود، فردا شب، یا چند شب دیگر، به جرم جاسوسی برای ایران حتما اعدام می شوم. هرچند اهل جاسوسی نیستم. به صدام و عراق وفادارم و از اعتقادات مارکسیستی ام دست برنمیدارم. - چرا؟ - چرا ندارد. به آنها اعتقاد دارم. آن شب هر چه اصرار کردم ابراهیم از خر خودش و شیطان پایین بیاید و در این واپسین روزهای عمرش توبه کند نکرد که نکرد. شبِ روز بعد با ابراهیم حرف نزدم و او هم رغبتی برای حرف زدن نشان نداد. ساعت سه نیمه شب بود که سروصدای سربازها و نگهبانها در محجر ما را بیدار کرد. یکی از نگهبانها در سلول ابراهیم را باز کرد و گفت: «زود. زود آماده رفتن باش!» با این حرف فهمیدم امشب ابراهیم را اعدام می کنند. طبق قوانین زندان عراق، برای اعدام، زندانی را نیمه شب از سلولش بیرون می برند و اعدام می کنند. صدای ابراهیم دم در سلول بلند شد که «علی، اکبر، محمد، رستم، عباس، بچه ها من رفتم.» خواستم بگویم: «خدا به همراهت» دیدم اعتقادی به خدا ندارد. در یک لحظه گفتم: «ابراهیم، حرف‌های من یادت نرود. اگر همین الان هم توبه کنی کارت پیش خدا درست می‌شود.» گفت: «من که این حرف‌ها را قبول ندارم.» اكبر از این حرف او ناراحت شد و گفت: «پس به جهنم سلام کن!» او هم با پررویی گفت: «حتما حتما.» به ابراهیم چشم بند زدند و از محجر خارج شدند. تا نماز صبح نخوابیدیم. نماز را که خواندیم آرام آرام چشم هایمان گرم شد و تا ساعت هشت صبح خوابیدیم. همراه باشید ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🌴 🌹 و قال عليه‌السلام ما الْمُبْتَلَى الَّذِي قَدِ اشْتَدَّ بِهِ‌ الْبَلاَءُ، بِأَحْوَجَ‌ إِلَى الدُّعَاءِ مِنَ‌ الْمُعَافَى الَّذِي لَا يَأْمَنُ‌ الْبَلاَءَ! امام عليه السلام فرمود: آن‌كس كه به شدت به بلا مبتلاست از كسى كه مبتلا نيست ولى در هيچ لحظه ايمن از بلا نمى‌باشد، محتاج‌تر به دعا نيست.