.......:
هزار دغدغه تلخ، چون شرنگ شبيخون
شعله هاى حوادث، در اين جا و آن جا دنياى مردم را مى افروزند. روزها در پى هم در بستر رودخانه تاريخ به سوى نقطه اى روانند.
در بغدادپايتخت شرقهارون روزگار را بحرانى و سپس آن را رهبرى مى كند. او در تلاش است تا روزگار را به سويى كه خود مى خواهد و تاريخ نمى خواهد، براند. هارون برنامه ريزى مى كند. خستگى از سيماى خسته اش مى بارد، گويا با سرنوشتى ناگزير دست و پنجه نرم مى كند.
اگر در آن شب كسى مى توانست در كاخ هارون گردش كند، مى ديد كه چگونه با تمام وجود سعى مى كند مسير تايخ را تغيير دهد.
ين، رشيد است كه موجى از بيدارى ويرانگر او را در بر گرفته است. بيدارى اى كه باعث شد تا نتواند در آب هاى دجله سفر كند؛ به كاخ هاى برمكيان برود و جام لذت بنوشد.
برمكيان براى هميشه نابود شده بودند. رشيد ديگر نمى توانست لذت برد. به بيمارى بى درمانى دچار شده بود. بر سلطنت گسترده اشاز سمرقند تا مرزهاى افريقاهراسى افكنده بود. ابرهاى مسافر، بر سرمين هاى دامنگستر مى باريدند تا طلا و نقره بپراكنند. هارون تا برق سر در بركه لذت فرو رفته؛ همچون نمرودى كه مى خواست بهشت را در سرزمين بر پا سازد.
اما آن شب، او را چه مى شد كه چنان گرفته خاطر بود؟ هزاران دغدغه، بسان گرازهاى وحشى در سرش تاخت و تاز مى كردند. او رو
به نگهبانى كرد كه همانند تنديسى بى حركت ايستاده بود و گفت: « اصمعى (۴) را بياوريد ».
اصمعى با شتاب آمد و نزديك او نشست. اصمعى دانست كه در درون هارون، دغدغه هاى بى شمارى مى گذرد. انتظار به طول انجاميد. كجا بود آن سرخى تندرستى كه هميشه در چهره هارون موج مى زد؟ گلگونى سلامت رفته بود و زردى مرگ جاى آن را گرفته بود. او چهره مردى را يافته بود كه با شتاب به سوى قبر خويش گام بر مى داشت. امپراتور غرب زير لب نجوا كرد:
« دوست دارى محمد و عبدالله (۵) را ببينى؟ »
آرى اى اميرمؤمنان! دوست دارم آنها را ببينم.
اصمعى اين را گفت و خواست برخيزد. رشيد زمزمه كرد:
« بنشين اصمعى! خودشان مى آيند ».
با اشاره اى كوتاه، نگهبان رفت و آنها را آورد. اصمعى با قدرت بيان خود، گفت و گوها را اداره مى كرد. او مى دانست كه چگونه به دل پادشاهان راه يابد. پاسى از شب گذشته بود كه رشيد پرسيد:
« آنان را چگونه يافتى؟ »
كسى را از نظر هوشمندى و تيزهوشى مانند آنها نديدم. خدا عمرشان را دراز كند و مردم را از مهربانى آنها بهره مند سازد.
رشيد، فرزندانش را به سينه چسباند و بغضى كهنه را در درون پنهان كرد، مدتى منتظر ماند. امين و مأمون با ادبى مناسب مجلس شاهانه برخاستند.
كسى كه آن صحنه را مى ديد، آنان را مناسب ولايت عهدى مى دانست.
صحنه هاى كهن در خاطره اصمعى زنده شد. نخستين ديدارش با هارون در ساليان دور را به خاطر آورد. آن روزها، فضل برمكى نفوذ پادشاهان را داشت؛ اما شگفتا از چرخش روزگاران!
#دانستنیهای امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
این فرزند، جانشین من است علی بن عبدالله هاشمی میگوید: به اتفاق شصت نفر از دوستان و شیعیان در کنار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چرا دیر کردی؟
حیدر بن ایّوب میگوید:
«جلسه ای داشتیم که در محلّه ی قبا تشکیل میشد. یکی از اعضای جلسه، محمدبن زید بن علی بود. یک روز محمد دیرتر به جلسه رسید. پرسیدیم: «چرا دیرکردی؟ » گفت: «امام کاظم علیه السلام امروز هفده نفر از فرزندان علی علیه السلام و فاطمه B را دعوت کرده بود و در جمع آنها فرزندش علی را به عنوان وکیل در زندگی و جانشین پس از خود معرفی کرد». [۱]
----------
[۱]: . همان، ص ۴۷
یک قمقمه دریا....
https://eitaa.com/zandahlm1357
سید رضا نریمانی_۲۰۲۲_۰۴_۱۶_۱۴_۳۲_۴۳_۷۰۸.mp3
20.56M
🌸 #میلاد_امام_حسن_مجتبی(ع)
💐به نبی ثمری
💐 به علی پسری
🎤 #سید_رضا_نریمانی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎥آیا امام زمان (عج) از هزار نفر 999 نفر را میکشد؟(قسمت اول) #استاد_کلباسی #گامی_به_سوی_ظهور 🔶🔹🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
45.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آیا امام زمان (عج) از هزار نفر 999 نفر را میکشد؟(قسمت دوم)
#استاد_کلباسی
#گامی_به_سوی_ظهور
🔶🔹🔶
14.mp3
8.84M
🔰 شرح و تفسیر #ادعیه_روزانه ماه رمضان
💠 دعای روز 14
🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه
👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در #ماه_رمضان
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: اولين موانع دشمن، ميلههاي خورشيدي بود. يكي از تير بارها درست روي آنها هدف گيري شده بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
نيروها در جاده مستقر شدند؛ اما مهدي آرام و قرار نداشت. تصميم گرفت جلوتر برود و اطلاعاتي كسب كند. يكي را برداشت و دو نفري حركت كردند. ۷۰۰ متر جلوتر، جاده اي ديگر روي زمين كشيده شده بود و آن، جاده ي پيروزي بود كه از فاو به بصره ميرفت و قرار بود گردان حبيب آن جا عمل كند.
سروان ستار ناصر حسابي ترسيده و از ترس رعشه بر
[ صفحه ۳۱]
جانش افتاده بود. احساس ميكرد خطر از هر طرف آنها را احاطه كرده؛ در همين حال، فرمانده تيپ، سرهنگ عبدالكاظم حسين الاسدي تماس گرفت و گفت: سروان، به نظر ميرسد ايرانيها امشب قصد حمله دارند.
سروان در پاسخ گفت: جناب سرهنگ، ما كاملا آماده ايم. جان بر كف نهاده ايم تا از وطن، آزادي و شرف دفاع كنيم.
همان شب، جبهه مشتعل شد. سرگرد عزت البدري فرمانده گردان با سروان ستار تماس گرفت و گفت: سروان، نيروهاي احتياط را به جلو اعزام كن. گروهانها با دشمن درگير شدند. با لشكر و تيپ تماس داشته باش و كارها را پي گيري كن.
گلوله باران بي امان ايرانيها ترس و وحشت آن شب ظلماني را مضاعف كرده بود. خروش نيروهاي ايراني كه فرياد ميزدند يا زهرا (س)، در فضا طنين افكنده بود. سعدالدين الشاذلي فرمانده مصري ميگفت: اين عمليات جسورانه تر از عمليات عبور از كانال سوئز در جنگ اكتبر سال ۱۹۷۳ م بود.
۱۰ دقيقه بعد از شروع حمله، سرهنگ عبدالكاظم تماس گرفت و گفت: سروان، وضعيت را دقيق گزارش كن.
ستار ناصر با وحشت گفت: جناب سرهنگ! نيروهاي ايراني به سنگرهاي خط مقدم رخنه و مواضع گروهان اول را تصرف كرده اند. فرمان دهان گروهانها كشته شده اند.
سرهنگ پرسيد: پس فرمانده گردان كجاست؟
[ صفحه ۳۲]
سروان پاسخ داد: در خط مقدم است و وضعيت را بررسي ميكند.
اوضاع هر لحظه بدتر ميشد. گلولههاي ايران از مواضع اول كه گذشت نشان ميداد آنها از خط اول گذشته اند.
ساعت ۱۱ شب بود و گردان ستار ناصر هنوز مقاومت ميكرد. سروان تصميم گرفت به خط مقدم برود. فرمانده لشكر پشت بي سيم فرياد ميزد: مقاومت كنيد، از شهادت نترسيد! مقاومت...
اما خودش هم از آتش معركه گريخت [۷].
كم كم خورشيد در آسمان فاو ظاهر شد؛ اما آن چه را كه خورشيد ميديد، باور كردني نبود. به جاي عراقي ها، بسيجيان در منطقه حضور داشتند و نبرد سختي درگرفته بود. نيروهاي پياده خط مقدم جبهه را به جلوي شهر فاو كشانده بودند و غواص ها، در كنار اروند، به دنبال دوستان خود ميگشتند.
دفاع مقدس
خاطرات اروند.....
https://eitaa.com/zandahlm1357
در زندگی دنبال کسانی حرکت کنید
که هر چه به جنبههای خصوصیتر زندگیشان
نزدیک شوید تجلی ایمان را بیشتر میبینید..:)
#شهید_محمدحسینبهشتی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
موی سفید قمین الدوله گوید: وقتی دیدم موی سفید صورتم را، فهمیدم وقت کوچم نزدیک گشته و محزون شدم. بلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
دوست
المعتز باللّٰه میگوید: دوستان این روزگار را آزمایش کردم و کمتر به آنها علاقه پیدا نمودم زیرا اگر به جستجوی حال آنها بپردازی خواهی فهمید دوست ظاهرند و دشمن باطن.
بلوت اخلاء هذاالزمان
فاقللت بالحجر منهم نصیبی
و کلهم ان تصفحتهم
صدیق العیان عدوالمغیب
عشق
عبدالقادر گیلانی میگوید: دوست من که به دیدارم آمده بود و اتفاقاً همان دم خوابیده
بودم تا جمال او را در رؤیا مشاهده کنم، به من گفت: اگر تو شب وصال را بیدار بوده یی پس چگونه در شب سرور میخوابی.
یقول حبیبی و قد زارنی
فبت لطلعته اشهد
اذا کنت تسهر لیل الوصال
فلیل السرور متی و ترقد
همایون
روز وصلست به یک غمزه بکش زار مرا
به شب هجر مکن باز گرفتار مرا
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357
@oshaghroghaye_۲۰۲۲_۰۴_۱۶_۱۴_۰۵_۰۴_۳۴۶.mp3
14.12M
🌸 #میلاد_امام_حسن_مجتبی(ع)
💐شب بابا شدن علی ....
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه
من نهج البلاغه میخوانم
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_200
و قال عليهالسلام
وَ أُتِيَ بِجَانٍ وَ مَعَهُ غَوْغَاءُ فَقَالَ:
لَا مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَا تُرَى إِلَّا عِنْدَ كُلِّ سَوْأَةٍ.
هنگامى كه جنايتكارى را به همراه جمعى از اوباش خدمت امام عليه السلام آوردند.
امام عليه السلام فرمود:
خوشآمد مباد بر چهرههايى كه جز به هنگام «حوادث بد» ديده نمىشوند.
شرح و تفسير
غوغاطلبان
اين كلام حكيمانه تكميلى است براى كلام گذشته و ماجرا از اين قرار است كه جنايتكارى را خدمت آن حضرت آوردند و عدهاى از اوباش همراه او بودند (گويا مىخواستند مجازات او را تماشا كنند) امام عليه السلام فرمود:«خوشآمد مباد بر چهرههايى كه جز به هنگام حوادث بد ديده نمىشوند»؛ (وَ أُتِيَ بِجَانٍ وَ مَعَهُ غَوْغَاءُ، فَقَالَ لَا مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَا تُرَى إِلَّا عِنْدَ كُلِّ سَوْأَةٍ).
«مرحبا» از مادۀ «رحب» به معناى وسعت مكان است و معمولا هنگامى كه ميهمانى وارد مىشود، عرب به او مرحبا مىگويد؛ يعنى بفرماييد كه در محل وسيع و مناسبى وارد شدهايد. معادل آن در فارسى «خوش آمديد» است و ضد آن «لا مَرْحَباً» به معناى «خوش نيامديد» و يا «خوشآمد بر شما مباد».
آرى همواره گروهى در جوامع بشرى در پى جنجال آفرينى يا حضور در حوادث جنجالى هستند؛ به محض اينكه نگاه كنند دو نفر با هم در گوشۀ خيابان دعوا مىكنند از اطراف جمع مىشوند؛ نه براى ميانجيگرى، بلكه براى اينكه آن صحنۀ زشت را بنگرند و يا هنگامى كه بشنوند بنا هست فلان كس را در ملأ عام مجازات كنند، دوان دوان به سوى آن صحنه مىروند.
از بعضى روايات كه در باب حدود آمده به خوبى استفاده مىشود كه اميرمؤمنان على عليه السلام از اين گروه متنفر بود. در كتاب وسائل الشيعه در كتاب الحدود حديثى به اين مضمون در باب كراهت اجتماع مردم براى نگاه كردن به شخصى كه حرام مىخورد آمده است هنگامى كه اميرمؤمنان عليه السلام در بصره بودند مردى را خدمتش آوردند كه بنا بود حد بر او اجرا شود، ناگهان گروهى از مردم براى تماشاى آن منظره اجتماع كردند، اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اى قنبر نگاه كن اين گروه كيانند و براى چه آمدند عرض كرد مردى هست كه مىخواهند حد بر او اقامه كنند (و اينها تماشاگرند)، هنگامى كه نزديك شدند امام نگاه در چهرۀ آنها كرد و فرمود:
«لا مَرْحباً بِوُجُوهٍ لا تُرى إلّا في كُلِّ سُوءٍ هؤُلاءِ فُضُولُ الرِّجالِ أمِطْهُمْ عَنّى يا قَنْبَرُ ؛خوش آمد مباد بر چهرههايى كه جز در صحنههاى بد ديده نمىشود آنها افراد بيهودۀ جامعه هستند اى قنبر آنها را از من دور ساز». ١
درست كه در قرآن مجيد و روايات دستور داده شده است اجراى حد در حضور جمعى باشد تا مايۀ عبرت مردم گردد؛ اما اين گروه از افراد هرگز براى عبرت گرفتن نمىآمدند، بلكه هر جا جنجالى برپا شود در آنجا حضور مىيابند و در صورتى كه فرصت پيدا كنند خودشان نيز وارد صحنه مىشوند.
ولى جالب توجه اينكه زمامداران ظالم و ستمگر در دنياى ديروز و امروز از وجود اين گروه براى پيش بردن مقاصد نامشروع خود بهرۀ فراوان مىگيرند و براى درهم شكستن مخالفان خود و آمران به معروف و ناهيان از منكر اين گروه را تحريك كرده و به مصاف آنها مىفرستند.
ابن ابىالحديد از «احنف» چنين نقل مىكند كه مىگفت: سفيهان جامعه را گرامى داريد، زيرا آنها شما را از اين و آن حفظ مىكنند.(منظورش اين بود كه مىتوانند دشمنان شما را دفع كنند) سپس شعرى از شاعرى نقل كرده كه مضمونش اين است: من اين افراد بدرفتار را براى خودم حفظ مىكنم تا در مقابل مخالفان از آنها استفاده كنم، اگر سگهايى كه نزد مناند حضور نداشته باشند از سگهاى مخالفين در هراسم.