eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عصبانیت نوری زاده: واقعا این درست نیست؛ در ابعاد بسیار گسترده‌ای به شاهزاده [رضا پهلوی]، رضا پالانی می‌گویند. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قلعه نویی سرمربی تیم ملی:  آسیا از این بازی لذت برد. «عده ای باید به ما کمک می‌کردند، ولی تبر برداشتند و به ما حمله کردند.» 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره دیدار سردار کوثری با : ایشان ۵۰ متر زیر زمین زندگی می‌کرد اما حواسش به همه چیز بود. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
📸 استقبال رسمی از دکتر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی پس از بازگشت از اجلاس اتحادیه بین المجالس جهانی 🇮🇷 اخبار مجلس شورای اسلامی 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاسخ رهبری به سخنگوی دولت آقای امام خمینی از همه تند رو تر بود. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
جاحظ گویند جاحظ از ادبای مشهور عرب، زشت صورت بوده است، شاعری گفته است: اگر خوک دو بار مسخ شود باز هم جاحظ از او زشت تر است. لو یمسخ الخنزیر مسخاً ثانیاً ما کان الا دون قبح الجاحظ روزی در کلاس درس گفت: کسی جز یک زن مرا شرمنده نکرد. داستانش این است. وی مرا نزد زرگری برد و گفت: مانند این شخص. از حرف او متعجب شدم، وقتی وی رفت به زرگر گفتم: منظور این زن چه بود؟ زرگر گفت: چندی پیش نزد من آمد و گفت: از طلا مجسمه ی جن برای او بسازم. گفتم: من جن ندیده‌ام چگونه بسازم؟ اکنون تو را آورده که به من نشان دهد تا مانند تو بسازم. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔅 ۲۵ ✍ شهید محسن حاجی حسنی کارگر: |ای قرآن! من شرمنده‌ی توأم اگر از تو آوازِ مرگی ساخته‌ام که هر وقت در کوچه‌مان آوازت بلند می‌شود، همه از من می‌پرسند چه کسی مُرده است؟ چه غفلتِ بزرگی که می‌پنداریم خدا تو را برایِ مردگانِ ما نازل کرده است... ●واژه‌یاب: ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🍂 🔻 ۲۴۱ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند تا این حرف را شنیدم انگار آب یخ روی سرم ریختند. برای لحظه ای دنیا روی سرم خراب شد. چشم هایم سیاهی رفت. باورم نمی شد دارم این حرف ها را می شنوم. دعا می کردم خواب ببینم. ولی بیدار بودم و رائد خلیل بی رحمانه حرف می زد. با عصبانیت گفتم: ببین رائد، من این حرفها سرم نمی شود. شما باید اسامی ما را به صلیب بدهید!» - علی، بگذار راحتت کنم. مطمئن باش هیچ وقت از عراق نمی روید. تا عمر دارید در عراق و در این زندان خواهید ماند. سعی کن سروصدای اضافی راه نیندازی وگرنه به ضررت تمام می شود. گفته باشم. به اتاق که برگشتم، معلوم بود بچه ها هم حرف های رائد را شنیده اند. هیچ کس نای حرف زدن نداشت. بعد از چند دقیقه محمد گفت: «علی آقا، یعنی ما به ایران برنمی‌گردیم؟ یعنی ما در لیست صليب قرار نمی گیریم؟» او می پرسید و من جوابی نداشتم. ناگهان محمد شروع کرد به فریاد زدن. انگار جنون گرفته باشد. هر چه کردم او را آرام کنم نمی شد. داد می زد: «من اینجا نمی مانم. باید برگردم ایران.» هر طوری بود با قسم و آیه او را آرام کردم. اكبر گوشه ای دراز کشیده بود و پتو را روی صورتش کشیده بود و گریه می‌کرد. آن قدر جانسوز گریه می کرد که من هم داشتم طاقتم را از دست می‌دادم. رائد آب پاکی روی دستمان ریخته بود. چه فکرهایی که برای رفتن نکرده بودیم. با خودم گفتم خدا بندگانش را در غربت فراموش نمی کند. آرام زیر لب می‌گفتم: «ای پناه بی پناهان.» دو سه ساعت بعد نگهبان ناهار را آورد ولی میلی به خوردن نداشتیم. غذا گوشه اتاق ماند. صدای اذان آمد. به رستم گفتم: امروز روز دهم است. تا امروز گروه زیادی از اسرا را آزاد کرده اند و به ایران رفته اند.» و او جوابی نداد. آن ده روز بر ما مثل ده قرن گذشت. تمام سختی های اسارتم یک طرف و سختی آن ده روز یک طرف، غم و غصه رهایم نمی کرد. هزار فکر به سرم می‌زد. آینده را نمی دانستم چه می‌شود. اون روز به هر طوری بود بچه ها را سرپا کردم نمازشان را بخوانند. وضو گرفتیم و آماده خواندن نماز مغرب و عشا شدیم. بعد از نماز به بچه ها گفتم: «بچه ها، می خواهم یک چیزی بگویم. اولا، یادمان نرود که خدا حواسش به دنیا و آدم‌هاست. ثانیا، اگر قرار است آزاد شویم حتما آزاد می شویم و هیچ چیز هم نمی تواند مانع آزادی مان بشود.» راهی غیر از این نداشتم. باید به خودم و بچه ها روحیه میدادم. حدود بیست و هفت روز از تبادل اسرا بین ایران و عراق می‌گذشت و هیچ کس سراغ ما را نمی گرفت. آن روزها، ماه صفر بود و هر شب عزاداری می کردیم. من منبر می رفتم و رستم هم نوحه می خواند، هم سینه می زدیم و هم گریه می کردیم. شب ۲۲ شهریورماه و چهلم شهادت امام حسین بود، به بچه ها گفتم: «حالا که امشب اربعین حسینی است بهترین بهانه برای توسل و حاجت خواستن است. باید امشب هر طوری شده حاجتمان را از حضرت بگیریم.» با اعلام آمادگی بچه ها خودم مشغول صحبت شدم و در آخر روضه خواندم. به خلاف رویه معمول شب اربعین، من به حضرت ام البنين متوسل شدم، به حضرت عرض کردم: خانم جان، تو مادر عباسی، تو مادر قمر بنی هاشمی، عباسی که برای حسینش شهید شد. عباسی که در دامن تو پرورش پیدا کرد. عباسی که مدال باب الحوائجی را گرفته است. امشب عنایتی کن و مزد عزاداری ما را آزادی مان قرار بده.» نمی فهمیدم کلمات چگونه بر زیانم جاری می شد. در آن غوغای رفتن و ماندن گریه می کردیم و از جناب ام البنين التماس دعا داشتیم. دلم نمی آمد روضه ام را که درددلم بود قطع کنم. گفتم: «ای حضرت ام البنین، این سرزمین، سرزمین شماست. جای جای این سرزمین بوی عطر شما را می دهد. اگر عباس را دوست داری، گوشه چشمی به ما کن و دست ما را بگیر و از شر این بعثی‌ها راحت کن.» کلمات و اشک و آه درهم تنیده شده بود. به عمرمان این قدر شیرین گریه نکرده بودیم. از جان و دل اشک می ریختیم. یادم رفت کجا هستم و چه میگویم. گویی شب قدر بود. صدا به الغوث الغوث گفتن بلند کردیم. این آخرین برگ برنده ما بود. آن شب هر طوری شده باید برات آزادی مان را می گرفتیم. صدای گریه و ناله مان در فضای خلوت و خالی زندان می پیچید. تا روضه و توسل به پایان رسید، رستم با صدای گرمش شروع به خواندن نوحه کرد. زیبا و سوزناک می خواند. صدای گرم او روغن داغ روضه خوانی ام بود. آن شب از ساعت هشت تا دوی بامداد یکریز روضه خواندیم و سینه زدیم و گریه کردیم. به قول فوتبالیستها شب فينال‌مان بود. با آزادی مان را می گرفتیم یا به قول رائد خليل برای همیشه در الرشید می ماندیم و رنگ ایران را نمی دیدیم. آنقدر به سر و سینه مان زدیم، آنقدر نوحه خواندیم که از خستگی هر کداممان در گوشه ای افتادیم و به خواب رفتیم. همراه باشید ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
به کوروش به آرش به جمشید قسم به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد .......: @zandahlm1357
کتاب صوتی " بوستان سعدی " به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی با شرح و توضیح استاد تولید ایران صدا
Part01_بوستان سعدی.mp3
24.04M
مقدمه بوستان ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
۵۱- «اَلْحَمدُ لِلَّهِ» تفسیر نماز » «اَلْحَمدُ لِلَّهِ» کلماتِ «حمد»، «مدح» و «شکر»، گرچه در ظاهر یک معنی دارند، اما هرکدام در جای خاصی بکار می‌روند. مثلاً: کلمه «مَدح» به معنای ستایش است، چه ستایش به حق باشد و چه از روی چاپلوسی و ناحق، چه بخاطر کمالاتِ فرد باشد و چه از ترس و طمع و یا اغفال و خودشیرینی. کلمه «شکر»، سپاس در برابر خیر و نعمتی است که از دیگران به انسان رسیده است. اما در کلمه «حَمد»، علاوه بر ستایش و سپاس، معنای دیگری نیز نهفته و آن پرستش است. سپاس و ستایشی که به حدّ پرستش برسد، حمد است و لذا مدح و شکر دیگران جایز است، اما حَمد مخصوص خداست، زیرا پرستش مخصوص اوست. گرچه بعد از «الحمدلِلَّه» چهار وصف برای خدا آمده است: «ربّ العالمین»، «الرّحمن»، «الرّحیم»، «مالک یوم الدین» که نشان می‌دهد انسان باید بخاطر این الطاف و عظمت الهی، حمدگویِ خدا باشد، اما قبل از هر چیز کلمه «لِلَّه» آمده است، یعنی حمد تنها برای اوست چون تنها او شایسته حمد است، بر فرض هم که چنین اوصافی در کنارش نیامده باشد. گر از دوست چشمت به احسان اوست تو در بند خویشی نه در بند دوست ✍محسن قرائتی ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
aac_Mobina - Mojazat-1.mp3
20.65M
🎙 📓 👈 اول 📌این داستان؛ مجازات روی تخت بیمارستان 🏨 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓سوالی که حجت الاسلام دانشمند از آیت الله بهجت(ره) درباره نماز پرسید ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
سلام درس نوزدهم (این درس بیشتر یادآوری است) ۵-پنجمین مورد از شک های صحیح، وقتیه که بعداز سربرداشتن از سجده دوم شک کنیم چهار رکعت خوندیم یا پنج رکعت. در این حالت بنارو بر چهار میزاریم و نمازو تموم میکنیم و بعدش دوتا سجده سهو به جا میاریم. یادآوری از گذشته: -گفتیم، شک های صحیح، شک هایی هستند که اگه برای ما پیش بیاد نماز ما باطل نیست و هرکدوم حکم خاصی داره که باید رعایت کنیم. -اولین مورد از شک های صحیح، "شک بین دو و سه بعداز سربرداشتن از سجده دوم" بود که باید بنارو بر سه بزاریم و یک رکعت دیگه بخونیم و بعداز نماز هم یک رکعت نماز احتیاط بخونیم. -اشاره کردیم که همه شک های صحیح مربوط به عدد رکعت های نمازهای چهار رکعتیه. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357