#شماوما
عیار دوستى
دو دوست قدیمى در حال عبور از بیابانى بودند. در حین سفر این دو سر موضوع کوچکى بحث مى کنند و کار به جایى مى رسد که یکى کنترل خشم خودش را از دست مى دهد و سیلى محکمى به صورت دیگرى مى زند. دوست دوم که از شدت ضربه و درد سیلى شوکه شده بود بدون اینکه حرفى بزند روى شن هاى بیابان نوشت: «امروز بهترین دوست زندگیم سیلى محکمى به صورتم زد.» آن ها به راه خود ادامه دادند تا اینکه به دریاچه اى رسیدند. تصمیم گرفتند در آب کمى شنا کنند تا هم از حرارت و گرماى کویر خلاص شوند و هم اتفاق پیش آمده را فراموش کنند. همچنان که مشغول شنا بودند ناگهان همان دوستى که سیلى خورده بود حس کرد گرفتار باتلاق شده و گل و لاى وى را به سمت پایین مى کشد. شروع به داد و فریاد کرد و خلاصه دوستش وى را با هزار زحمت از آن مخمصه نجات داد. مرد که خود را از مرگ حتمى نجات یافته دید، فورى مشغول شد و روى سنگ کنار آب به زحمت حک کرد: «امروز بهترین دوست زندگیم مرا از مرگ قطعى نجات داد.» دوستى که او را نجات داده بود وقتى حرارت و تلاش وى را براى حک کردن این مطلب دید با شگفتى پرسید: «وقتى به تو سیلى زدم روى شن نوشتى و حال که تو را نجات دادم روى سنگ حک مى کنى؟» مرد پاسخ داد: «وقتى دوستى تو را آزار مى دهد آن را روى شن بنویس تا با وزش نسیم بخشش و عفو آرام و آهسته از قلبت پاك شود. ولى وقتى کسى در حق تو کار خوبى انجام داد، باید آن را در سنگ حک کنى تا هیچ چیز قادر به محو کردن آن نباشد و همیشه خود را مدیون لطف وى بدانى.»
@zane_ruz
#هاج_و_واج
ارتباط با گوش هاى بادبزنى
فیل ها براى ارتباط برقرار کردن، از گوش ها استفاده مى کنند. آن ها در طبیعت براى هشدار دادن و ترساندن تهدید هاى احتمالى، گوش ها را ناگهان به سمت بیرون باز مى کنند. همچنین جالب است بدانید فیل ها گوش هاى خود را باز و به سمت بیرون نگه مى دارند که نشان دهند روى چیزى تمرکز کرده اند یا به چیزى گوش مى دهند. آن ها در زمانى که در قفس هستند هم این کار ها را انجام مى دهند که به مربیان و نگهبانان آن ها کمک مى کند درکشان کنند و با آن ها ارتباط برقرار کنند.
@zane_ruz
#داستان_امدادی
حبیب (۷)
مرضیه ولی حصاری
مریم جهانگیری زرگانی
سال هاست که حبیب و میلاد کنار هم در جبهه مى جنگند. گردان عمار از پدافند برگشته و همه قصد دارند براى استراحت راهى شهرهایشان شوند. میلاد در دوکوهه به دنبال حبیب مى گردد تا همراه هم به تهران برگردند و در مراسم عقد محبوبه شرکت کنند. اما حبیب به میلاد مى گوید که به تنهایى باید برگردد و او چند روز دیگر خواهد آمد. میلاد مهیاى رفتن است که خبر مى رسد بعثى ها حمله جدیدى را شروع کرده اند و گردان عمار دوباره فراخوانده شده اند. میلاد به دو کوهه برمى گردد و به همراه همرزمانش عازم تنگه ابوغریب مى شوند...و بالاخره به ایستگاه پایانی این داستان رسیدیم. از شما دعوت می کنیم آخرین قسمت این داستان زیبا را در کانال زن روز بخوانید.
@zane_ruz
حبیب (۷).pdf
574.2K
#داستان_امدادی
مرضیه ولی حصاری
مریم جهانگیری زرگانی
@zane_ruz
#پزشکی
مغز بدون این ویتامین سریع تر پیر مى شود
نتایج دو مطالعه نشان داده اند که ویتامین D براى حفظ قدرت مغز با افزایش سن یک گزینه بسیار مهم است. بدون این ویتامین، خطر ابتلا به بیمارى آلزایمر افزایش مى یابد و توانایى هاى تفکر انسان هرچه بیشتر افت مى کنند. مطالعه اى در فرانسه نشان داد که مصرف ناکافى ویتامین D با خطر بیشتر ابتلا به بیمارى آلزایمر پیوندخورده است. همچنین، مطالعه اى در مینیاپولیس، آمریکا نشان داد که سطوح پایین
ویتامین D بین زنان مسن با احتمال بیشتر اختلالات شناختى و خطر بیشتر زوال شناختى پیوند خورده است.
@zane_ruz
#منبرک
توجه به امام عصر
آیت الله بهجت
تکان مى خورى بگو یا صاحب الزمان، مى نشینى بگو صاحب الزمان، برمى خیزى بگو یا صاحب الزمان، صبح که از خواب بیدار مى شوى مؤدب بایست و
صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو آقاجان دستم به دامانت خودت یارى ام کن، شب که مى خواهى بخوابى اول دست به سینه بگذار و بگو «السلام علیک یا صاحب الزمان» بعد بخواب.
شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر این طور شد، شیطان دیگر در زندگى تو جایگاهى ندارد، دیگر نمى توانى گناه کنى، دیگر تمام وقت بیمه امام زمانعجل االله تعالى فرجه الشریف... هستى. خود امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است: «در حیرت دوران غیبت فقط کسانى بر دین خود ثابت قدم مى مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باشند.»
در حدیث هست که اهل سنت و شیعه هر دو نقل کردند. «الرجل یتکلم بالکلمه» گاهى انسان یک حرفى مى زند ولى دقت ندارد که چه مى گوید. توجه ندارد با این حرف زندگى کسى ساقط شد. با یک کلمه حیات اجتماعى کسى ضایع شد. قاتل است! حیات اجتماعى را از کسى بگیرى بالاتر از این است که حیات ظاهرى او را بگیرى. یعنى از زندگى ساقط کردى. بعضى را محشر مى آورند نصف صورتش خون پاشیده شده است، مى گوید: خدایا من چطور بین مردم بروم؟ خدا مى فرماید: تو یک حرفى زدى که این حرف دست به دست شد و رفت منجر به قتل کسى شد. تو شریک در قتل کسى هستى! این برگشتى است که این طور محشور شوى. حساب خیلى دقیق است.
علامه حسن زاده آملى مى فرمایند: وقتى به حضور شریف علامه طباطبایى، تشرف حاصل کرده بودم و عرض
حاجت نمودم، فرمود: «دعاىسحرحضرت امام باقرعلیه السلامرا فراموش مکن که در آن جمال و جلال و عظمت و نور و رحمت و علم و شرف است و حرفى از حور و غلمان نیست. اگر بهشت شیرین است، بهشت آفرین شیرین تر است.»
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#ج_مثل_جوان
آرام خیلی آرام
زهرا رضوی
امام جماعت یک مسجد بود. سال 57 به ایران سفر کرد، وقتى 25 ساله بود. پیداست که در 1332 خورشیدى به
دنیا آمده است. تحصیلات حوزوى را در کانو گذرانده بود. در دانشگاه هم اقتصاد را براى خواندن برگزید. همان سفر
زندگیش را تغییر داد. او تحت تأثیر افکار بلند یک فرد قرار گرفت. نام آن فرد، سید روح االله موسوى خمینى ره بود. آن روزها همه مى دانستند دکترین مقاومت امام خمینى ره در جهان فراگیر شده، هر بار ندایى از گوشه اى مى آید. بیراه نیست که مى گویند: خون امام در رگ هاى شیخ زکزاکى جارى است. آرى، نامش شیخ زکزاکى است و شیخ ابراهیم یعقوب زکزاکى نام کامل ترش! چشمانش گواهى یک شور عظیم است. نتیجه این شور را کمتر از 40 سال بعد در شیعه شدن حدود 20 میلیون نفر مى توان دید. تا جایى که نیمى از جمعیت کشور نیجریه را مسلمانان شیعه تشکیل مى دهند.
این مطالب گوشه ای از زندگی شیخ ابراهیم زاکزاکی مجاهد بزرگ راه اسلام است که در بخش ج مثل جوان به آن پرداخته شده است. در بخشی ار این مطلب آمده است:
دکتر مسعود شجره که چندى پیش براى معاینه شیخ و همسرش به نیجریه سفر کرده بود، از وخامت اوضاع مى گفت. شجره، رئیس کمیسیون حقوق بشر اسلامى در لندن است و در سال هاى دور هم مراوداتى با شیخ داشته است لذا براى انجام معاینات او، گزینه خوبى است.
دکتر شجره مى گوید: حدودا دو روز معاینه کردیم و به چیزهاى عجیبى رسیدیم. مسمومیت سرب در ایشان هفت برابر اندازه معمولى است. چشم راست خود را از دست داده و بینایى چشم چپ حدودا 10 ـ 15 درصد است. همسر شیخ هم ناراحتى قلبى دارد و هم دو زانویش حتما باید عمل شود و حتما باید از صندلى چرخدار استفاده کند.
حالا سؤال این جاست که با توجه به وخامت بیش از حد اوضاع، در دنیایى که براى مردن یک گربه سر و صدا مى کنند؛ چرا جان و سلامت انسان هاى خدوم کم ارزش است؟
@zane_ruz
#شماوما
دعاى مادر
از عارف بزرگ، پرسیدند: این مقام ارزشمند را چگونه یافتى؟ گفت: شبى مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوى رفتم که آب بیاورم.
چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم: «اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بلند کرد و پرسید: چرا ایستاده اى؟! قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جاى آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت: «خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتى، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان.»
@zane_ruz