هفتهنامه زن روز
#مدافعان_حرم
خاطره همسر شهید #رضا_حاجی_زاده از دیدار با شهید سردار سلیمانی
اطلاع دادند قرار است مراسمی در بابل برگزار شود و از خانواده شهدا دعوت کردند تادر این مراسم شرکت کنند. وقتی نگاهم به حاج قاسم افتاد اشک امانم نداد و دائم از چشمانم سرازیر بود. خب همسر من سال 95 در خان طومان به شهادت رسیده بود و حتی پیکرش هم برای ما بازنگشت. این موضوع خیلی برای من سخت بود به خصوص اینکه فرزندانم نیز بی قرار پدرشان می شدند. حالا که حاج قاسم را دیده بودم انگار پشت و پناهم را دیده بودم. حاج قاسم میز به میز پای صحبت خانواده ها نشستند و دقایقی بعد به میز ما نشستند. ابتدا با پدر و مادر شهید صحبت کردند و بعد نگاهی به من کردند و پرسیدند شما دختر شهید هستید؟ گفتم: نه همسر شهیدم. با تعجب دوباره پرسیدند: شما همسر شهید هستی؟! گفتم: بله. با همان لحن متعجب پرسیدند بچه هم داری؟ گفتم: بله دو فرزند هم دارم. سردار گفتند: بنشین بنشین می خواهم با تو صحبت کنم. از اوضاع و احوالم پرسید و من همه را با اشک جواب می دادم. سردار گفت: گریه نکن گفتم: نمی توانم. حاج قاسم رو کردند به مادر شوهرم و گفتند حاج خانم هوای دختر ما را داری؟ مادر شوهرم گفت: بله مجدد عروس خودم شد. سردار با لبخندی گفت: دختر به این ماهی، اگر این کار را نمی کردید چه می کردید؟ بعد با حالتی گفت: کسانی که به شهادت می رسند اینقدر از شهادتشان ناراحت نمی شوم که همسرانشان را می بینم ناراحتم می کند. نامه ای هم برای حاج قاسم نوشته بودم و دادم دستشان گفتم: خواهش می کنم این نامه را فقط خودتان بخوانید. سردار هم نامه را دست همراهشان آقای پورجعفری نداد و نامه را گذاشت داخل جیبش. در نامه نوشته بودم : دنیا خوب و بد هر چه باشد می گذرد و من چیزی از آن نمی خواهم. اما چون شما نزد امام زمان(عج) آبرو دارید یکبار هم شده در نماز شب هایتان اسم من و بچه هایم را بیاورید و ما را دعا کنید.
یاد کنیم همه شهدا را با ذکر #صلوات بر محمد و آل محمد
@zane_ruz