بسم الله القاصم الجبارین...
ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺠﻨﮕﻴﺪ ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﻋﺬﺍﺏ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺭﺳﻮﺍﻳﺸﺎﻥ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﺮﻭﺯی ﺩﻫﺪ ﻭ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎی ﭘﺮ ﺳﻮﺯ ﻭ ﻏﻢ ﻣﺮﺩم ﻣﺆﻣﻦ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺑﺨﺸﺪ...
توبه، آیه ۱۴
سلام!✋🇮🇷
صبح چهارشنبهتون بخیر
پیروزی بزرگ سپاه اسلام در حمله موشکی به پایگاههای آمریکا در کشور عراق را به محضر امام مهدی (عج) و شما همراهان گرامی کانال زن روز تبریک میگوییم.🌺✨
روزتون پر روزی و نورانی
@zane_ruz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سردار_دلها
🎥 صبح امروز دقایقی پس از اقامه نماز صبح خاک سرزمین دلیران، پیکر سردار دلهای ایرانیان را در آغوش گرفت
خداحافظ سردار...✋🇮🇷
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#کاشانه
سرزمین خواستن و توانستن
مریم کمالی نژاد
این که چرا باید اعتماد به نفس داشته باشیم را همه مان درك مى کنیم، اما درك مان معمولا به ضرورت داشتن اعتماد به نفس در بزرگ سالى محدود مى شود، اغلب نمى دانیم یا نمى خواهیم زیاد درباره اش فکر کنیم که چرا لازم است کودك مان اعتماد به نفس داشته باشد؟ چطور و کجا به دردش مى خورد؟ در سال هاى اولیه زندگى اش چه کارى مى توانم انجام دهم که در آینده کودکى با اعتماد به نفس داشته باشم؟ چه رفتار و گفتارى در کودك وجود دارد که نشان مى دهد اعتماد به نفس اش پایین است؟ در «کاشانه» این هفته مى خواهیم به این سؤالات پاسخ بگوییم؛ نشانه هاى بى اعتماد به نفسى در کودکان و بررسى راه هایى براى افزایش اعتماد به نفس در آن ها. در بخشی از این یادداشت میخوانیم:
اعتماد به نفس کودك از حس تعلق مى آید. کودك باید یاد بگیرد که به خودش احترام بگذارد و براى خودش احترام قائل باشد و این چطور اتفاق مى افتد؟ زمانى که والدین به او احترام مى گذارند و پاسخگوى نیازها و متوجه اش هستند. کودکى که دیده نمى شود، ارزشمندى را تجربه نمى کند. یک نوزاد یا کودکى یک ساله را در نظر بگیرید که با گریه کردن، نیازهایش را به گوش والدینش مى رساند، اگر معتقدید که باید بگذارید کودك آن قدر گریه کند تا ساکت شود، اشتباه کرده اید، این یک نظریه قدیمى است که معتقد است؛ هرچه کمتر به کودك بها دهید، کمتر لوس مى شود. نظریه اى منقرض شده و غلط. کودك شما زبانى به جز گریه بلد نیست، پس او را در آغوش بگیرید. نگران نباشید که بغلى مى شود. کودکى که در مقابل نیازهایش پاسخ دریافت مى کند، مى فهمد که ارزشمند است و کودکى که احساس ارزشمندى را تجربه مى کند، متقابلا براى دیگران هم احترام قائل است.
متن کامل این مطلب را میتوانید در مجله زن روز مطالعه فرمایید.
@zane_ruz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سردار_دلها
🎥 گر پدر مُرد تفنگ پدری هست هنوز...
صحبتهای حماسی فرزند شهید زادهاکبر
@zane_ruz
#مذهبی
همه آنچه همیشه میخواستهایم آنجاست
حجتالاسلام والمسلمین پناهیان
روزی ما در مقابل معبود خواهیم ایستاد و به ملاقات او خواهیم شتافت. آنجا میفهمیم که همهٔ آنچه همیشه میخواستهایم خود خداست. و آنجا میفهمیم که تمام عمر باید به یاد این لحظه میزیستهایم و برای این لحظه ظرفیت پیدا میکردهایم. چرا که آنجا هر کسی را بهقدر ظرفیتش از جرعهٔ وصال میچشانند و سرمست میکنند. ولی آنجا دیگر تأسف خوردن دیر خواهد بود. باید از قبل و سر سجادهٔ هر نماز، تمرین ملاقات میکردیم و توجه به دیدار میداشتیم.
@zane_euz
#شماوما
آب زیرکاه
کاه پوسته گندم به همراه برگ و ساقه خرد شده آن است. کاه خیلى سبک و کوچک است. براى همین مى گویند از کاه کوه ساخته. یعنى یک موضوع کوچک را خیلى بزرگ نشان مى دهد. همین سبک بودن کاه باعث مى شود که کاه روى آب قرار بگیرد. کى؟ هروقت که کاه توى آب باشد حالا وقت شستن کاه یا هر وقت دیگر... عاقبت این مى شود که کاه سبک روى آب قرار مى گیرد و زیر آن پیدا نیست. آن قدر که اگر از دور نگاه کنى خیال مى کنى که کاه سخت و محکم است. ولى با یک اشاره کوچک زیر کاه خالى مى شود و پایین مى رود. قدیمى ها که بارها و بارها آب زیر کاه دیده بودند، از این مثلى ساخته اند. به آدم هایى که زیر زیرکى کار مى کنند و آن سوى کارهایشان پیدا نیست، مى گویند آدم آب زیر کاه. آدم هاى آب زیر کاه همیشه هم موفق نیستند. خواه ناخواه یک روز معلوم مى شود که چه کاره اند. همان طور که یک روز آب زیر کاه پیدا مى شود.
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#ینگه_دنیا
آبروریزی به سبک ایرانی!
با دوستم تو مترو پاریس نشسته بودیم و داشتیم غیبت فرانسوى ها رو می کردیم. از زبونشون که مثل کفتر بغ بغ بغو می کنند تا نون ها و غذاهاى گرون و عجیب، از بوى بد فاضلاب و کهنگى مترو تا لشگر کارتن خواب هاى دائم الخمرشون و از همه مهم تر، که اصلا به خاطر اون لجمون در آمده بود، گرونى کمرشکن پاریس. خلاصه هر چى دلمون خواست هجو گفتیم و یواشکى خندیدیم. در ادامه، صحبتمون کاملا جدى شد، از انقلاب کبیر فرانسه تا اعدام لوئى شانزدهم، نقش تفکرات ژاك روسو در اون انقلاب، ناپلئون و قرارداد فینکنشتاین صحبت کردیم و در نهایت بحث کشید به نقش فرانسه در انقلاب ایران.
همین طور که داشتیم حرف مى زدیم، توجهم به آقاى میانسالى جلب شد که روبروم نشسته بود. گاهى سرش رو از روى کتاب بلند می کرد و با حالت عجیبى نگاهمون می کرد و دوباره مشغول کتاب خواندن می شد. حین صحبت هاى ما سایز چشم آقاهه هى بزرگ و بزرگ تر می شد.
به دوستم گفتم: فکر کنم گند زدیم. به نظرم این آقا فارسى بلده. و دیگه لال مونى گرفتیم. مرده از رفتار ما متوجه شد که متوجه شدیم. رو به ما کرد، کتابش رو بست و با لبخند سلام کرد. ما هم جواب دادیم.
بى مقدمه با لهجه اى عجیب و بامزه گفت: من پدرم قبلا در ایران تکنیسین بود. سال هاى نوجوانی رو در ایران درس خواندم و فارسى یاد گرفتم. از فارسى صحبت کردن شما خیلى احساس خوبى بهم دست داد و بسیار خوشحال شدم که انقدر با تاریخ و مشاهیر ما آشنا هستید.
ما هم خودمون رو با روسیاهى معرفى کردیم و از آشنایى با ایشون ابراز خوشحالى کردیم. ادامه داد که استاد دانشگاهه و بارها به ایران سفر کرده. مشاهیر ایران مثل خیام، مولانا، بابا طاهر و پروین رو می شناخت و به طور ناباورانه اى از هر کدام چند بیت شعر خواند و با عشق از خیام حرف زد! دلشوره عجیبى به دلم افتاده بود که اگر بگه شما هم چهار خط شعر از شعراى فرانسوى بخوانید، ما باید چه خاکى تو سرمون می کردیم!؟
اما متأسفانه سؤال وحشتناك ترى کرد.
پرسید: آیا شما هم از اشعار حکیم عمرخیام حفظ هستید؟ ما شروع کردیم به من من کردن و بهانه آوردن. متوجه داستان شد و با نارحتى گفت: درسته! در کشور شما انقلاب شده و استعمارگرها رو بیرون کرده اید اما فرهنگ و آموزش مقدماتى و عالى شما همچنان تحت استعمار فرهنگى قرار داره. خیلى عجیبه که ایرانى ها انقدر که مشاهیر و تئورى هاى مکاتب غربى رو می شناسند، دانشمندان بزرگ و افراد نامى کشور خودشون رو نمی شناسند. خداروشکر رسیدیم به ایستگاه و ما پیاده شدیم و الا احتمالا مثل معلم ها با خط کش می زد کف دستمون و حقمون بود.
@zane_ruze
بریده حنجر خداحافظ...mp3
5.88M
#سردار_دلها
🎵 بریده حنجر خداحافظ...
مداحی شام غریبان با نوای حاج میثم مطیعی
@zane_euz
بسم الله الرحمن الرحیم...
ﺍﯼ ﺭﻭﺡ ﺩﻭ ﺻﺪ ﻣﺴﯿﺢ ﻣﺤﺘﺎﺝ دَمَت
ﺯﻫﺮﺍﯾﯽ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻏﺒﺎﺭ ﻗﺪﻣﺖ
ﮐﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺣﺮﻡ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺑﺎﻧﻮ؟
ﺍﯼ ﻭﺳﻌﺖ ﺩﻟﻬﺎﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ، ﺣرمت...
سلام!✋
فرا رسیدن ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رو به محضر حضرت ولیعصر (عج) و شما همراهان گرامی کانال زن روز تسلیت عرض میکنیم.
امروز هم با ما همراه باشید
@zane_ruz
#حدیث_امروز
حضرت عبدالعظیم حسنی از حسن بن عبدالله از یونس بن ظبیان از امام جعفر صادق علیه السلام نقل میکند که فرمود:
حضرت فاطمه(س) را در پیشگاه خداوند متعال نُه اسم است: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه، زهرا. سپس فرمود: آیا میدانی چرا او فاطمه نامیده شده است؟ گفتم: شما بفرمایید ای آقای من. فرمود: چون از هر شر و بدی به دور است. و آنگاه فرمود: اگر امیرالمومنین(ع) با او ازدواج نکرده بود در روی زمین تا روز قیامت هیچ همسر و همتایی در میان بنی آدم برای او نبود.
امالی صدوق،مجلس 86،ح 18 - خصال،ج2،ص414 - بحار،ج43،ص10
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#زیرگذرتاریخ
خیانتی که علمالهدی را آسمانی کرد (۱)
چهار ماه از جنگ مى گذشت. دشمن زمین گیر شده بود و تلاش نیروهاى بومى و مردمى سد راه بعثى ها بود. آن زمان ارتش مجبور بود تاکتیک هاى بنى صدر را عملى کند. بنى صدر رئیس جمهور بود و فرمانده کل قوا! طرح عملیات نصر را هم ستاد مشترك ارتش تهیه کرده بود.
در ادامه همین عملیات، نیروهاى تحت امر سید حسین علم الهدى، فرمانده سپاه هویزه، که تعدادى از دانشجویان خط امام هم با آن ها بودند، براى کمک به رزمندگان ارتشى و در حقیقت به عنوان راهنماى محلى در حمله شرکت کردند. نیروهاى ارتشى، چون تابع واحدهاى زرهى ارتش بودند، بیشتر به صورت سواره نظام حرکت مى کردند و بچه هاى سپاه هویزه هم پیاده پیش مى رفتند. سردار محمد کوثرى در این مورد نقل مى کند : « بچه هاى سپاه سلاح نداشتند و مى خواستند از ارتش بگیرند تا کمک شان کنند، بنى صدر به ارتشى ها گفته بود که حق ندارید به سپاه یک فشنگ هم بدهید.
حتى وقتى بنى صدر مطلع مى شود که سرگرد صیاد شیرازى به نیروهاى سپاه و بسیج مهمات داده ، وى را عزل کرد و درجه هایش را گرفت. پس از سقوط خرمشهر ، بنى صدر مى خواست به گونه اى برنامه ریزى کند تا آبادان نیز مانند خرمشهر سقوط کند. لذا نمى گذاشت تا از امکانات ارتش براى شکستن محاصره آبادان استفاده شود.» بى سیم چى شهید علم الهدى درباره آن روزهاى سخت گفته است: « پانزدهم دى ماه 1359 ساعت ده صبح راه افتادیم به طرف خط دشمن. تا چهار بعداز ظهر آن روز حتى یک لحظه هم آرامش نداشتیم. ساعت پنج پراکنده شدیم و هر کس رفت سراغ گروه خودش. خیلى ها هم درست و حسابى توجیه نشده بودند و فکر کردند عملیات تمام شده است. آن شب را در آن سرماى استخوان سوز خوزستان، بى سر پناه گذراندیم تا براى عملیات فردا آماده شویم. اما سوز و گرسنگى نگذاشت تا صبح پلک بزنیم. صبح زود، نماز را که خواندم، سیاهى تانک هاى عراقى را که در 3 کیلومترى هایمان صف کشیده بودند، دیدم. تازه دستگیرم شد که آن همه سر و صداى دیشب که در منطقه پیچیده بود براى تانک هاى عراقى بود نه تانک هاى خودمان. تانک ها ما را گرفتند زیر گلوله. عده اى شهید شدند و نمى دانستم چرا اجازه شروع عملیات را نمى دادند. ساعت از 10 گذشته بود که بى سیم را برداشتم و به همراه بچه ها رفتم سنگر علم الهدى. حدود یازده صبح شد. بچه هایى که دور علم الهدى جمع شده بودند صد نفرى مى شدند. بال بال زدن بچه ها زیر آتش عراقى ها تحمل علم الهدى را تمام کرده بود.
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#کدبانوگری
نان لواش خانگی
🌸مواد لازم
آرد سفید: یک پیمانه سر پر
روغن مایع: 3 قاشق غذاخورى
نمک: یک قاشق چاى خورى
آب: به مقدار کافى
🌺طرز تهیه
ابتدا داخل کاسه اى نسبتا بزرگ آرد را با نمک مخلوط کنید. بعد از اینکه کاملا مخلوط شد 2 قاشق از 3 قاشق غذا خورى روغن را به آرد اضافه کنید و با دست هم بزنید. در همین حین کم کم آب را اضافه کنید و مدام هم بزنید تا آرد به صورت خمیر در بیاید. زمانى که خمیر صاف و یکدست شد روى آن را بپوشانید بگذارید 10 الى 15 دقیقه استراحت کند. خمیر آماده شده را بسته به سایزى که مى خواهید نان را درست کنید به صورت گلوله هاى کوچک ترى در بیاورید. در ظرفى آرد بریزید و سپس هر گلوله اى را که درست مى کنید آغشته به آرد کنید تا خمیر به دست نچسبد. بعد از اینکه تمام خمیرها را آماده کردید روى سطح کار مقدارى آرد بپاشید و با کمک وردنه خمیر را باز کنید. هر زمانى که احساس کردید خمیر به وردنه مى چسبد به آن کمى آرد بپاشید. سعى کنید تمام قسمت هاى خمیر یکدست شود. دو تا از شعله هاى گاز را روشن کنید و تا آخر زیاد کنید. سپس روى یکى از آن ها ماهى تابه اى ته صاف قرار دهید و روى شعله دیگر یک زیر گازى فلزى و یا همان زیر قابلمه اى فلزى قرار مى دهیم و مى گذاریم تا کاملا گرم شوند. خمیر را داخل تابه قرار دهید تا یک طرف آن بپزد. یعنى زمانى که شروع به حباب زدن کند، طرف دیگر آن را برگردانید و حدود 5 ثانیه بگذارید داخل تابه بماند. بعد نان را روى پایه فلزى قرار دهید تا کاملا پف کند و برشته شود. تمام خمیرها را به همین شکل بپزید. نان ها را لاى پارچه اى قرار دهید و تا 2 روز مصرف کنید.
@zane_ruz
#در_محضر_خورشید
یادگاری
حسنی احمدی
چند روزى از رحلت حبیبم محمد مى گذرد. فاطمه و على در این ایام سختى هاى زیادى را تحمل کرده اند. در همین روزها مردى به محضر فاطمه رسید و به او گفت: اى دختر رسول خدا آیا پیامبر چیزى نزد شما به یادگار گذاشته است تا مرا از آن بهرمند سازید؟ فاطمه خدمتکار را صدا کرد و به او گفت: آن نوشته را بیاورد. خدمتکار رفت و بعد از مدتى بازگشت و گفت: بانو آن نوشته را نیافتم.
قلب زهرا مالامال از اندوه و ناراحتى شد، رو به خدمتکار کرد و گفت: هر طور مى توانى آن نوشته را پیدا کن که ارزش آن براى من برابر با حسن و حسین است.
خدمتکار که رنج و اندوه را در سیماى بانوى خود دید برخاست و به جستجوى نوشته همت گماشت. تا آن را یافت و شادمان نزد فاطمه بازگشت. فاطمه از پیدا شدن نوشته پدرش لبخندى بر چهره اش نقش بست. خدمتکار جلو آماده و نوشته را به دست فاطمه داد. فاطمه نوشته را گرفت و بر دیدگانش گذاشت. یاد محمد هر لحظه با او بود. فاطمه نوشته را مقابل صورت گرفت و آن را باز کرد. در آن نوشته شده بود: «از مؤمنین نیست کسى که همسایه اش از آزار او در امان نیست و کسى که به خداوند و روز قیامت ایمان دارد سخن خوب مى گوید یا سکوت مى کند.خداوند انسان خیر، بردبار و عفیف را دوست دارد و انسان بد زبان، کینه توز و گداى اصرار کننده را دشمن مى دارد. حیا از ایمان است و ایمان سبب ورود در بهشت مى باشد و فحش از بى شرمى سبب ورود در جهنم است.» فاطمه بار دیگه نوشته و سخنان محمد را مى بوسد و آن را به مرد مى دهد تا از نصایح آن بهره مند گردد.
بحارالانوار، ج 43، ص 82.
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#زیرگذرتاریخ
خیانتی که علمالهدی را آسمانی کرد (۲)
با همان گروه صد نفرى خودمان که 20 نفرشان را هم زخمى و بى سر و دست روى جاده جفیر جا گذاشته بودیم، قرار گذاشتیم برویم جلو و نگذاریم تانک هاى عراقى بیش از این پیشروى کنند. تا جایى که ما خبر داشتیم عملیات سه مرحله دیگر داشت و قرار بود دست آخر برسیم به خرمشهر! هفتاد نفرى که مانده بودیم پشت سر علم الهدى به طرف تانک هاى عراقى راه افتادیم. علم الهدى، من و حکیم از همه جلوتر بودیم و باقى بچه ها سینه خیز پشت سرمان جلو مى آمدند. تا آن موقع که آن همه آتش روى سرمان مى بارید اخم هاى علم الهدى توى هم نرفته بود. اما همین که پیام عقب نشینى را از توى بى سیم شنید همان طورى نیم خیز، چکمه هاى پلاستیکى اش را کشید روى زمین، چشم هایش را بر گرداند و با ابروهاى درهم گفت: با این اوضاع دستور عقب نشینى براى چیست؟» اگرچه که دستور عقب نشینى بنى صدر با مخالفت جدى شهید سید محمدحسین علم الهدى مواجه شد و بعد از آن که علم الهدى با آیت الله خامنه اى تماس گرفت، دستور بنى صدر لغو شد و رزمندگان در هویزه باقى ماندند اما عدم پشتیبانى از نیروها آنان را مظلومانه زیر تیررس مستقیم دشمن قرار داد و در نهایت تعداد قابل توجهى از دانشجویان از جمله سیدمحمدحسین علم الهدى، به شهادت مى رسند. حیدر رحیم پور ازغدى بعد از این ماجرا چنین نقل مى کند:
« به دیدن آقا (مقام معظم رهبرى) رفتم. ایشان تا مرا دید شروع کرد به گریه کردن. گفت: حیدر آقا ! بنى صدر بسیارى از بچه هاى لانه جاسوسى را کشت. آن جریان هویزه و شهید علم الهدى را مى دانید که؟ جریان را تعریف کرد و زار زار گریه کرد. شدیدا گریه مى کرد و مى گفت [بنى صدر] بچه ها را کشت! بچه ها را کشت ؛ به همین راحتى.» تا این که بالأخره با افشاى خیانت هاى آشکار بنى صدر و با توجه به اطلاعاتى که نیروهاى سپاه در آن زمان کشف و گزارش کردند، وى با حکم امام راحل از فرماندهى کل قوا عزل شد. از آن روز تا 31 شهریور که عدم کفایت او از ریاست جمهورى در مجلس تصویب شد از مخفیگاه خود بیرون نیامد. در این روز 177 نفر در مقابل 12 رأى ممتنع و یک رأى مخالف، بر عدم کفایت بنى صدر متفق القول بودند. وى بعد از مدتى در تاریخ 6 مردادماه همان سال به همراه مسعود رجوى با پوشش زنانه از طریق فرودگاه مهرآباد از ایران گریخت و به فرانسه پناهنده شد.
@zane_euz
#شماوما
باز کردن گره خلائق موهبتى الهى
زنده یاد مرحوم کافى نقل مى کرد که:
شبى خواب بودم که نیمه هاى شب صداى در خانه ام بلند شد. از پنجره طبقه دوم از مردى که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه مى خواهد؛ گفت که فردا چکى دارد و آبرویش در خطر است. مى خواست کمکش کنم. لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردى حاج احمد؟ نه آسایش دارى و نه خواب و خوراك؛ همین. رفتم با روى خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجت بن الحسن عجل الله تعالى فرجه الشریف را خواب دیدم...
فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر مى زنى؛ اگر ناراحتى حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگرى؟ آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتى است که خداوند و حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشریف به من دارند...
وقتى در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشى، وقتى از حجت زمان طلب کرده باشى که حوائجش به دست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روى صفاى باطن خواسته باشى؛ خدا هم توفیق عمل مى دهد، هرجا که باشى گره اى باز مى کنى؛ ولو به جواب دادن سؤال رهگذرى
@zane_ruz