eitaa logo
آذرخش
56 دنبال‌کننده
353 عکس
377 ویدیو
99 فایل
سعید لطیفی _طلبه حوزه علمیه خراسان: 1️⃣فلسفه 2️⃣کلام و عقاید 3️⃣روان شناسی 4️⃣سیاسی و اجتماعی 5️⃣زبان و ادبیات فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی. من پیشِتَم...! وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ.. هرچند تفسیر قرآن، و می خواهد اما با و با می توان از چشمه ی جوشان قرآن سیراب شد. تصویری دیدم که جمله ٌ را به شیوایی ترجمه کرده بود که این ، ساخت! نوشته بود : مَن پیشِتَم...! اندکی به فکر فرو رفتم و با تک تک سلول های بدنم خدا را احساس کردم...! چه آثار گران قدری در باور این دو کلمه خوابیده است (من پیشتم..!) : 1. : اگر باور کنیم که خدا کنار ماست، اگر و بمیرند و یا به بیابانی بی آب و علف مان کنند، هرگز احساس و نخواهیم کرد. 2....! اگر با همه وجود باور کنیم خدا پیش ماست، دیگر نه به معصیت می افتیم و نه به شرمندگی.. 3.... اگر همانند ، باور کند که خدا در کنارش قدم میزند دیگر در مسیر از زبان ها لال نمی شود، دست ها نمی لرزد و پا توقف نمی کند. 4.... اگر و بر حضور خدا اجماع کنند دیگر های نادرست، های ناروا، های خانمان سوز، بر سینه سنگینی نمی کند چراکه معشوق در کنار ما و ناظر است و چه غم دارد آنکه تو امروز، و فردا، اش هستی! 5. اگر های دنیوی و های نفسانی مانع تابش نشوند و بتوانیم خدا را کنیم دیگر باید با عبادت های و تسبیح گفتن های وداع کنیم. چه حرف هایی در همین دو کلمه خوابیده است... هیس 🤫 صدایی می‌شنوم! انگار می گوید : ! @zarakhsh
بسمه تعالی امام عارفان❤️ گرامی باد سالروز میلاد عابدان، ساجدان، عارفان، عاشقْ مسلکان، حماسه و عرفان کربلا، امام علیه السلام. خدا را بابت وجود چنین امامی، سپاس گزارم، مناجات های ایشان خیلی مرا آتش زده است. صحیفه سجادیه، زلالی است که جوشش های آن، لکه های چرکین را از آدمی می زداید. مناجات های امام سجاد ع، است که آدمی را از چاه تنهایی بیرون کشیده، خدای از نظر را در نظر می کند و بنده را به مقام می رساند. به عنوان بنده ای سرشکسته و روسیاه از خدای مهربان سپاس گزارم که امام سجاد ع را روزی من کرد تا دست مرا در دستان خدا بگذارد. امام سجاد ع، ریسمانی بندگی و وصال عاشقان است. میلاد امام عاشقان مبارک ❤️ @zarakhsh
بسمه تعالی جانشین خدا! فراوان شنیده ایم که "انسان، خداوند در زمین است" خب این جمله یعنی چه؟ آیا تاکنون به آن فکر کرده ایم؟ جانشین خدا روی زمین یعنی : هرگاه دیدار روی خدا شدید به زیارت انسان ها بروید! ارزش انسان را زمانی دریافتم که قرآن با کمال تاسف می‌گوید : "وا أسفا به حال فرعون چنان زندگی کرد که هنگام مُردنش ، آسمان ها و زمین در فراق او ! (فما بکت علیهم السموات والارض). ما به راحتی دل انسان ها را می شکنیم، انسانی که نه تنها و و ی او محترم است بلکه سوزاندن جنازه ی او نیز کفاره ای دارد! خدایا! ما دانسته و ندانسته، خواسته و ناخواسته جایگاه انسان را بلند نشمرده و شکسته ایم! واینک سرافکنده و شرم سار،از تو می طلبیم.... ای خالق انسان، این انسان شرمنده را ببخش! @zarakhsh
من و دریا!🌊 جبر و اختیار در آینه یک تمثیل! یک روز، از همه جا بی‌خبر چشم به ای گشودم! بسیار خشک و بی آب و علف! خدایا! اینجا کجاست؟! من اینجا چه می کنم؟! چه کسی مرا اینجا کرده است؟! و هزاران پرسش جان سوز دیگر که مرا به منبعی ، محتاج کرده بود! من بودم و یک و اندکی آب و غذا، آن قدر اندک که هرگز برای زندگی ابدی، در جزیزه کافی نبود!! در آن دور دست ها، در کور سوی کرانه ! همان جا که افق لبخند می زد! سیاهیِ ساحلی، چشمِ دل را امیدوار می‌ساخت ! بعدها فهمیدم که به آن « » می گویند!! چاره ای نبود! باید دل به دریا می زدم! اگر می ماندم همه هایم می گندید و خوراک ها میشدم! باید می رفتم! یک نفر با من و در کنار من! ای به من سپرد تا راهنمای این سفرِ کوتاه اما پر فراز و نشیبم باشد! هرگاه محتاج حمایتی بودم، او میشد و گره از کارهایم می گشود! باید خودم را به ساحل آرامش می رساندم، در یک روز آرام، به دور از موج های دریا، سوار بر قایقِ بخت شدم! و آرام و پارو میزدم! گاه، باد موافق می‌وزید و مرا بر شانه امواج می نشاند! چه لذتی داشت آن لحظه ای که با یک ، چندین متر به ساحل نزدیک تر میشدم! اما این همه ماجرا نبود! گاه، باد و بوران، رعد و باران، همه نقشه هایم را در سینه می کردند و مرا به عقب می‌راندند!! چاره چه بود!! در آن بحران، نا امیدی با تفاوتی نداشت! باید دوباره را می خواندم و دوباره ها را التماس می کردم!!! من برای بوسیدن خاک آن ساحل، باید دست و پا می زدم، گاهی موافق حمایتم می کرد و گاهی باد مخالف اراده ام را میزد!! موانع مسیر، گاهی و دیدنی بود! آنقدر فریبا که برقِ غفلت، را می ربود و قایق را رها می ساختم! وای خدای من!! وقتی دلم از از آن همه زیبایی سیر میشد، خود را گم گشته، جا مانده و دور شده می یافتم!! ای کاش به های آن نامه، گوش جان می سپردم و فریب نمی خوردم! من بودم و تدبیر! انگار دو نفر نقشه می کشيدند! من و دیگری! من، ناخدای قایق بودم و او امواج و باد و باران بود!! دو اختیار در میانه دریا بود اما هدف نهایی هر دو، در آغوش گرفتن نجات بود!! هر دو نجات مرا می خواستند، یکی ، و دیگری به !! انگار ساحل آرامش، پر ناز و کرشمه بود که فقط به عقد مردان زحمت کشیده در می آمد و انسان های و غافل را به کوسه های دریا می سپرد! @zarakhsh