👆👆
_مرد دیگری از رانش به شدت خون جاری بود .مردان دیگر هم همدیگر را به سختی و با هر وسیلهای که دم دستشان بود ، میزدند. ناگهان صدای #شلیک دو گلوله بلند شد و همه دست از دعوا کشیدند.
⚜گابریلا بود که با تفنگش شلیک کرده بود. با توقف دعوا ، چند نفر به طرف مردان زخمی رفتند . در آن محدوده نه از #پلیس خبری بود و نه از #بیمارستان . مردم گفتند نزدیکترین درمانگاه چهل کیلومتر با آنجا فاصله دارد. دیدم پروفسور پاپلی دارد به آن مرد زخمی کمک میکند و سعی دارد جلو خونریزیاش را بگیرد.
مرد مجروح ، تنومند و بسیار قوی بود ، اما به سختی نفس میکشید و خون زیادی از او رفته بود .
دکتر پاپلی به من گفت به او بگویم خوب میشود و ما میرویم برایش کمک میآوریم. نزدیکترین پزشک با ما چهل کیلومتر فاصله داشت. گابریلا گفت :" در اینجا دعوا ، شکم پارهکردن و آدم کشتن یک چیز عادی است. بیایید برویم بقیهی ناهارمان برا بخوریم. مردم این منطقه به اینگونه امور عادت دارند. خودشان به این مرد کمک و مسئله را حل میکنند."
⚜سرانجام سروکلهی یک زن میانسال خیلی زیبایی پیدا شد . او به چند نفر گفت مردان زخمی را داخل کلبهای ببرند. مردها مثل سربازی که از دستور فرماندهشان اطاعت کنند ، فرمان آن زن را اجرا کردند.
گابریلا گفت :" ان زن رئیس محله است و #نفوذ زیادی دارد." کمکم فهمیدیم که آنجا یک محلهی بدنام و کازینو برای تمام منطقه است. مردانی که آنجا بودند یا مشتری آن زنان هستند و یا محافظ و باجگیر محله . یکی از مردانی که زخمی شده بود ، در قمار #تقلب کرده بود . او آدم بانفوذی بود و دوستانی در منطقه داشت . گابریلا با زنی که رئیس آن محله بود ، دوست بود. وقتی همدیگر را دیدند به گرمی احوال هم را پرسیدند . زن به گابریلا گفت :" تو اینجا هستی و پیش من نیامدی؟" گابریلا گفت :" چند استاد دانشگاه مهمانم هستند" زن به قیافههای ما نگاهی انداخت و گفت :" این آدمها اینجا چهکار میکنند؟ آنها را از اینجا ببر!" او ادامه داد :" این مرد که شکمش پاره شده و دارد میمیرد ، رئیس یک گروه خطرناک در منطقه است . تا چند لحظهی دیگر طرفدارانش به اینجا میریزند و معلوم نیست چه اتفاقی بیفتد!" این را گفت و با دست از گابریلا خداحافظی کرد و وارد کلبهای شد که مردان مجروح را به آنجا برده بودند."
⚜گابریلا گفت :" به سرعت سوار شوید ! باید برویم ! حداقلش این است که چون ماشین در منطقه کم است ، بخواهند از ماشین من برای بردن این مرد پیش دکتر استفاده کنند ." میخواستیم ناهار نخورده سوار شویم و برویم. گابریلا پشت فرمان بود.
در این شرایط دکترپاپلی گفت :" #فرار ما از منطقه اشتباه است!" گابریلا صدا میزد "سوار شو!" و دکتر به گابریلا میگفت :" بیا پایین!" دکتر گفت :" اولا از نظر انسانی باید به این مردها کمک کنیم . دوما اگر این مرد در منطقه صاحب دوستانی است ، در نهایت جلوِ ما را میگیرند و با زور میخواهند او را تا محلی که دکتر و دارو هست برسانیم." گابریلا سر وصدا کرد که "دکتر سوار شو!" ما همه از استاد خواهش کردیم سوار شود. دکتر سوار شد و گابریلا پدال گاز را تا انتها فشار داد. دکتر گفت :" من مطمئن هستم که رفتن ما در این شرایط از این منطقه #اشتباه است . باید به آن مرد کمک میکردیم!" گابریلا گفت :" در هر صورت آن مرد میمیرد!" دکتر گفت :" آن مرد به سادگی نخواهد مُرد . زخمهایش خیلی عمیق نبود ."
⚜حدود پانصدمتر دور شده بودیم. شنهای ساحلی به صورت باتلاق درآمده بود و چالهها مانع آن بود که ماشین با سرعت حرکت کند. ناگهان یک گروه پانزدهنفره با چوب و چماق و دشنه ، هفتتیر و تفنگ در مقابل ما سبز شدند. آنها دوستان آنمرد زخمی بودند که به کمک او میرفتند. چندنفرشان جلوِ ما را گرفتند و با تهدید اسلحه خواستند که پیاده شویم.
خودشان سوار شدند و به محل دعوا رفتند. گابریلا حتی جرات نکرد از اسلحهاش استفاده کند . بدون شک ، هرگونه مقاومتی به کشته شدنمان میانجامید ؛ زیرا آن آدمهای خشن ، بسیار خشمگین و عصبانی بودند و تعدادشان هم زیاد بود . تازه هنوز عدهای داشتند بعد از آنها میآمدند .ما بدون ماشین پیاده به طرف پلاژها برگشتیم.
⚜دکتر پاپلی گفت :" طوری با این آدمها صحبت کنید که بفهمند ما دوست آنها هستیم و میخواستیم به دوست زخمیشان کمک کنیم ." گابریلا گفت :" هرچه سریعتر خودت را به محل دعوا برسان .به آنها بگو ما برای کمک آوردن راه افتادیم ، ماشینت را از آنها بگیر و آنمرد را به هرکجا که میگویند ببر! و گرنه بیماشین میشویم معلوم نیست آنها ماشینت را پس بدهند یا نه!" از دور معلوم بود که دعوا ادامه دارد. گابریلا شروع به دویدن کرد . ما هم پشت سرش میدویدیم . بزن بزن بود و دو دسته با چوب و قمه و اسحلهی گرم به جان هم افتاده بودند.
#ادامهدارد...
📚شازده حمام ، جلد چهارم
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلییزدی
@zarrhb