eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.6هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده 🍃 📌 رسیدیم به پرده‌ی آخر از قصه‌ی عروسی مهری، بخوانیم ادامه‌ی داستان را از زبانِ تا پِی ببریم به واقعیت‌های جامعه‌ی ایرانی.... 🍂 البته همه خوب بلد بودند چه کنند تا رازی از پرده برون نیفتد. ولی در هر مرحله‌ای راز چند نفری بیرون می‌افتاد. وای به زمانی که پرده‌های قدیم برافتد! خوب، ما مردم طرفدار حرمت و پنهانکاری و و پوشیدگی بودیم و هستیم، شاید هم بهتر باشد چنین باشیم وگرنه سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. چرا باید مردم خبر همه‌چیزمان داشته باشند؟ من می‌توانم قسم بخورم اوضاع قدیم اگر بدتر از حالا نبود، بهتر هم نبود ولی نمود ظاهری نداشت. خیلی گرفتاری‌ها را گردنِ نیندازید. فرهنگ ما و فرهنگ بشریت از دوره‌ی قوم لوط و سقراط، بیژن و منیژه همین طور بوده است که خوانده‌اید و می‌دانید‌ و ‌خودتان زندگی کرده‌اید. اگر واقعیت‌ها را نپذیرید، نمی‌توانید برنامه‌ریزی و کنید. 🍃 میلیاردها دلار پول خرج می‌کنید، آخرش بر می‌گردید سر خانه‌ی اول، حتی ، بعد می‌گویید همه‌اش تقصیر دیگران بوده است. "من نبودم دستم بود، تقصیرِ آستینم بود" همین است که هست. مگر پسرِ آدم (ع) برادرش را نکشت؟ من که فکر می‌کنم بچه‌ها و جوان‌های امروز از بچه‌ها و جوان‌های قدیم . 🍂 بچه‌های من که از خودِ من بهتر هستند. خدا را شکر! بچه‌های این دور و زمانه نمی‌توانند کار خلافی بکنند. اگر هم کاری بکنند، همه . حالا هم که قابلِ کنترل است. آخر آن تلفن‌های اولیه که قابلِ کنترل نبود، فقط اگر تلفنچی روی خط می‌رفت از رازِ آدم، باخبر می‌شد. 🍃 حالا سر چهارراه‌ها زیاد شده است. آدم‌ها احساس می‌کنند دائم تحتِ کنترل هستند. وقتی نزدِ مردم حاضر نیست، وقتی ، خدا را فراموش کرده‌اند، البته که باید زیاد شود. اول خدا و و انصاف را از مردم بگیرید، بعد دوربین مداربسته بفروشید. حالا که را فراموش کرده‌ایم، چرا خودمان نشده‌ایم؟ این هم جایِ سئوال است؟ 🍂 بالاخره رقیه و اکرم هر روز برای خواستگار پیدا می‌کردند. مهری می‌گفت می‌خواهد درس بخواند. سر و صدا می‌کرد. او می‌گفت: "مهری باید درس بخواند، باید شود. تا من زنده هستم، اجازه نمی‌دهم قبل از دیپلم عروسش کنید!" 🍃 در آن عصر و زمانه مردم هیچ تفریح و سرگرمی نداشتند. بزرگ‌ترین تفریح مردم تماشایِ دعوایِ دیگران بود. هنوز هم وقتی می‌شود، صدها نفر برای تماشا می‌آیند. وقتی می‌شود، ملت جمع می شوند. یکی از معظلاتِ نیروهای امدادی و انتظامی، تجمع بی‌جهت مردم است. البته، عدّه‌ای هم وسطِ تجمّع، جیبِ مردم را می‌زنند. مردم ندارند. "کمک کردن" بحث دیگری است، "تماشا کردن" بحثی دیگر. 🍂 در آن زمان تا در خانه‌ای صدا بلند می‌شد، زن‌های همسایه وارد آن خانه می‌شدند. تماشا می‌کردند. وساطت می‌کردند. خبر می‌بردند و خبر می‌آوردند. دلسوزی و دو به هم زنی می‌کردند. آشتی می‌دادند. فرهنگ ما، بلکه فرهنگ همه‌ی بشریت، است. وقتی می‌شود، عده‌ی زیادی کمک می‌کنند. عدّه‌ای هم می‌آیند اموالِ زلزله‌زدگان را می‌کنند. وقتی توی خیابان دعوا می‌شود، عدّه‌ای می‌آیند دعوا را ختم به خیر کنند. عدّه‌ای هم می‌آیند جیب تماشاگران را بزنند. در همه‌ی دنیا است. 🍃 تا صدا از خانه‌ی خلیفه محمدعلی بلند می‌شد، بمانجان، سکینه طزرجانی، زن اکبر آبکش، فاطمه قصابها، معصومه زن احمدآقا کلاه‌مال و صغری ورپریده و زهرا زردنبو و...‌ آن‌جا جمع می‌شدند. هر کدام هم با چندتا بچه. دعوای رقیه با مادرشوهرش و دخترش، تماشایی بود. دیگر نیازی به تئاتر و سینما نبود. هیچ هنرپیشه‌ای نمی‌تواند نقشِ آن‌ها را بازی کند. 🍂 البته شهربانو معمولاً بود و جوابِ عروسش را نمی‌داد. اگر خیلی عصبانی می‌شد، بر وصفِ حال می‌خواند. شعری که تا اعماقِ استخوانِ رقیه را می‌سوزاند. مادرم (خدیجه بیده) هزاران بیت شعر بلد است. می‌پرسم این شعرها را از که یاد گرفته‌ای؟ می‌گوید بیشترِ آن‌ها را از . ✅ پایان 📚 شازده حمام، جلد ۴ ✍ @zarrhbin
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده 💡 📌 داستان به اینجا رسید که در رشته‌ی حقوق و در رشته‌ی زیست‌شناسی قبول شدند و خلیفه‌محمدعلی از این بابت بسیار خوشحال بود؛ باهم بخوانیم ادامه‌ی داستان را... ▫️آن روز در خانه‌ی سور بود و شور. عربونه بود و رقص. عبدالله آتشکار مردها را به خانه‌ی خودش برد. خانه‌ی خلیفه، زنانه بود و خانه‌ی عبدالله آتشکار، مردانه. بعد از ناهار، زن‌ها ظرف‌ها را سر حوض ریختند. ظرف‌ها را شستند. تمام که شد، چند عدد قلیان، چاق کردند. مسن‌ترها لب تالار نشستند. ▪️جوان‌ها عربونه می‌زدند و می‌رقصیدند. مسن‌ها دست می‌زدند و شادی می‌کردند. هیچ پُز و افاده‌ای در کار نبود. جشن بود و شادی و سرور. نه محل نمایشِ لباس بود و نه آرایش. دلِ بود و لبِ هنوز در "یزد" این‌قدر مرض قند، بیماری چاقی و پادرد نبود. هنوز ، بی‌عدالتی، چاقی و بیماری را با خود به ارمغان نیاورده بود. ▫️زن‌ها لاغر بودند و زبر و زرنگ. هنوز ، آن‌قدر خوب نبود که هر روز گوشت بخورند. آن زمان این‌قدر شیرینی نمی‌خوردند. هنوز ماشین و موتورسیکلت نبود که مردم مثل امروز این‌قدر کم‌تحرک باشند. هنوز بسیاری از زن‌های قوم و خویش مادر من چنین هستند؛ هر چند فرهنگِ مسلطِ زمانه، عربونه‌ها را از خانه‌هایشان دور کرده است(شاید هم می‌زنند و می‌رقصند و من نمی‌دانم!) ▪️حالا رنگ‌هایشان به گراییده است. برخی از دخترهای جوان آن‌ها حرف‌هایی از سر ناامیدی می‌زنند که پیره‌زن‌های نود ساله‌ی فامیل نمی‌زنند. خاله ۹۴ ساله و مادر ۹۱ ساله‌ی من به زندگی خوشبین‌تر و شادتر هستند تا "نتیجه‌ی" خاله‌ام که دختری است بیست ساله و دانشجو. پسرخاله‌ی هفتاد ساله‌ی نانوایم آقای محمدعلی سیاح (محمد کمپانی) صد مرتبه شادتر از جوان‌های فامیل است. ▫️چه پیش آمد که در کمتر از شادی‌های سالمِ چند هزار ساله رخت بر بست؟ این شادی‌های پرخرج و آلوده به گناه از کجا پیدا شد؟ مدام نگوییم از بیرون است. به نظر من، بیشتر این گرفتاری‌ها به تهاجم فرهنگی درونی ربط دارد. این‌که ما بخواهیم لباس‌های رنگیِ عشایر را سیاه کنیم تهاجم نیست؟ این‌که بخواهیم رقص و آواز و موسیقی سالم چند هزار ساله را تبدیل به عزا کنیم، تهاجم نیست؟ این تهاجم نیست که عده‌ای بروند داخل چادر عشایر بختیاری و قشقایی و هر چه اسم لهراسب، رستم، جمشید، اسفندیار، سیاوش و... است را عوض کنند؟ این که ما خودمان بخواهیم برای مراسم مرگ و میر، دو سه برابر عروسی خرج کنیم، تهاجم فرهنگی غربی است؟ ▪️همه‌ی که تقصیر تهاجم فرهنگی نیست. این تهاجم درونی، بدتر از تهاجم بیرونی است. "شادی" را از مردم و فرزندانتان نگیرید! جشن نوروز را به بهانه‌های مختلف از مردم نگیرید! ، . جشنِ قدرتِ خداوند است. جشنِ دوباره زنده شدن است. جشنِ قیامت است. جشنِ رستاخیز و معاد است. جشنِ زنده‌شدنِ مردگان است. جشنِ بیداریِ درختان است. جشنِ گل‌هایی است که معاد را تجربه می‌کنند. جشن آهوانی است که می‌زایند. جشنِ عظمتِ خداوند است جشنِ است. ▫️به بهانه‌ی دهه‌ها، آن را سیاه نکنید. دل‌ها را به غم هدایت نکنید. در روزهای جشن، مردمِ شاد را به گریه وادار نکنید. هیچ‌کس راضی نیست. خدا راضی نیست. پبامبر(ص) و ائمه راضی نیستند. این چه است که پیشه کرده‌اید؟ گریه‌انداختن مردم حتی در مراسم تولد امامان؟ وقتی از متن جامعه رخت بربست، باید به جای افراد سالم و سرزنده، افراد معتاد، افیونی و افسرده را از گوشه و کنار شهر جمع کنید. 👇👇👇👇