🍃 #خاطرات_عباس_از_آن_روزها
💠 یک شب که همه در سالن مشغول تماشای تلویزیون بودیم دیدیم که با شاهنشاه مصاحبه می کنند که #خبرنگار از شاه پرسید: که چرا دانشجویان در دانشگاهها اعتصاب کرده اند، مخصوصاً دانشجویان سال اوّل؟! که شاه جواب داد: "دانشجویان سال اول یک چیزیشون می شه!!" و چون من ترم اولی و دستگیر شده بودم؛ دیگر دانشجویان به من نگاهی کردند و خندیدند و گفتند: که منظور شاه تو هستی و امثال تو؛
💠 که در این بین یکی از زندانیانِ خطرناک که روی سینه اش بیت های شعر خالکوبی کرده بود و یادم هست که در آن لحظه تن برهنه بود؛ وقتی مصاحبه ی شاه را شنید و جمله ی "اینکه دانشجویان سال اول یک چیزیشون میشه!" دو دستش را بلند کرد و گفت: چه شاهِ بی تربیتی! یادم هست یکی از بیت های شعری که روی سینه ی آن زندانی خالکوبی شده بود این بود:
آه چه خسته می کند تنگی این قفس مرا
خسته شدم از این همه رنج و شکنجه بس مرا
💠 یک روز هم که در بند ۳ زندان فلاورجان بودیم دیدم یک فرد قد بلند با موهای بور و صورت سفید و چشم های زاغ با یک پتوی زیرِ بغل و با لباس زندانی واردِ زندان ما شد، من خوشحال شدم که با او می توانم ارتباط برقرار کنم و مکالمه ی زبان انگلیسی ام را تقویت نمایم، چون من #دانشجویرشتهیزبانانگلیسی بودم.
💠 هنوز دو ساعت نگذشته بود که طرف را صدا زدند و به او گفتند که آزادی!!، و ما فهمیدیم که این شخص #انگلیسی است و دو نفر را بر اثر تصادف رانندگی کشته است و فکر کنم به خاطر دلجویی اقوام کشته شدگان او را بازداشت کرده بودند اما به خاطرِ #قانونکاپیتالاسیون که ایران حق بازداشت و محاکمه ی هیچ بیگانه ای را ندارد، او را بیش از دوساعت در بند نگه نداشتند.
💠 در ادامه، به ماها گفته بودند که جرم شماها سنگین است و ما را به #اتهام اتلاف اموال عمومی، اخلال در نظم و قتل و چاقوکشی همراه با توطئه ی قبلی زندانی کرده بودند که هر کدام از اینها برای خود طبق قانون اساسی زمان شاه #دوسالزندانی داشت و من به خودم قبولاندم که تا دو سال اشکال ندارد و فکر می کنم که باز به خدمت سربازی رفته ام.
💠 بالاخره پس از ۶۴ روز که روزهای فصل بهار بود ما را برای #محاکمه به مدت چهار روز به #دادگاهعالیجناییاصفهان که در نزدیکی دروازه شیراز و دانشگاه اصفهان قرار داشت، با همان ماشین مخصوص حمل زندانیان و نفرات نگهبان و دستبندها منتقل نمودند.
💠 پس از ۴ روز محاکمه و دفاعیات وکلا و آخرین دفاعیه ی دانشجویان، تعداد ۶ نفر از ما تبرئه و و ۴ نفر دیگر به ۴ ماه حبس محکوم شدند و این آگهی در #روزنامهکیهان مورخ ۲۸ خرداد ۱۳۵۷ با عکس های ده نفری ما منتشر و پخش شد.
💠 لازم به ذکر است که در این مدت دانشجویانِ #اردکانی مشغول به تحصیل در دانشگاه اصفهان به دیدن ما در زندان نیامدند تا ما در اتاق ملاقاتی پشت شیشه ی دوجداره و گوشی تلفن ثابت با آنها صحبت کنیم.
💠 یادم هست آن زمان چندتن از #بازاریاناردکان به دیدار ما تا زندان فلاورجان اصفهان آمدند از جمله #حاجحسینافخمی(کفاش)، #مرحوماحمدمردانی، #حاجرضاآسایش، #حاجحسینفیض، #حاجاحمدصحرائی #حسینناظمی(دایی) و #پدرومادرم از جمله ی ملاقت کنندگان من بودند.
💠 و در اینجا باید یادی کنم از زحماتِ دوست عزیز و بزرگوارم شهید #حاجحسینفیضاردکانی که در ارائه ی مدارک به دادگاه و تبرئه ی من نقشی غیرقابل انکار داشتند، ایشان هنگامی که من در زندان به سر می بردم؛ به خانه ی ما در اردکان مراجعه کردند و عکس هایی که حاکی از حضور من در ورزشهای دست جمعی بود را از مادرم گرفتند و دربِ ورودی دادگاه عالی اصفهان برای ارائه ی سند و مدرک، که من خرابکار نیستم، به دست من رساند.
✅ ادامه دارد....
✍ سمیّه خیرزاده اردکان
📸 برشی از #روزنامهکیهان مورخ ۲۸ خرداد ۱۳۵۷ که دوست عزیزم #سیدمجتبیموسویهفتادر در اختیار ما گذاشتند.
@zarrhbin
🍃 #خاطرات_عباس_از_آن_روزها....
💠 یک روز پشت شیشه ی اتاق ملاقاتی منتظر دیدن پدر و مادرم بودم تا گوشی را بردارم و با آنها حرف بزنم. که بعد از دیدنِ مادرم بلافاصله گوشی را برداشتم که مادر بدون درنگ گفت: " #عباس،مادر دستهایت را ببینم!" (در این لحظه بغض پدرم شکست و با صدای ناله هایش، مادرم را که به چُرت روزانه فرو رفته بود بیدار کرد. من و مادر نیز در سکوت با پدرم هم ناله شدیم واشک ریختیم.) بعد از لحظاتی که پدر آرام شد اینگونه ادامه داد. به مادرم گفتم: چرا؟!، مادر گفت: در #اردکان مردم می گفتند که ناخن های پسرت را کشیده اند؛ من هم دستهایم را به مادر نشان دادم و گفتم: بیا و ببین و نگرانِ من نباش #مادر.
💠 آن روزِ ملاقاتی، علاوه بر پدر و مادرم، صورت #احمدصحرایی ( رئیس سابق سپاه اردکان) را نیز دیدم که آن زمان #دانشجویدانشگاهاصفهان بود. بعد از اینکه با او دیدار کردم از او پرسیدم: احمد چه طوری آمدی داخل؟! که او گفت: همراه پدر و مادرت، خود را به عنوانِ #برادرت جا زدم. همانجا به شجاعت احمد و ترفندش آفرین گفتم و همینطور و همیشه او را #دوستمیدارم و به عنوان برادر قبولش دارم.
💠 از جمله افراد دیگری که قبلاً نیز نامشان را ذکر کردم؛ شهید گرانقدر #حاجحسینفیض بودند که در موقع برگزاری دادگاه برای من عکس هایم را از اردکان تا دادگاه عالی جنایی اصفهان آورد تا به قاضی پرونده ی دادگاه نشان بدهم تا برای آنها تفهیم شود که من اهل ورزش های #دستهجمعی مثل والیبال و فوتبال هستم، چون اگر می گفتی من در #ورزشهایانفرادی کار می کنم فکر می کردند که گروه ضربت یا به قول خودشان خرابکار هستم به هر جهت عکسها را دوست عزیزم حسین فیض برایم آورد؛ این روزها جای حسین و حسین ها در بین ما بسیار خالی است.
💠 و شخص دیگری به نام #محمدعلیالشریفاصفهانی نیز وکالت اختیاری و رایگان من و سپهری را به این شرط که ماها #کمونیست نیستیم و #مذهبی و مسلمان هستیم قبول کرده بود؛ چون عده ای از دانشجویان زندانی افکار کمونیستی داشتند و دربین دستگیر شدگان بودند و همچنین وکیل دوستم #حسینانصاری آقای #فرساداردکانی بودند، که وکالت حسین را قبول کرده بود
✅ ادامه دارد...
✍ سمیّه خیرزاده اردکان
📸 تصویری از دوستان بزرگوارم #حاجحسینفیضاردکانی و #حاجاحمدصحرائی
@zarrhbin