eitaa logo
ذره‌بین درشهر
18.5هزار دنبال‌کننده
61.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
196 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 💠 یک شب که همه در سالن مشغول تماشای تلویزیون بودیم دیدیم که با شاهنشاه مصاحبه می کنند که از شاه پرسید: که چرا دانشجویان در دانشگاهها اعتصاب کرده اند، مخصوصاً دانشجویان سال اوّل؟! که شاه جواب داد: "دانشجویان سال اول یک چیزیشون می شه!!" و چون من ترم اولی و دستگیر شده بودم؛ دیگر دانشجویان به من نگاهی کردند و خندیدند و گفتند: که منظور شاه تو هستی و امثال تو؛ 💠 که در این بین یکی از زندانیانِ خطرناک که روی سینه اش بیت های شعر خالکوبی کرده بود و یادم هست که در آن لحظه تن برهنه بود؛ وقتی مصاحبه ی شاه را شنید و جمله ی "اینکه دانشجویان سال اول یک چیزیشون میشه!" دو دستش را بلند کرد و گفت: چه شاهِ بی تربیتی! یادم هست یکی از بیت های شعری که روی سینه ی آن زندانی خالکوبی شده بود این بود: آه چه خسته می کند تنگی این قفس مرا خسته شدم از این همه رنج و شکنجه بس مرا 💠 یک روز هم که در بند ۳ زندان فلاورجان بودیم دیدم یک فرد قد بلند با موهای بور و صورت سفید و چشم های زاغ با یک پتوی زیرِ بغل و با لباس زندانی واردِ زندان ما شد، من خوشحال شدم که با او می توانم ارتباط برقرار کنم و مکالمه ی زبان انگلیسی ام را تقویت نمایم، چون من بودم. 💠 هنوز دو ساعت نگذشته بود که طرف را صدا زدند و به او گفتند که آزادی!!، و ما فهمیدیم که این شخص است و دو نفر را بر اثر تصادف رانندگی کشته است و فکر کنم به خاطر دلجویی اقوام کشته شدگان او را بازداشت کرده بودند اما به خاطرِ که ایران حق بازداشت و محاکمه ی هیچ بیگانه ای را ندارد، او را بیش از دوساعت در بند نگه نداشتند. 💠 در ادامه، به ماها گفته بودند که جرم شماها سنگین است و ما را به اتلاف اموال عمومی، اخلال در نظم و قتل و چاقوکشی همراه با توطئه ی قبلی زندانی کرده بودند که هر کدام از اینها برای خود طبق قانون اساسی زمان شاه داشت و من به خودم قبولاندم که تا دو سال اشکال ندارد و فکر می کنم که باز به خدمت سربازی رفته ام. 💠 بالاخره پس از ۶۴ روز که روزهای فصل‌ بهار بود ما را برای به مدت چهار روز به که در نزدیکی دروازه شیراز و دانشگاه اصفهان قرار داشت، با همان ماشین مخصوص حمل زندانیان و نفرات نگهبان و دستبندها منتقل نمودند. 💠 پس از ۴ روز محاکمه و دفاعیات وکلا و آخرین دفاعیه ی دانشجویان، تعداد ۶ نفر از ما تبرئه و و ۴ نفر دیگر به ۴ ماه حبس محکوم شدند و این آگهی در مورخ ۲۸ خرداد ۱۳۵۷ با عکس های ده نفری ما منتشر و پخش شد. 💠 لازم به ذکر است که در این مدت دانشجویانِ مشغول به تحصیل در دانشگاه اصفهان به دیدن ما در زندان نیامدند تا ما در اتاق ملاقاتی پشت شیشه ی دوجداره و گوشی تلفن ثابت با آنها صحبت کنیم. 💠 یادم هست آن زمان چندتن از به دیدار ما تا زندان فلاورجان اصفهان آمدند از جمله (کفاش)، ، ، ، (دایی) و از جمله ی ملاقت کنندگان من بودند. 💠 و در اینجا باید یادی کنم از زحماتِ دوست عزیز و بزرگوارم شهید که در ارائه ی مدارک به دادگاه و تبرئه ی من نقشی غیرقابل انکار داشتند، ایشان هنگامی که من در زندان به سر می بردم؛ به خانه ی ما در اردکان مراجعه کردند و عکس هایی که حاکی از حضور من در ورزشهای دست جمعی بود را از مادرم گرفتند و دربِ ورودی دادگاه عالی اصفهان برای ارائه ی سند و مدرک، که من خرابکار نیستم، به دست من رساند. ✅ ادامه دارد.... ✍ سمیّه خیرزاده اردکان 📸 برشی از مورخ ۲۸ خرداد ۱۳۵۷ که دوست عزیزم در اختیار ما گذاشتند. @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ #خیام، عمر🌷 (۵۱۷_۴۲۹ه.ق) ریاضی‌دان، منجم و شاعر 👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
، عمر🌷 (۵۱۷_۴۲۹ه.ق) ریاضی‌دان، منجم و شاعر ✅ نامش ، معروف به خیّام، است. گفته‌اند چون شغل پدرش دوختنِ بود، به این نام مشهور بود. "خیام" در به دنیا آمد و در زمان ملک شاه سلجوقی می‌زیست. ✅در بعضی کتاب‌ها نوشته‌اند که ، و در کودکی با یکدیگر هم‌درس بودند؛ از این‌رو به آن‌ها، می‌گفتند. ✅ در ریاضیات و نجوم، از دانشمندان برجسته‌ی عصر خود بود. به همین سبب به دستور ، تقویم جدیدی برای ایران تنظیم کرد که بسیار دقیق بود و نام گرفت و مبنای تقویم‌های کنونی است. ✅ این در علم ریاضی کتابی به نام نوشت که هنوز باقی است و در آن مسائلی را حل کرده است که بعدها نیز به آن‌ها پرداختند. از آن جمله، اتحاد دو جمله‌ای جبری را، که به نام معروف است. خیام ابداع و حل کرده است. ✅ او حاصل تفکرات خود را به صورت تعداد اندکی بیان کرده است که از زیباترین و بامعناترین رباعیات فارسی است. امروز اشعار بسیاری به نسبت می‌دهند که خودش هرگز نسروده است. ✅ پاره‌ای از رباعیات منسوب به "خیام" را به صورت زیبایی به زبانِ ترجمه کرد. که سبب شد در جهانِ غرب بیشتر در مقام شاعری می‌خواره شناخته شود. ✅ در نیشابور درگذشت و در همان‌جا مدفون شد. آرامگاه او، که با معماریِ زیبایی ساخته شده است، پیوسته مورد بازدیدِ قرار می‌گیرد. نام و یادش گرامی‌ و راهش، سبز و پر رهرو باد🌹 📚 فرهنگ‌نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذرماه ۱۳۹۲ 📌 در تقویم ایرانی "روز ۲۸ اردیبهشت" روز بزرگداشت و روز ملی نام گرفته است. و اما، در کتاب "دفتر ایام" اینگونه از حکیم یاد می‌کنند: شبی با دوستان خود در فروغ مهتاب کنار جویی نشسته بود و مست شراب و سماع بودند. ناگهان بادی وزیدن گرفت، شمع را کُشت و سَبو را ریخت و فرو شکست؛ خیام که از این واقعه خشم‌آلود شده بود، بر سبیل عتاب، رباعی ذیل را خطاب به که بزم عیش او را برهم زده بود سرود. اِبریقِ مِیِ مَرا شکستی، ربّی بر من درِ عیش را ببستی، ربّی بر خاک بریختی می ناب مرا خاکم به دهن، مگر تو مستی، ربّی؟! تازه از گفتن این عبارات کفرآمیز فارغ گشته بود که در آیینه نگریست و چهره و نفس خود را سیاه دید؛ ناگهان به خود آمد و فریاد برآورد: ناکرده گُنه در این جهان کیست بگو؟! آنکس که گُنه نکرد، چون زیست بگو؟! من بد کُنم و تو بد مکافات دهی! پس فرق میان من و تو چیست بگو؟! @zarrhbin
👆👆 💥گفتم که از قهوه‌خانه ، برج کلیسا پیداست . صدای کلیسا بلند میشود. کلیسای اوپسالا وظیفه‌ی کلیسای اعظمی سوئد راعهده‌دار است. از دور میز بلند می‌شویم . علی مرا مهمان می‌کند ، اجازه نمی‌دهد پول بدهم . قرارمان را برای فردا می‌گذاریم ‌. 💥 فردا عصر از دانشگاه بازدید می‌کنیم.کتابخانه‌ای کم‌نظیر. من بیش از صد کتابخانه‌ی بزرگ ملی و دانشگاهی را در دنیا دیده‌ام ، اما کتابخانه دانشگاه اوپسالا است. باید بروید و آنجا را ببینید تا بفهمید چرا می‌گویم کم‌نظیر است. علی مرا به مغازه‌ای که در دانشگاه است ، می‌برد و یک برایم می‌خرد که آرم دانشگاه بر روی آن‌ چاپ شده است. ۱۷۵ کرون سوئد برای خرید تی‌شرت می‌پردازد. 💥هدیه اش را می‌پذیرم و از او تشکر می‌کنم. امروز هم به کافه دنجی می‌رویم . دور میزی می‌نشینیم. او داستان زندگی‌اش را برایم تعریف می‌کند. یک آی‌پد (IPED) با خودش آورده است. را به روی آن ریخته است. عکس ها را نشانم می‌دهد. عکس صحرا و محل تولدش را (البته او در مسافرت های بعدی‌اش به مراکش عکس ها را گرفته است) . عکس شانزده خواهر و برادرش که برای فوت پدرشان ، در شهر زاگ (zag) دور هم جمع شده‌اند. پدری که او فقط در مراسم مرگش شرکت کرده است. خواهر و برادرانی که برخی از آن‌ها را فقط چندبار در عمرش دیده است. وقتی آوازه‌ی پرفسور شدنش در محل زندگی‌اش می‌پیچد ، سر و کله‌ی خواهرها و برادرانش پیدا می‌شود .‌ این موضوع جدیدی نیست . مثل همه مردم دنیا . خود من هم همین شرایط را دارم. از او می‌پرسم :"شما هجده سال در مراکش زندگی کردید. خاطرات نماز خواندن و قرآن خواندن در بچگی‌تان با مادربزرگ در ذهن شماست. دو سال در معادن ذغال سنگ‌ فرانسه و هلند کار کردید، پنجاه سال هم هست که در سوئد هستید. به زبان های ، ، و تسلط دارید . همسرتان مراکشی است. بچه‌هایتان در آمریکا زندگی می‌کنند . هنوز در حرف‌هایتان برای آفتاب گرم و سوزان صحرا دلتنگی می‌کنید. هنوز از صفای باطن و مهمان نوازی مردم سوئد یاد می‌کنید. ادامه دارد... 📚شازده حمام ، جلد چهارم ✍ @zarrhbin