ذرهبین درشهر
#سلیمانی، حاجقربان🌷 (۱۳۸۶_۱۲۹۹ ه.ش.) 👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
#سلیمانی، حاجقربان🌷
(۱۳۸۶_۱۲۹۹ ه.ش.)
نوازندهی دوتار
✅ #حاجقربانسلیمانی، از نوازندگان محلی شمال خراسان بود و در #علیآباد_قوچان به دنیا آمد. پدرش "کربلایی رمضان" از #دوتار_نوازان_مشهور آن حوالی بود و "حاجقربان" از او دوتار آموخت.
✅ او سالها #تار میزد تا اینکه به سفرِ #حج رفت. در بازگشت، شخصی به او توصیه کرد که چون به زیارتِ #خانهیخدا نایل شده است، صلاح نیست تار بزند در نتیجه #حاجقربان تار را کنار گذاشت.
✅ اما بعد از #انقلاباسلامی و پس از شانزده سال، روحانی حکیم و درسخواندهای به او توصیه کرد که بار دیگر #تارنوازی را شروع کند. از این زمان دورهی شکوفایی مجددِ #حاجقربان آغاز شد.
✅ دعوت از او به کنسرتهای موسیقی داخل و خارج، سبب شد این نوع #موسیقی به جهان شناسانده شود. از افتخاراتِ حاجقربان در #خارج، کسب مقام اولی #جشنوارهیموسیقیلیونفرانسه و نیز احراز عنوانِ #ستارهیجشنوارهیاوینیون در این کشور بود.
✅ در #داخل نیز مقام برتر جشنوارهی #موسیقیفجر را طی چند سال به دست آورد و ۱۲ دورهی پیدرپی نیز #داور_ثابت جشنوارههای موسیقی مقامی کشور بود.
✅ او در تولید آلبومِ "شب، سکوت، کویر" با #شجریان همکاری کرد.#حاجقربان که نشان ۲ فرهنگ و هنر را از #سید_محمد_خاتمی، رئیسجمهوری وقت دریافت کرده بود، یک سال قبل از فوت دوتارش را به پسرش #علیرضاسلیمانی، هدیه داد و با موسیقی وداع گفت.
یاد و نامش گرامی، و راهش سبز و پر رهرو باد🌹
📚 فرهنگ نامهی نامآوران
(آشنایی با چهرههای سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📆 چاپ پنجم: آذر ۱۳۹۲
📌 آقای #مهاجرانی در موردِ #حاجقربان اینگونه میگوید:
صدای سازِ #حاجقربان خاموش شد...
او و سازش از هم جدا نبودند. مثل رستم و رخش. چه کسی دیگر میتواند آن ساز را به صدا در آورد؟ علیرضا پسر حاجی قربان و یا حیدر نوهاش؟
حاجقربان میگفت: "وقتی #ساز میزنم همه چیز را از یاد میبرم. در وضعیت معمولی نشستن برایم سخت است؛ نیم ساعتی که مینشینم، خسته میشوم. اما ساز که میزنم؛ تو بگو دوساعت؛ سه ساعت میزنم. دیگر حواسم به چیز دیگری نیست."
در جشنوارهی #اوینیون؛ که حاجقربان ستاره جشنواره شد و به او عنوانِ گنجینهی راستین ملی داده شد، وقت برنامهاش 40 دقیقه بود. او دو ساعت ساز زد...حاج قربان انگار نشانهای از خراسان بزرگ بود. چهرهی او؛ سلوکِ او؛ صفایِ او که مثل باران بهار بود. سادگیاش که مثل آب بود. داستانها و حکایتهایی که با سازش میخواند...
میگفت من با سازم حرف میزنم. ساز به من میگوید؛ حالا بزن یا نزن. مثل پرنده است. نمیدانم او ساز من است یا من ساز او...وقتی ساز میزنم سیمهایش زنده میشود...کارِ #عشق است.
در آغاز میانسالی، وقتی از سفر مکه باز گشته بود، طلبه قشری به او گفته بود؛ سازش را کنار بگذارد. شانزده سال دوتارش خاموش مانده بود تا روحانی درس خواندهی حکیمی به او توصیه کرده بود، که ساز بزند. میگفت: وقتی سازم را کنار گذاشتم، از حسرت و دلتنگی دو سه سالی مریض بودم...گفتم؛ حاجی قربان اصلاً شنیدن ساز تو نه تنها حرام نیست که به فتوای #غزالی واجب است! صدای ساز تو انسان را به خدا نزدیک میکند. یادِ #خدا را در دلها بیدار میکند...
شاید بتوان حاجقربان را از بعد حالی که داشت با آقا #حسینقلی_فراهانی مقایسه کرد؛ که سحر به پشت بام میرفت و تا دمیدن آفتاب ساز میزد. تا سپیدهی صبحی، همچنان که تارش در آغوشش بود؛ جان سپرد. عارف درباره او سروده بود:
کاسه تار بعد از او زیبد
که در آن عنکبوت بندد تار
حاج قربان و سازش، ترکیب شگفتانگیزی بودند. شمیم خراسان بزرگ، عطرِ #فرهنگ؛ از صدای او و سازش به مشام میرسید.
@zarrhbin