eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.6هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 آنها که نمی توان توصیفشان کرد..‼️ 🍃 شاید به آنها بگویم مقاوم ترین ، چون همانند کوه در استوار بودند. می گویند درِ دروازه را می شود بست اما در مردم را نمی توان بست. هر چه کوچک تر و هر چه سنتی تر باشد، و حدیث، غیبت و تهمت، افترا و حسادت هم است. 🍂 در کتاب بینوایان وقتی می خواهد از کشیش پیری که ژان والژان نقره هایش را دزدیده است ولی وی به ژاندارم ها می گوید که نقره ها را خود به ژان والژان داده است، تعریف کند، می گوید: "آقای میریل باید سرنوشت همه آدم هایی که در شهرهای کوچک می کنند را تحمل کند. در شهرهایی که دهان های بسیاری برای حرف زدن و بسیار کمی برای وجود دارد." 🍃 آنها دست به زده بودند. دست به کاری که سالهای سال و تا زنده بودند برخی از مردم آنها را می کردند. در دعواها، کارشان را به رخشان می کشیدند و را به آنها نسبت می دادند که نبودند. آن ها با یک که به هر دلیل در خرابه ها جسمش را در اختیار این و آن گذاشته بود کرده بودند و او را داده بودند. من تا ۱۸ سالگی ۵ نفر آنها را از نزدیک می شناختم. عباس آقا، خلیل آقا، حسینعلی، اکبرآقا، آقارضا. یک نفر از آنها ماشین دار بود یک نفر آپاراتی، دو نفر کارمند گاراژ و یکی مسگر بود. معلوم است که خود آنها روزی و روزگاری به خراب خانه ها رفت و آمد داشته اند. حالا چرا با یکی از آن زنها ازدواج کرده بودند، من نمی دانم. 🍂 عاشق و شیدا شده بودند؟ به گفته ی عده ای تحت تاثیر سحر و جادو قرار گرفته بودند؟ نمی دانم! اما می دانم وقتی من این مردان را سالها بود که با آن زنها زندگی می کردند و تا آخر عمر هم با آنها کردند. در سال ۱۳۸۷ از ۵ نفری که اسم بردم فقط یک نفرشان زنده است و بقیه در سنین ۸۵_۷۵ سالگی مُردند.این یکی هم حدود ۸۰ سال دارد. یعنی بیش از ۵۰ سال است که با زنش زندگی می کند. وقتی این مردان را با آن مردی که حداقل چند زن را روانه خراب خانه کرده است مقایسه می کنم می بینم این ها چه کرده اند. 🍃 تصورش را بکنید در که مردم فقط به خاطر یک ناموسی آدم می کشند. یک ، زنی هر جایی را به زنی بگیرد و به اصطلاح آب بر سر آن بریزد و او را بنشاند. چه کار بزرگ و پر دردسری است. می گفتند: وقتی عباس آقا دست آن زن را گرفت وپیش برد تا به اصطلاح آن روحانیِ بزرگوار آب توبه بر سر آن بریزد و او را به عقد او در آورد، حاج شیخ گفت: تو از همه ی آسمان است. اما مادر و خواهرهای عباس آقا آن قدر کردند که همه فهمیدند که چه افتاده است. او دست زنش را گرفت و از آن محله رفت؛ اما شهر کوچک بود، اخبار زود پخش می شد. زن های محله دهانشان را باز کردند و گفتند توبه گرگ مرگ است. این دخترهای ما را به می کشد و آن تواب را آزردند. 🍂 در محل کار انواع متلک ها را نثار عباس آقا می کردند و هرگاه دعوا می شد مردانِ ادعا می کردند که آنها هم با زن او بوده اند. اما عباس آقا، خلیل آقا و...چون استوار بودند. دو نفر از آنها بالاخره دست زن هایشان را گرفتند و برای همیشه از یزد کردند. یک نفر هم در همان یزد شغلش را عوض کرد. یک نفرشان خود آنچنان فحاش شد که هیچ کس جرات نداشت کوچک ترین اشاره ای از این بابت به او بکند. اگر کسی کوچک ترین اشاره ای به او می کرد آنچنان فحش های رکیک دریافت می کرد که پشیمان می شد که چرا چنین اشاره ای کرده است.... @zarrhbin 👇👇👇👇