چند کلامی از نگارنده ی
#خاطرات_عباس_از_آن_روزها.....🍃
با تیم #ذره_بین مشغول هم فکری برای برگزاری هر چه بهتر ایام الله دهه ی فجر در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی برای کانال بودیم.
که هرکسی ایده و نظری قابل تامل و شایسته ای می داد که در این بین مدیر محترم کانال ذره بین در شهر #جناب_آقای_طاهری به من پیشنهاد داد تا پای خاطرات پدرم از آن روزها بنشینم.
و از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد؛ که پدر قفلی روی خاطراتش از آن روزها زده بود که به روی هیچکس حتی منِ #فرزند هم باز نمی کرد بنابراین بهترین فرصت دانستم تا پیشنهاد آقای طاهری را به ایشان منتقل کنم، شاید #گشایشی حاصل شود.
که بعد از دادن این پیشنهاد به #عباس، او نیز از آن استقبال نمود و من شدم نگارنده ی خاطرات بابا، که بازهم از خدا پنهان نیست و از شما هم پنهان نباشد من که عمری، عقده ها برایم تلنبار شده بود؛ فرصت را غنیمت شمردم.
و علت تلنبار شدن عقده ها هم این بود که در جامعه و شهر کوچکی مثل #اردکان شاهد حذفِ نام و عکس پدرم از گنجینه ها و کتاب ها بودم! که دلیلش را هم نمی فهمیدم و با خود می گفتم: "پس جای پدر من، کجای قصّه ی این #شهر است؟!" تا اینکه بزرگ شدم علت حذف نام او را در #بازیهای_سیاسی دانستم.
راستی در کتاب شازده ی حمام #دکترمجیبیان اینچنین به #دکترپاپلی می گویند: "که عقده های شما سبب نگارش کتاب شازده ی حمام شده است." که دکتر پاپلی در ادامه ی جمله ی دکتر مجیبیان در پاورقی کتاب اینگونه می نویسند:"که ای کاش تمام عقده ها منجر به نوشتن #کتاب می شد."
و جالب است بدانید که من #صداقت_پدرم را می پرستم زیرا در باز گویی خاطرات نه اسمی را حذف کردند و نه عکسی را، و او به من #یاد داد که اگر آدم ها، تو را گُم کردند تو هرگز آدم های قصّه ی زندگیت را گُم نکن؛ که این امر، بزرگترین، زیباترین و مفهومی ترین درس زندگی من بود.
بازهم از آقای طاهری هم از جانب پدر و هم از جانب خودم نهایت تشکر و سپاس را دارم و از خداوند بزرگ توفیقات روزافزون ایشان را در تمام مراحل زندگی به خصوص عرصه ی #فعالیت_رسانه را خواهانم.
#و_من_الله_التوفیق
✍سمیّه خیرزاده اردکان
@zarrhbin