eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.6هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️ خیلی ناراحت بود. گفت: "فهمیدم غذای زندانی‌ها را می‌دزدند! بخش مهمی از گوشت و تخم‌مرغ و برنج را چند استوار می‌دزدند و به خانه می‌برند. دلم برای زندانی‌ها سوخت. رفتم پیش رئیس زندان و ماجرا را گفتم. اوگفت مدرک یا شاهدی داری؟ نه مدرک داشتم نه شاهد. مرا توبیخ کرد و گفت: بدون شاهد و مدرک به همکارانت تهمت می‌زنی؟ رئیس زندان گفت از فردا باید در برجکِ زندان کشیک بدهم. من پاسبان کلانتری بوده‌ام. همیشه در خیابان قدم می‌زدم. حالا باید چندین ساعت در روز یا شب در برجک کشیک بدهم." ▫️ به او دلداری داد و گفت: "در هر مشکلی، حکمتی هست و در هر حکمتی، نعمتی." گفت: "خدا بیامرزد شهربانوی عاقل را. بیا کمی باهم بخوانیم!" ▪️دو سه ماه اینچنین گذشت. روز به روز گرفته‌تر بود. گفت یکی از همکارانش گفته رئیس و پاسبان‌های زندان با هم هستند. اگر تو چیزی نگفته بودی، سهمت را هم می‌دادند. بعد آقارضا فهمید با اجازه‌ی برای زندانی‌های معتاد مواد تهیه می‌شود. این کار منبع درآمدی برای رئیس زندان بود. هر روز که به خانه می‌آمد کشف جدیدی کرده بود. ▫️ ملاقت‌های طولانی داشتند. خیلی پولدارها بعضی شب‌ها به خانه می‌رفتند. "آقارضا" به همکارش پیشنهاد داده بود با هم بروند و مسئله را به و بگویند. ▪️همکارش گفته بود: "تو چرا به زندان منتقل شدی؟" پاسخ داده بود: "چون رشوه نگرفتم." همکارش گفته بود: "من هم چون یک زندانی را فراری ندادم، به زندان منتقل شدم. به من پیشنهاد پول زیاد دادند تا یک زندانی را در راه دادگاه فراری دهم! عاقبتم این شد که می‌بینی، نگهبان بدترین جاهای زندان هستم. ▫️ یک عیب اساسی داشت. با کسی مشورت نمی‌کرد. اگر کاری به ذهنش درست می‌رسید، بدون مشورت آن را انجام می‌داد. خودش می‌گفت با زنش رفیق است، اما کارهایش را با هم در میان نمی‌گذاشت. ✅ پایان 📌{۱} و اما آخرین این داستان: در روز یک‌شنبه ۱۳۹۳/۱/۱۷ ساعت ۱۰:۲۰ دقیقه، آقای ، بزرگِ یهودی‌های یزد به من تلفن کرد و گفت: "یک زنِ سیدِ مستحقی است. باید به او کمک شود." پرسیدم: "آیا در بین یهودی‌های یزد کسی مستحق هست؟" گفت: "خدا را شکر، هیچ یهودی محتاج نیست." من با آقای ، استاندارِ اسبقِ یزد که مؤسسه‌ی خیریه جوادالائمه را دارند تلفن کردم و مطلب آقای گوهریان را به ایشان گفتم. قرار شد آقای سفید دستور پیگیری و رسیدگی به آن زن سیده را بدهد. این نزدیکیِ مردم را می‌رساند. یک یهودی به فکر رفع احتیاج یک زن مسلمان سیّد است. این را پاس بداریم و شماریم. . 📚 شازده حمام، جلد ۴ ✍ @zarrhbin