#روز_پزشک_گرامی_باد...💐
♻️ بگذارید این روز عزیز را تبریک بگوییم به تمام پزشکانی که در مطب خود از دستگاهِ #کارتخوان استفاده میکنند تا منِ بیمار مجبور نباشم برای پرداخت هزینهی حق ویزیت تا خودپرداز بانک بروم....
♻️ بگذارید این روز عزیز را تبریک بگوییم به تمام پزشکانی که قبل از پاس کردن دروس و واحدهای تخصصی رشتهی پزشکی، #روانشناسیعمومی را میخوانند تا به منِ همراهِ بیمار نگویند "که آفتهای سرطانی در ناحیهی بینی مادر شماست به مغز که رسید تمام است!!!"....
♻️ بگذارید این روز عزیز را تبریک بگوییم به تمام پزشکانی که میدانند و میفهمند دادنِ #روحیه گاهی از صدتا دارو و قرص شیمیایی اثربخشتر است و معجزه میکند....
♻️ بگذارید این روز عزیز را تبریک بگوییم به تمام پزشکانی که وقتِ بیمار نیز برایشان عزیز بوده و در قبالِ حقی که دریافت میکنند #خدماتلازم را میدهند و هرگز وقت و حقالناس بیماران خود را با دیدن مزون لباس کنار کلینیک به هدر نمیدهند!!!....
♻️ بگذارید این روز عزیز را تبریک بگوییم به تمام پزشکانی که #تعهداتاخلاقی خود را هنگام پایان تحصیلات و یاد کردن سوگندنامهی بقراط از یاد نبرده و همیشه سرلوحهی فعالیتهایشان، در دنیای پزشکی قرار میدهند....
♻️ و یادی کنیم از آن دسته پزشکانی که #مردمانیکشهر برایشان حکمِ "سر گر را دارند و یاد گرفتن دلّاکی...!!!" چه خوب میشد در اوج تبحّرشان نیز به این شهرها سری بزنند و به یاد آن روزها و موشهای آزمایشگاهی (که در مثل مناقشه نیست) و شکرانهی پیشرفتشان گاهی خدماترسانی کنند...
♻️ و یادی کنیم از آن دسته پزشکانِ بامعرفتی که دههها در شهری به #فعالیت مشغول بوده و هنگامی که بنا به مسائلی مجبورند آن شهر را ترک کنند، دلشان را در میان مردم آن شهر به یادگار میگذارند و هنگامی که در شهر غربت، همشهریای میبینند هرگز برایش کم نمیگذارند و از آنچه که دارند برای او در طبق اخلاص میگذارند و چقدر این دسته از #پزشکان_بزرگوار_و_مهربانند...
🌹 پس این روز بر تمامی "طبیبان فرزانه و جامعهی پزشکی ایران" تبریک و خجسته باد. #خداوند به همهی ما توفیق خدمتگزاری از سر اخلاص را عنایت فرماید.
#و_من_الله_التوفیق
🖋 هوادارِ مردم
@zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکلیف هیات ریسه کانون تهران نیزمشخص شد
آقایان
دشتی اردکانی، رئیس
عظیمیان، نایب رئیس
بلاغی، خزانه دار
خانم شهریاری، دبیر
آقای خندانی عضو هیات مدیره
ضمن تبریک به اعضای هیات مدیره کانون آرزوی توفیق روز افزون برای عزیزان داریم
@zarrhbin
باقری امام جمعه اسالم گیلان:
🔺با این اوضاع مسکن بهتر است درب وزارت خانه تان را گل بگیرید و ماله بکشید
🔺پدیده ی چادر خوابی، ماشین خوابی و زمین اجاره ای را به مسئولان تبریک عرض می کنیم
🔺مسئولی که دغدغه اش دمای کولر گازی اتاقش بوده و حاضر نباشد پوست لطیف آقازاده اش آفتاب سوخته شود چگونه حال چادر خواب ها را درک می کند؟
🔺آیا شهید رجایی ماشین لوکس سوار می شد؟ روح اشرافی گری برخی مسئولین اصلا پذیرفتنی نیست
🔺اینکه می گویند پزشکان هنوز آموزش استفاده از کارت خوان ندیده اند ، شبیه جوک سال است
🔺فرمایش رهبری مبنی بر اینکه مسائل اصلی کشور، اقتصاد و فرهنگ است، مهر تاییدی بر حرکت فکری ما در خطبه های نماز جمعه است
@zarrhbin
❌❌❌
شوری بیش از حد اب بخش خرانق و گلایه اهالی این بخش از مسئولین
به نقل از گزارشات ارسالی آب این بخش حتی قابل شستن دست وصورت نیست
لطفا مسئولینمحترم پیگیری کرده و نتیجه حاصله را به استحضار شهروندان برسانید
سپاس
#بخشدار
#آبروستایی
#فرماندار
#نماینده
@zarrhbin
اختلال گسترده در اینترنت تلفن همراه
🔹بسیاری از کاربران، اختلال وسیع در اتصال به سايت هاي بزرگ از جمله اینستاگرام را گزارش کرده اند.
@zarrhbin
💠 تابش: تلاش مان این است که خط پرافتخار خدمتگزاری به مردم، صادقانه تداوم یابد
🔹ایثار مردم عاملی محوری در تحقق و تداوم انقلاب اسلامی است
🔹 دنیاطلبی، رانت خواری و سوء استفاده از موقعیت، موجب یاس مردم و انفعال و ناامیدی دلسوزان و نخبگان کشور است
🔹 به سهم خود از مشکلات و تنگناهای پیش آمده برای مردم کشورم عذرخواهی می کنم
🔹امیدوارم ثمره مقاومت مردم، تدبیر رهبر انقلاب و اقدامات مسئولان؛ باعث گشایشی در برون رفت از این وضعیت شود
🔹علیرغم مشکلات اقتصادی کشور، خوشبختانه در شهرستان اردکان شاهد رونق تولید و اجرا و بهره برداری ماهانه پروژه های مختلف هستیم
🔹تلاش مان این است که خط پرافتخار خدمتگزاری به مردم، صادقانه تداوم یابد
نماینده مردم اردکان در جمع نمازگزاران مسجد امام رضا(ع) این شهر طی سخنانی؛ فداکاری و ایثارگری بی شائبه مردم را عاملی محوری در تحقق انقلاب اسلامی و تداوم آن دانست و اظهار داشت: این دژ مستحکم موجب پایداری انقلاب اسلامی و خنثی کننده توطئه بدخواهان نظام است که بر پایه اعتماد مردم به مسئولان و در راستای تحقق شعارهایی همچون عدالت، آزادی، استقلال و مردمسالاری شکل گرفته است.
@zarrhbin
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
🍃 #آقارضاپاسبان
📌 قصه به اینجا رسید که رقیه #سینمارفتن را با به قعر "جهنم رفتن" یکی می دانست و به مهری که با همسرش به سینما میرفت، میگفت: "حقّا که نوهی شهربانو کافر هستی" #باهم بخوانیم ادامهی ماجرا.....
🍃 #آقارضا از این حرفها بیخبر بود. مهری به او گفت میخواهد خواهرانش را به #سینما ببرد آقارضا خواهرزنها، باجناغها و بچهها را به سینما دعوت کرد. وانت برادرش را قرض گرفت و همه را سوار کرد. دوازده نفر نشستند داخل ماشین، همه به #سینما_صفائیه رفتند. سینمایی تابستانی که با ماشین میشد به داخل محوطهی آن رفت.
🍂 تازه شهرها داشت دو شقّه میشد. از نظر فضای کالبدی، #محلهیصفائیه به وجود آمده بود. محلهای مدرن با زیرساختها و فضاهای مدرن و مردمی شبه مدرن با #نیازها و مصرفهای مدرن و با تفکری شبه مدرن. #محلهای با ساختاری کالبدی_فضایی متفاوت از بافت سنتی شهر.
🍃اما مهم آن بود که #جامعه هم داشت دو شقّه میشد. بین خانوادههای هم محلهای ما داشت #شکاف میافتاد. خانوادهای که در محلهای سنتی زندگی میکرد، اما میخواست با پدیدهها و فکر جدید زندگی کند. هنوز پولش نمیرسید که به بافت جدید کوچ کند، ولی آرزوی #زندگیمدرن را داشت.
🍂 در ظرف چهار یا پنج سال، #یزد از شبنشینی چند هزارسالهی زنها در کنار کوچه، به سینمای آقای پاچه رسید(قبلاً شرح آن در کانال ذرهبین رفته است) اما ظرف چهار سال از سینمای آقای پاچه به "درایو این سینما" رسید.
🍃 #پاسبانشهر، آدمهای سنتی را با وانت قرضی به "درایو این سینما" میبرد نه با ماشین BWM. آنها که به "درایو این سینما" رفتهاند، میدانند که چه میگویم.
🍂 #رقیه متوجه شده بود که بچهها و نوههایش نیستند، ولی دیده بود آنها به کجا رفتهاند. شب دیروقت همه به خانه برگشتند. وقتی رقیه فهمید آنها به #سینما رفتهاند، قیامت به پا کرد. دعوای رقیه سر سینما رفتن را من هم به یاد دارم. ساعت ۱۰ شب فریاد میزد، نعره میکشید، بددهانی میکرد. تمام مردم فهمیدند که خانوادهی #خلیفهمحمدعلی به سینما رفتهاند.
🍃 زنهای #پاتوقبیبیهاجر دو دسته شده بودند. عدهی زیادی مخالف سینما رفتن بودند. آنها میگفتند "آقای پیشنماز" گفته سینما #حرام است آنها به رقیه حق میدادند که سر و صدا کند. برعکس، دو سه نفری میگفتند آنها هم میخواهند به سینما بروند. چند شب بعد بتول همراه شوهر و خواهرش به سینما رفتند.
🍂 بیبی هاجر میگفت یک #پاسبان دارد نظم کوچه را به هم میزند. نمیدانست که #نظمجهان دارد به هم میخورد. نمیدانست که "مدرنیته" آمده است تا نظم شهرها را به هم بزند. نمیدانست #تکنولوژیجدید آمده است تا جهان را دگرگون کند. بیبیهاجر گناه نداشت.
👇👇👇👇
🍃 چهل سال بعد هم خیلی از #استادهایدانشگاه و مقامهای عالیِ دولتی این مسئله را درک نکردند. #پاسبانها(نیروی انتظامی) ناظم مدرنیته بودن و برهم زنندهی نظم سنت.(پاورقی= البته، اگر بخواهم علمی بنویسم، پاسبانها ناظم مدرنیزاسیون بودند نه مدرنیته اما وسط خاطرات کی حوصله دارد تفاوت مدرنیته با مدرنیزاسیون را به خاطر بیاورد؟)
🍂 #پاسبانها لباسهایشان نونوار و اتوکشیده بود. پوتینهایشان همیشه برق میزد. حتی تریاکی_شیرهایهایشان هم مجبور بودند لباس مرتب و تمیز بپوشند. در آن وانفسای #شلختگی، لباس اتو کشیده خود #نظمی_نوین بود.
🍂 حالا نیروی انتظامی و حتی ارتش هم این ماموریت خود را فراموش کرده است. کدام ماموریت؟ ماموریت الگوی تمیزی لباس و سر و وضع. بسیاری از سرهنگهای این زمان لباسشان اتو ندارد و پوتینشان واکس. من نمیدانم دژبانها چه میکنند؟ البته، #روزمبادا خیلی از لباس اتو کشیدهها از مملکت #فرارکردند و همین بی اتوها در #جبهههاجنگیدند. البته حالا نیروهای مسلح نماینده و نمایشگر مدرنیته نیستند. آنها مامورِ #اخلاقمحوری هستند. امیدوارم موفق باشند.
🍃 #آقارضا دو شب کشیک بود. مهری داخل اتاقش تنها میماند. نه تلویزیونی بود، نه #کتابی، نه دفتر و قلمی. البته آقارضا یک رادیو خریده بود. بعضی شبها مهری مینشست و اشک میریخت. عمهی آقارضا بیشتر به دعا و عبادت میپرداخت.
🍂 گاهی اعظم و اکرم و زینت دیدنش میآمدند. خواهر بزرگش برای او #دلسوزی میکرد. اکرم #بدجنسی میکرد.هر وقت میدید مهری ناراحت است، میگفت: "دلت برای رفیقهایت تنگ شده است؟" بالاخره او را متلکباران میکرد. گاهی مادر آقارضا به دیدن عروسش میآمد. همیشه میگفت:" ده تا دختر عاشق آقارضا بودند. آقارضا خیلی خواهان داشت. اما خواست خدا بود که تو را گرفتیم. تو باید خیلی خوشحال باشی که زن آقارضا پاسبان شدهای." او از فردای عروسی به #مهری گفت:" هر چه زودتر باید حامله بشوی! من ده تا نوه میخواهم."
🍃 هیچکس فکر نمیکرد خودِ مهری چه میخواهد. مهری با مادربزرگش درد دل کرد. از تنهایی و دخالتهای عمهخانم در زندگیاش گفت. #شهربانو او را نصیحت کرد و گفت:" تنها نوهی باسواد من تو هستی. کتابهای من مال تو. بردار و به خانهات ببر." #مهری کتابهای مادربزرگ را شمرده بود. ۱۸۷۲ جلد بود.
🍂 #مهری به مادربزرگ گفت: "کتابها را کمکم میبرم." اولین باری که خواست چند جلد کتاب به خانهی خودش ببرد #مادرش سر و صدا و با او دعوا کرد و گفت: "این کتابها همه کتاب کفر است. اگر آنها را بخوانی، کافر میشوی!" مهری گفت:" مادر من قبلاً خیلی از این کتابها را خواندهام." #رقیه محکم به سرش زد. روی زمین نشست و گریه کنان گفت: "دخترم از دست رفت! دخترم کافر شد! زن پاسبان شد، کتابخوان هم شد، سینمارو هم شد، پس جایش در جهنم است."....
✅ همراهانِ فهیمِ #ذرهبین تا اینجای قصه را داشته باشید تا ببینم هفتهی آینده تکلیف درس خواندن مهری چه میشود؟!
📚 شازده حمام، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلییزدی
@zarrhbin