🖤هرشب _یک حدیث 🖤
امام موسى کاظم علیه السلام:
🍃کمترین ثوابى که به زائر امام حسین علیه السلام در کرانه فرات داده می شود این است که تمام گناهان بخشوده می شود. به شرط این که حق و حرمت ولایت آن حضرت را شناخته باشد.🌺
📚مستدرک الوسائل،ج۱۰ ،ص۲۳۶🌾
👉 @zarrhbin
سلام ☀️
صبح زیباتون بخیر 🍂🍁🍃
چرخ گردون چه بخندد
چه نخندد تو بخند مشڪلی
گر سر راه تو ببندد تو بخند
غصه ها فانی و باقی همه
زنجیر به هم گر دلت از
ستم و غصه برنجد تو بخند
الهے در آخرین
آدینہ مهر ماه 🍂🍁🍃
سفره هاتون رنگین و خونہ
دلتون گرم و صمیمی باشہ ...♥
@zarrhbin
مهدیا آمدنت دیر شده
بُغض در سینه نفس گیر شده
تنها گُلِ باغِ عسگرے ، جانِ پدر
این جمعه بیا ڪه شیعه دلگیر شده
🌹
💖امام مَهدے (ع):
🍃من، یادگار #خدا در زمین و جانشین و حجت او بر شما هستم.
(ڪمال الدین، ص ۳۳۱)
🌹 تعجیل در #ظهور #امام_زمان (عج) صلوات 🌹
@zarrhbin
هدایت شده از ذرهبین درشهر
🌙
💠 #دعــاۍهــرروزمـاهصـــفر🌙
در مفاتــیح الجـــنان آمده است ڪه
اگر ڪسی خواهد ڪه محفوظ ماند
از بــلاهای نازله در این مــــاه در هر
روز #دهمـــرتبه این دعــا را بخواند🍃
@zarrhbin
#تختی، غلامرضا🌷
(۱۳۴۶_۱۳۰۹ه.ش)
قهرمان ملی ایران
✅ #تختی در محلهی #خانیآبادتهران دیده به جهان گشود. بیش از ۹ کلاس درس نخواند و واردِ بازارِ #کار شد.
👇👇👇👇👇👇👇👇
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
#تختی، غلامرضا🌷 (۱۳۴۶_۱۳۰۹ه.ش) قهرمان ملی ایران ✅ #تختی در محلهی #خانیآبادتهران دیده به جهان
✅ در ۲۰ سالگی به #باشگاهپولاد رفت و به عرصهی "کُشتی" گام نهاد. او آنقدر جدی و با "پشتکار" بود که خیلی زود در این #رشته درخشید.
✅ و توانست در چهار دورهی #المپیک شرکت کند. در این المپیکها به ترتیب یک طلا، یک نقره، یک نقره و یک عنوان چهارمی گرفت. سه دوره نیز #مقامقهرمانیکشور را به دست آورد.
✅ #محبوبیتتختی، به جز قهرمانی، به سببِ #سجایایاخلاقی و منشِ انسانی و #همدلی و همراهیِ او با #چهرههایمردمی و مذهبی و ملی بود. به #آیتاللهطالقانی، روحانیِ نستوه، علاقهی بسیار داشت.
✅ در سال ۱۳۴۶ #رسانهها خبرِ خودکشیِ تختی را اعلام کردند که بسیار #ناباورانه بود؛ زیرا دلیلی برای خودکشیِ قهرمانی مانند او وجود نداشت. از این رو بود که #مردم، مرگِ او را به #رژیمشاه نسبت دادند.
✅ پس از #انقلاباسلامی بسیاری از ورزشگاههای کشور به نامِ #تختی نامگذاری شد و سالروز درگذشت او نیز #روز_ورزش اعلام گردید.
🍃روحش شاد،
یاد و نامش گرامی و راهش سبز و پر رهرو باد...🥀
📚 فرهنگ نامهی نامآوران
(آشنایی با چهرههای سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۲
📌 #جهانپهلوانتختی میگوید: وقتی قهرمان شدم آنگاه فهمیدم که باید بیشتر خم شوم تا مدال قهرمانی را به گردنم بیاویزند.
📌 و خاطرهای به یادماندنی از "تختی": در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۴۱ زلزلهی مهیبی به قدرت ۷/۲ ریشتر به ویرانی کامل شهر بوئینزهرا و روستاهای دشت قزوین انجامید. بر اثر این زمینلرزه، حدود بیستهزار نفر کشته و هزاران خانواده بیخانمان شدند. به پیشنهاد #کیهانورزشی و "روزنامهی کیهان" قرار شد #جهانپهلوان، برای زلزلهزدگان کمک جمع کند؛
📌 تختی قبول کرد و صندوق به گردن، از پارک ساعی در خیابان پهلوی تا تالار کیهان در خیابان فردوسی را پیمود. با بلندگو شخصاً از مردم میخواست تا به هموطنان زلزلهزدهشان هر چه در توان دارند، کمک کنند. زنان گوشواره و گردنبند و انگشتر و مردان پول اهدایی خود را در صندوق آویزان از گردنِ #تختی میانداختند. واکنشها چنان باور نکردنی بود که بلافاصله موج بزرگی از نیکوکاران به راه افتادند و دهها کامیون به وی سپرده شد.
📌 #تختی در ۱۷ دی ۱۳۴۶ در اتاقش در هتل آتلانتیک تهران در گذشت. او دو روز قبل از مرگش ۱۵ دی، "وصیتنامهاش" را در دفترخانهی اسناد رسمی شماره ۲۰۲ تحت شمارهی ۳۴۲۸ و با تعیین "کاظم حسیبی" به عنوان سرپرستِ فرزندش #بابک (که تنها ۴ ماه داشت) به ثبت رسانده بود.
📌 و اما خاطرهی زیبای دیگری در مورد #جهانپهلوانتختی: زمانیکه "محمدرضاپهلوی" میخواست مدال به گردن او بیاویزد؛ هر چه دوستش به او گفت: غلامرضا خم شو، فایدهای نداشت؛ بعد از مراسم اَزش پرسیدن، چرا خم نشدی؟؛ برایت دردسر میشود، او شاهِ مملکت است، گفت: هر که میخواهد باشد "تختی" فقط برای بوسیدنِ دستِ #مادرش خم میشود.
📌 و #جلالآلاحمد دربارهی مرگِ تختی چنین نوشت: " از آن همه جماعت هیچکس، حتی برای یک لحظه، به احتمالِ خودکشی فکر نمیکرد."
@zarrhbin
🔉🔉🔉
✅طبق خبرهای رسیده از روستای توت ،اینترنت روستا هم با توجه به درخواست زیاد مردم و حجم بالای حضور عزارداران در روزهای پایانی ماه صفر از اقصی نقاط استان و کشور به صورت 4G فعال شده است.
تشکر ویژه از آقای میرزاده ریاست محترم مخابرات شهرستان
@zarrhbin
🔺برخورد شدید با گرانفروشی بلیت اتوبوس زائران اربعین
مقام مسئول سازمان راهداری:
🔹زائران حسینی میتوانند از طریق سامانه ۱۰۰۰۱۴۱ و تلفن گویای ۱۴۱ به صورت 24 ساعته پاسخگوی مردم در خصوص هر گونه شکایتی هستند.
🔹قطعا با افرادی که قصد سوء استفاده به خصوص درباره قیمت بلیت اتوبوس را داشته باشند به شدت برخورد میشود
@zarrhbin
🔺حذف یارانه در مهرماه/ پیامک ارسال میشود
🔹یارانه نقدی مهرماه در حالی شب گذشته به حساب یارانه بگیران واریز شد که اطلاعات دریافتی از مسئولان مربوطه نشان میدهد در این ماه نیز یارانه بخشی از افراد پردرآمد حذف شده است.
🔹طبق روال تعیین شده برای حذف شدگان پیامک ارسال خواهد شد تا در صورت اعتراض بتوانند به دفاتر پیشخوان دولت مراجعه و موضوع را مطرح کنند/ ایسنا
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
⭕️ معاون آب و آبفای وزیر نیرو خطاب به یزدیها: بی خیال کشاورزی شوید به صنعت فکر کنید تامین آب شرب ب
#تشکر_ویژه...‼️
تشکر ویژه از معاون آب و آبفای وزیر نیرو از بابت پیشنهادی که به یزدیها دادند و از آنها خواستند که بیخیالِ #کشاورزی شده و بر روی صنعت متمرکز شوند، ولی باید به ایشان گفت: جناب محترم، ای کاش یکی از ساکنین اصیل استان یزد بودید، همان مردمان نجیبی که روزگاری با سیستم فوقالعادهی #قنات، آب این مایهی حیات را بدون هیچ منتی از دل زمین بیرون میکشیدند و با آن درختانی از جنسِ خودِ کویر که در برابر بیمهریهای طبیعت مقاوم بوده و منبع ارتزاق محسوب میشوند، به وجود میآوردید، درختانی که امروز با توجه به صنعت افسار گسیخته و هوای آلوده در ردیف فیلترهای طبیعی هوا قرار دارند، آن وقت شاید حرف هم را بهتر میفهمیدیم.
جناب محترم، جالب است بدانید که واژهی #آبیاری بنا به گفتهی"پروفسور پاپلی یزدی" معادلی در زبانهای دیگر ندارد و این واژهی مهربان، اصالتش را از کسانی دارد که "آب" را میفهمند و قدر و منزلتش را میدانند..
جناب، کار ندارم که استان یزد در بخش کشاورزی، موفقیتی داشته و یا نداشته!، ولی مردمان شهر من، همانهایی که صورتهایشان در آفتاب داغ کویر سوخته تا درختی را به بار بنشانند، روزگار را با کشاورزی میگذرانند و با صنعت، بیگانهیِ بیگانه هستند همانهایی که حتی حاضر نمیشوند کُرتهای پستهشان را که با عشق و جان و دل به سرمنزل رساندهاند برای توسعهی نامتوازن این شهر تسلیم کنند؛ مردمانِ #صلحطلبی که برای نگهداری از درختانشان حاضرند به جنگِ زمین و زمان بروند...
جناب محترم، ما برای بخش کشاورزی خودمان سالهاست که بدون منت، اندیشیدهایم و منتظر کسی هم نبودهایم و باید بدانید از روی #کویر که اقلیمش به واسطهی دخالت بدون برنامهی بشر دوپا دستخوش تغییر شده و تن تب دارش نیز به خاطر انتقال آب از خلیج همیشهی فارس، چاک چاک شده است تا برایِ #صنعت آب بیاورند، نیز شرمندهایم.
جناب محترم، ما چندین دهه است که بدون توجه به منابع آبی و عدم توجه به زیرساختها، سند توسعهی تدوین شدهای را امضا کردهایم!، که دو دست و دوپا در درون آن ماندهایم، چون حاصلِ صنعت برای ما چیزی جز هوای آلوده و اقلیم ناپایدار و بیماریهای لاعلاج و فرهنگ دستخوش تغییر و ناامنی نبوده است.
جنابِ "تقیزادهی خامسی"، بیش از این جایز نمیدانم که قصه به درازا بکشد ولی،
#آری_اینچنین_است_برادر...
🖋 هوادارِ مردم
@zarrhbin
🏴مراسم عزاداری ظهراربعین حسینی
سخنران:حجة الاسلام حیدریان بانوای گرم مداحان آقای حاج محمدرضا زارع /آقای عباس مروتی
همزمان با نمازظهر و عصر
مجمع یاحسین اردکان
@zarrhbin
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
🍂 مرگِ #شهربانو
📌 #باهم بخوانیم داستان رفتن مادربزرگ....
▪️چند روزی از نوروز ۱۳۴۰ گذشته بود. اذان ظهر میگقتند #شهربانو به شکل غیر منتظره به مهری گفت: "مادر میخواهم نماز بخوانم! بیا کمک کن تا وضو بگیرم." #مهری تعجب کرد، مادربزرگ ۹۴ سال داشت. هرگز نماز نخوانده بود.
▫️مهری کمک کرد تا #شهربانو وضو گرفت و رو به قبله نشست. مهری متعجب بود. شهربانو بارها گفت: "خدایا توبه، استغفرالله!" اشک از چشمانِ شهربانو جاری شد. #مهری در کنارش نشست و نظارهگر او بود. نظارهگر زنی که هشتاد و چندسال نماز واجبش را نخوانده بود و حالا در ۹۴ سالگی اولین نماز عمرش را میخواند.
▪️تماشاگر زن مُلّایی بود که سالهای سال به بچههای مردم قرآن و نماز یاد داده بود، ولی خودش نماز نخوانده بود. #شهربانو سورهی حمد را خواند. برای سوره، #سورهیتوبه را شروع کرد. مهری فکر کرد مادربزرگ چند آیه از سورهی توبه را خواهد خواند، ولی متوجه شد همینطور دارد سورهی توبه را میخواند.
▫️به آشپزخانه رفت، سری به دیگ زد. چند تکه ظرف را شست و برگشت. #شهربانو داشت آیههای آخر سورهی توبه را میخواند. صورتش پر از اشک بود. #مهری نشست تا نماز مادربزرگش تمام شد. شهربانو نماز ظهر و عصر را خواند. بعد گفت: "مادر، #دیوانشمستبریزی را برایم بیاور" دو صفحه از دیوان را با صدای بلند برای مهری خواند. بعد بدون آنکه ناهار بخورد خوابید.
▪️تا حدود ساعت پنج بعدازظهر خواب بود. خوابی سنگین و عمیق. وقتی بیدار شد، #مهری پرسید: "مادربزرگ، چطور شد که نماز خواندی؟" گفت: "امسال میرسم." مهری نفهمید چه میگوید. پرسید: "کجا میرسی؟" #شهربانو گفت: "به آنجا که از ۲۲ سالگی میخواستم بروم."
▫️#اذانمغرب را که گفتند، #شهربانو به نوهاش گفت: "کمک کن نماز بخوانم." مهری به او کمک کرد وضو گرفت و رو به قبله نشست. شهربانو بعد از خواندن سورهی حمد، #سورهییاسین را شروع کرد. وسط دو نماز #دیوانشمس را برداشت. داشت نماز عشا را میخواند که آقارضا آمد. وقتی دید مادربزرگ دارد نماز میخواند، دهانش از تعجب باز مانده بود. از مهری پرسید: "شهربانو دارد نماز میخواند؟ واقعاً دارد نماز میخواند."
▪️ #مهری گفت: "علاوه بر نماز، یک حرفهایی هم زد. گفت امسال میرسم. به جایی میرسم که از ۲۲ سالگی، رفتن به آنجا را شروع کرد." بعد از شام #آقارضا معنایِ حرفِ شهربانو را از او پرسید. #شهربانو پاسخ داد: "من در ۲۲ سالگی، سالک شدم. #سالک_راه_حق. ۷۲ سال است که این راه را میروم. امسال به مقصد میرسم. شاید چند ماه دیگر به مقصد برسم. باید از گناهانم توبه کنم" او کلمه {(مُردن)} و {(رفتن)} را به کار نبرد. مهری و آقارضا هم از کلمه {(سالک)} و {(رسیدن)} چیزی نفهمیدند.
👇👇👇👇
▫️از آن به بعد #شهربانو مرتب نماز میخواند. بین دو نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء فاصله میانداخت. در آن فاصله کتابهای عطار، مثنوی، دیوان شمس و یا #حافظ را میخواند. گاه #شاهنامه را با صدای رسا میخواند. میگفت حمدِ خداوند را توسطِ #فردوسی دوست دارد.
▪️غروب #آقارضا به خانه آمد. مهری به او گفت: "مادربزرگ کتابهایش را به من داد. گفت همهی کتابها مال من باشد." آقارضا گفت: "همین کتاب کهنهها را میگویی؟ همهاش را باید دور ریخت! به چه دردی میخورد؟ بیخودی طاقچههای اتاق را گرفته است. اگر دل پیرهزن نمیشکست، همهی آنها جز همین چند کتاب شاهنامه، مثنوی و شمس را که دایم میخواند، دور میریختیم!"
▫️#مهری گفت: "مادربزرگ میگوید این کتابها از طلا گرانتر است." #آقارضا گفت: "بندهی خدا خواب دیده، دل خوش کرده! برای اینکه دلش نشکند از او تشکر کنیم." دوتایی از مادربزرگ تشکر کردند. آقارضا به مهری گفت: "همهی این کتابها به دو پول سیاه نمیارزد. کتاب شعر است و فقط به درد حفظ کردن میخورد."
▪️#آقارضا کمی مکث کرد و گفت: "البته پیرهزن هیچ وقت حرف بیحکمت نمیزند. شاید هم این کتابها به یک دردی بخورند. شاید هم قیمت داشته باشند." #شهربانو به آقارضا گفت من خیلی به شما زحمت دادم. مرا حلال کنید!" بعد یک تکه کاغذ به آقارضا داد که روی آن نوشته بود: "من در صحت و سلامت کامل، سه دستگاه ترمهبافی و پنج دستگاه جیمبافی خودم را به آقارضا شوهر نوهام دادم." بعد آن را امضا کرد. کاغذی را برای کتابها به مهری داد.
▪️اوایل خرداد بود. #شهربانو به نوهاش گفت: "مادر، بیا اینجا بنشین با تو حرفی دارم." مهری پیش مادربزرگش نشست. شهربانو گفت: "به مادرت دروغ گفتم. من طلا دارم!" #مهری با تعجب پرسید: "مادربزرگ طلا داری؟ طلاهایت کجاست؟" شهربانو به طاقچهی اتاق و #کتابهایش را نشان داد و گفت: "اینها طلاهای من است. همهی کتابهایم مالِ تو باشد! من زنده هستم و حق دارم مالم را به هر کس میخواهم، بدهم. کاغذ هم مینویسم. کتابهایم مال تو باشد. آنها را به هیچکس جز تو نمیدهم! من ۵۷ نسخه کتاب خطی نفیس دارم. این کتابها نسل اندر نسل به من رسیده است."
▫️#مهری هرگز به کتابهای جلد چرمی مادربزگ دست نزده بود. هرگز لای آنها را باز نکرده بود. #مادربزگ گفته بود به کتابهای جلد چرمی دست نزنند. شهربانو به مهری گفت برود کتابی را بیاورد. کتاب ضخیم با جلد چرمی و خیلی کهنه بود. مهری آن را آورد. #خمسهینظامی بود. شهربانو گفت: " سه جلد کتاب مربوط به دورهی تیموری است. این کتابها بسیار نفیس است. مینیاتورهای خیلی قشنگ دارد."
▪️بعد اشاره کرد کتابی دیگر را بیاورد. #شاهنامه بود. گفت: "در هرات نوشته شده است." کتاب را باز کرد بیش از پنجاه صفحه طرحهای مینیاتوری بسیار قشنگ داشت. گفت: "این کتاب از طلا گرانتر است!" شهربانو گفت: "۲۴ جلد کتاب مربوط به دورهی صفویه و پنج جلد مربوط به عهد نادر است. بقیهی کتابها مربوط به عهد قاجار است." #شهربانو گفت: "مادر، این کتابها مال تو! قدر آنها را بدان!" مهری منظور مادربزرگش را نفهمید. او فکر کرد منظور مادربزرگش این است که چون این کتابها از خانوادهاش به او ارث رسیده است، باید قدر آنها را بداند. او نفهمید که منظورِ مادربزرگش این است که کتابها از نظر قیمت گران است...
✅ ادامه دارد...
📚 شازده حمام، جلد ۴
#دکتر_محمدحسین_پاپلییزدی
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
⭕️ معاون آب و آبفای وزیر نیرو خطاب به یزدیها: بی خیال کشاورزی شوید به صنعت فکر کنید تامین آب شرب ب
#آنچه_شما_فرستادهاید
باسلام
بنده یک شخص معمولی که مثل بقیه بفکر کشاورزی هستم و پدرم نیز ۱۵ قویز زمین پسته دارد ، و خیلی از خاموشی چاه ناراحت میشویم. همچنین به شدت از آلودگی هوا ناراحتم.ولی خداوکیلی منطق را در نظر بگیرید ۳۰ سال پیش که چاه بیابان را حفر میکردند ۸ متری آب بوده. الان رفته تو ۶۰ ، ۷۰ متری ،
میگن آب کشاورزی برمیگرده به زمین با کدوم مدرک میگی ، کرت پسته که آب میدی یک متر هم خیس نمیشه، حتی خیلی از بارانهای اردکان هم هیچ کمکی به سفره های زیر زمینی نمیکنه، آیا زمینهای پسته ای که بیست کیلومتری شهر واقع شده دمای هوا کاهش میدهد آیا الودگی را کاهش می دهد.
خیلی دوست دارید به کسی توهین کنید و به او ناسزا بگویید به کسانی که خیابانهای خاتمی ، امام جعفر صادق و سیدالشهدا را افتتاح کردن توهین کنید.
درختانی که شهر ما را تمیز می کردند اینها بودن، روز به روز شهر را به کارخانجات نزدیکتر میکنیم . در عوض به درختان تو بیابان اهمیت میدهیم، خیلی مردید نگذارید درختان اطراف شهر نابود شوند ،قسمت شرقی شهر خیلی زمین بی محصول دارد ولی درختان نزدیک شهر را بیرون اورده و ساختمان می کنیم. هر کجا میریم صحبت از آب گندله سازی هست ، کاملا بجا هستش و آب شیرین برای شرب مردم را مصرف می کند ، من که آمار ندارم ولی شک ندارم به اندازه ی بیست تا چاه آب کشاورزی آب مصرف نمیکند.
این کارخانه چندین هزار نیرو و چندین هزار میلیارد تومان درامد سالانه دارد ،البته بنده هم موافق این همه کارخانه برای شهر نیستم . ولی می ارزد که اب را از جایی دیگر آورد.که ان شاالله راست باشد و خود کارخانه آب خودش را بیاورد.
دوستان فرمودن خوراکتون را ما تامین می کنیم. آیا پسته ای که تولید میکنیم کسی میتونه بخرد،و همه خوشحالیم که صادر میشود و گران میفروشیم.آینده فرزندانمان در دست ماست به آنها رحم کنیم.
بنده اصلا سمتی ندارم و شاید قسمتی و یا تمام نظراتم اشتباه باشد ، ولی ای کاش اداره ای بود که پیشنهاد و انتقاد مردم را حداقل می شنوید.
چند نکته پیشنهادی ، نباید بین کارخانه ها و شهر یک متر زمین کشاورزی نابود شود، تمام زمینهای بایر باید درختکاری شود، چاههای کشاورزی در بیابان اصول آبیاری رعایت شود، حق کاشت درخت جدید در بیابان ندهیم.برای کاهش الودگی اولین کار جلوگیری از تولید آلاینده هست، متاسفانه مینی بوسهای ابوغراضه ی سرویس ها بسیار دودزا هستند.خودم بارها با چشم خودم دیدم و فکر می کنم دود مجموع آنها از کارخانجات بیشتر است. یک استانداری برای آنها در نظر گرفته شود.
استان یزد از کار اشباع شده به هیچ عنوان مجوز کارخانه ی الاینده وآبخواه جدید ندهیم.
@zarrhbin