eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.2هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان  (1277-1334ش) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ 📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان #عباس‌اقبال‌آشتيانى (1277-1334ش) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
‍ 📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان  (1277-1334ش) مورخ، محقق، ادیب، نویسنده، استاد دانشگاه، عضو پیوسته فرهنگستان ایران و مجمع علمی عربی دمشق، کسی که را در ایران رواج داد. 📝عباس، فرزند محمدعلى، به سال 1277ش، در یک خانواده و گمنام از مردم آشتيان به دنيا آمد. خانواده‌اش‌ در دوران‌ کودکی‌ او به‌ تهران‌ کوچ‌ کردند. پدرش‌ در این‌ شهر حمام‌ بیمارستان‌ وزیری‌ را در اجاره خود آورد و خود وی‌ نیز به‌ سبب‌ تنگدستی‌ تا ۱۴ سالگی‌ به‌  پرداخت‌ و همزمان‌ تحصیلاتش‌ را در مکتب‌ خانه‌ها دنبال‌ کرد. 📝 اقبال ، خيلى زود وارد عرصه زندگى شد؛ هنوز كودك بود كه نزد مرد درودگرى به شاگردى مشغول كار گرديد. امّا ميل تحصيل به قدرى در او شديد بود كه با وجود سختى معيشت و نداشتن وسايل زندگى، در ضمن كار به مكتب رفت. در همین‌ سال‌ها شیخ‌ مرتضی‌ نجم‌آبادی‌ که‌ با خانواده اقبال‌، آشنایی‌ و مراوده‌ داشت‌، او و برادر بزرگ‌ترش‌ را به‌ مدرسه « » فرستاد. پس‌ از اتمام‌ دوره ۳ ساله این‌ مدرسه‌، عباس‌ جوان‌ به‌ پایمردی‌ نجم‌آبادی‌ و با مساعدت‌ ابوالحسن‌ فروغی‌، به‌ راه‌ یافت‌. اقبال‌ دوره متوسطه‌ را در دارالفنون‌ با موفقیت‌ طی‌ کرد و به‌ دلیل‌ توانایی‌ فراوان‌، را که‌ در همین‌ مدرسه‌ تأسیس‌ گردیده‌ بود، عهده‌دار شد. او  را از همین‌ زمان‌ در دارالفنون‌ آغاز کرد و در ۱۲۹۷ش‌ که‌ دارالمعلمین‌ مرکزی‌ به‌ همت‌ میرزا ابوالحسن‌ فروغی‌ تأسیس‌شد. در آن‌جا درکنار کسانی‌ مانند عبدالعظیم‌ قریب‌، به‌ تدریس‌ فارسی‌، تاریخ‌ و جغرافیا مشغول‌ شد و همزمان‌ در مدرسه سیاسی‌ و مدرسه نظام‌ به‌ تدریس‌ پرداخت‌. 📝كار اقبال با مجلّه دانشكده آغاز شد. این مجلّه مدّت یک سال، از ارديبهشت تا اسفند 1297، به مديريت ، در تهران منتشر مى‌شد و اقبال، در آن مجلّه، با بهار و مشاهير دانشمندان آن روزگار مثل رشيد ياسمى، سردار معظم خراسانى، سعيد نفيسى و ديگران همكارى داشت و رشته مقالاتى درباره مى‌نوشت. زمانى هم با برادران فروغى (محمد على و ابوالحسن)، غلامحسين رهنما و عبدالعظيم قريب، مجلّه فروغ تربيت را انتشار مى‌داد. 📝اقبال در سال 1304 به سمت هيئت نظامى ایران، به پاريس رفت و در آن‌جا، با استفاده از فرصت، به تكميل معلومات پرداخت و از دانشگاه « » ليسانس گرفت. وى موضوع پایان‌نامه تحصيلات خود را شرح احوال خاندان نوبختى قرار داد كه افراد آن، از نخستين مبلّغان مذهب تشيّع در ایران بوده‌اند. استادان راهنماى او در تهيّه پایان‌نامه تحصيلى، دانشمند و متن‌شناس معروف ایرانى، ، و خاورشناس نامى فرانسوى لوئى ماسينيون، بودند. خلاصه‌اى از پایان‌نامه دانشگاهى اقبال به زبان فرانسه در پاريس به چاپ رسيده است. 📝اقبال در سال 1308 به ایران بازگشت. در این هنگام، اصلاحاتى در فرهنگ ایران به وجود آمده بود. از عباس اقبال دعوت كرد كه در تأليف کتاب‌هاى درسى تاريخ و جغرافياى اقتصادى ایران، برای دبيرستان‌ها و شعب علوم انسانى مدارس عاليه كه در كشور تأسيس شده بود، شركت كند. 📝در اواخر سال 1313، كه نخستين سنگ بناى دانشگاه تهران نهاده شد، اقبال به سمت دانشكده ادبيّات دعوت شد و بعد به مقام رسيد ‎و پس از تأسيس فرهنگستان ایران، به عضويت آن انتخاب گرديد. در شهريور سال 1323، مجلّه ادبى و تاريخى را كه در نوع خود در ادبيّات ایران كمتر نظير داشت، انتشار داد. در نوشتن این مجلّه، دانشمندان بزرگى، مانند استاد محمد قزوينى، دكتر غنى و جوانان بااستعداد ایران يار و همكار او بودند و چون این مجلّه كمك مالى از دولت دريافت نمى‌داشت، ناچار در نتيجه اشكالات مالى، پس از پنج سال انتشار، در خرداد 1328 تعطيل شد و اقبال، كه بسيار خسته و فرسوده شده بود، به اميد اين‌كه پایان عمر را به آسودگى و آرامش بگذراند، از فعاليت ادبى دست كشيد و به سمت در كشورهاى و ، ابتدا به و بعد به رفت و تا پایان عمرش در همان سمت باقی ماند. 📝اقبال‌ مدتی‌ بود از بیماری‌ کلیه‌ رنج‌ می‌برد، به‌ رغم‌ پاره‌ای‌ معالجات‌ سرانجام‌ در ۲۱ بهمن‌ ۱۳۳۴ در شهر رم‌ وفات‌ یافت‌. پیکر او پس‌ از آنکه‌ در یکی‌ از واپسین‌ روزهای‌ اسفند همان‌ سال‌ در تهران‌ تشییع‌ شد، در جوار حضرت‌ عبدالعظیم‌، رواق‌ ابوالفتوح‌ رازی‌، کنار آرامگاه‌ علامه‌ قزوینی‌ به‌ خاک‌ سپرده‌ شد ▪️روحش شاد 🥀 @zarrhbin
✅ سالگرد شهید ابراهیم هادی 📋 با سخنرانی حجه الاسلام واحدیان ⬅️ و مداحی محمدحسین اسلامی 🕒 جمعه ۲۵ بهمن بلافاصله بعداز نماز عشا 🕌 حرم شهدای گمنام ترک آباد @zarrhbin
🗓روز شمار بزرگداشت سرداران و شهدای شهرستان اردکان🗓 🔻آنچه امروز رخ خواهد داد: 🛒رزق شهدایی🛒 ۲۴ بهمن ماه ۱۳۹۹ 🏷تخفیفات ویژه"امروز" به یاد سرداران و شهدای شهرستان اردکان در فروشگاه های: 🛒 فروشگاه نامزد خ باهنر 🛒 فروشگاه مصطفی ابوطالبی 🛒 فروشگاه حاج محمدعلی ابوطالبی 🛒 فروشگاه آریا 🛒 فروشگاه فرهنگیان 🛒 فروشگاه ساحل ترک آباد 🌷بزرگداشت سرداران و شهدای شهرستان اردکان🌷
❌کرونای انگلیسی در قزوین 🔹معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی قزوین: در ۲۴ ساعت گذشته، یک فرد ۴۸ ساله اهل آبیک بر اثر ابتلا به بیماری کرونا درگذشت، بررسی‌ها نشان داد که وی به نوع کرونای انگلیسی مبتلا بوده است. 🔹سایر اعضای خانواده این فرد نیز از لحاظ ابتلا به ویروس جدید کرونا بررسی شدند که تست آنها مثبت ولی بدون علائم بود و در حال حاضر در قرنطینه کامل قرار دارند. @zarrhbin
📌توصیه‌های مهم به والدین برای یادگیری بهتر فرزندان در @zarrhbin
📌مسافران شمال برگشت خوردند رئیس پلیس راه مازندران: 🔹طی روزهای گذشته شاهد افزایش حجم تردد در محورهای شمالی بودیم به‌طوری‌که طی سه روز گذشته بیش از ۸ هزار خودرو برگشت داده شده و ۲ هزار خودرو نیز جریمه شدند. @zarrhbin
🔺برنامه بازی‌های لیگ برتر در هفته پانزدهم @zarrhbin
❌ اعلام نتایج آزمون استخدامی وزارت بهداشت کمتر از یک ماه دیگر/بکارگیری داوطلبان قبول شده از بهار ۱۴۰۰ تقوی نژاد، معاون توسعه مدیریت، منابع و برنامه ریزی وزارت بهداشت: 🔺از هر ۵ نفر، یک نفر در صورت کسب حداقل نمره آزمون استخدامی وزارت بهداشت، می تواند استخدام شود. 🔻در کمتر از یک ماه، نتیجه آزمون استخدامی وزارت بهداشت اعلام می شود. 🔺افرادی که در این آزمون انتخاب می شوند، بدون طی مرحله گزینش در مرحله اول به صورت نیروهای ۸۹ روز به کار گرفته می شوند و ظرف این مدت، تکلیف آن‌ها از نظر گزینش مشخص می شود. 🔻اولین روز‌های سال ۱۴۰۰، بخشی از این نیرو‌ها را در مراکز بهداشتی و درمانی استخدام خواهیم کرد. @zarrhbin
◾️بدی‌های من به خاطر بدی كردن نيست. به خاطر احساس شديد خوبی‌های بی‌حاصل است. می‌خواهم به اعماق زمين برسم. عشق من آن‌جاست، در آنجايي كه دانه‌ها سبز می‌شوند و ريشه‌ها به‌هم می‌رسند و آفرينش، در ميان پوسيدگی خود را ادامه می‌دهد. گويی بدن من يك شكل موقتی و زودگذر آن است. می‌خواهم به اصلش برسم. می‌خواهم قلبم را مثل يك ميوه‌ی رسيده به همه‌ی شاخه‌های درختان آويزان كنم. 📸 صحنه مرگ در مجموعه عکس به روايت يك شاهد عينى کاری از آزاده اخلاقى ▪️امروز ۲۴ بهمن سالمرگ فروغ فرخزاد است . او در لحظه مرگ فقط ۳۲ سال داشت. ▪️روحش شاد @zarrhbin
📺پخش از شبکه یزد📺 🇮🇷یادواره بزرگ سرداران و شهدای شهرستان اردکان🇮🇷 🗓امروز جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ ⏰ساعت ۱۲:۴۲ 🌷بزرگداشت سرداران و شهدای شهرستان اردکان🌷
📌 💠یوهان آردو والسیوا دانشگاه ریودوژانیرو برزیل ⚜گابریلا شروع به دویدن کرد. ماهم پشت‌سرش می‌دویدیم. بزن‌بزن بود و دودسته با چوب و قمه و اسحله‌ی گرم به جان هم افتاده بودند. دو نفر ماشین گابریلا را سپر قرار داده بودند و از پشت آن تیراندازی می‌کردند. در همین موقع ، سی چهل نفر زن و مرد با چوب و چماق آمدند و دو طرف دعوا را از هم جدا کردند. عده‌ای از دو طرف لت‌و‌پار بودند و از سر و هیکلشان خون جاری بود. سرانجام مرد زخمی را که 《کلمبو》نام داشت و هنوز به هوش بود ، آوردند تا سوار ماشین کنند. دکتر به من گفت به مرد مجروح بگو ما رفتیم برایش کمک آوردیم . حالا گابریلا دوست ما با ماشینش او را پیش دکتر خواهد برد. آن‌مرد تشکر کرد و دست دکتر را فشار داد.گابریلا به سرعت پشت فرمان ماشین نشست. یکی از دوستان آن مرد می‌خواست خودش پشت فرمان ماشین بنشیند؛ اما‌ مرد مریض اشاره‌ای کرد و دوستش اجازه داد گابریلا پشت فرمان بنشیند. یک نفر دیگر از دوستان آن مرد ، زخمی عمیق در ران پایش ایجاد شده بود. او را هم سوار ماشین دیگری کردند. چند نفر دیگر از دوستان آن‌ها نیز سوار شدند. ⚜گابریلا رو کرد به آن خانم رئیس و گفت :" دوستانم را به تو سپرده‌ام!" سپس حرکت کرد. یک ماشین دیگر هم از دوستان مرد زخمی آن‌ها را همراهی می‌کردند. زن‌ها بر اوضاع مسلط شده بودند و دار و دسته‌ی مردی که کلمبو را زخمی کرده بود ، از منطقه فراری دادند. دکتر پاپلی به من گفت :" با دوستان کلمبو طوری صحبت کنید که آن‌ها بو نبرند ما می‌خواستیم کنیم . طوری جلوه دهید که فکر کنند ما آمده‌بودیم تا به آن‌ها خبر بدهیم کلمبو زخمی شده است." ⚜در هرصورت ما شدیم دوستانِ‌کلمبو. ولی مهم آن بود که همه متوجه شدند ما تحت حمایت خانم رئیس هستیم. حدود ساعت ۳.۵ بعدظهر بود . هوا بسیار گرم و دَم کرده بود و هر لحظه بدتر و خفقان‌آورتر می‌شد . خانم رئیس که نام مستعارش 《سوزانا》بود ، ما را در جا داد که دارای بادبزن پارچه‌ای بود. در منطقه نبود. اصولا به نظر می‌رسید این منطقه یک شهرک غیرقانونی است ، چون حتی نام آن بر روی نقشه هم نبود. ⚜مردی آمد و خبر داد که سوزانا گفته است شما به چیزی نیاز دارید یا نه ؟ دکتر پاپلی گفت :" از خانم سوزانا تشکر کن و بگو اگر ممکن است پیش ما بیاید..." البته جمله را من باید می‌کردم و من بدون توجه آن را ترجمه کردم. بلافاصله از دکتر پرسیدم :" شما با این زن چکار دارید؟" 《اوجدا》 و 《ماریو》هم همین را پرسیدند. پرفسور پاپلی داشت. او همیشه می‌گفت:" ما نباید به افراد بگوییم دوستِ شما هستیم‌ . باید کاری کنیم که مستقیما دوست خود افراد تلقی شویم." او تقریبا در این مسافرت همین را پیاده می‌کرد. او به من گفت :" وقتی سوزانا آمد بگو این سه‌نفر استاد دانشگاه هستند و هم ! بقیه‌اش با من!" و بلافاصله اضافه کرد :" این حرف دروغ هم نیست، چون خود من که مجله‌ی تحقیقات جغرافیائی را چاپ می‌کنم و ماریو و اوجدا هم که قرارشده است گزارش سفرشان را به شرکت گردشگری بدهند." ⚜ چند دقیقه بعد سوزانا آمد و پرسید که با او چه کاری داریم. دکتر پاپلی صحبت می‌کرد و من ترجمه می‌کردم. دکتر گفت:" سوزاناخانم، ما از شما تشکر می‌کنیم و شما را در جلوگیری از دعوای بیشتر و آرامش منطقه می‌ستاییم. شما آن‌قدر اینجا را سریع آرام کردید که یک لشکر پلیس هم نمی‌توانست به این سرعت این‌کار را انجام‌ دهد. " دکتر پاپلی ادامه داد: "ما هم استاد دانشگاه هستیم و هم خبرنگار" پروفسور به سوزانا گفت مایل است با او و مطالب را همراه عکسش چاپ کند. دکتر گفت :" من عکس شما را در روی مجله‌ام چاپ می‌کنم و خواهم نوشت که این زن فوق‌العاده زیبا، شجاع و مدیری تواناست که بر صدها مرد فرمان می‌راند!" ⚜او از سوزانا پرسید :" اجازه می‌دهید ابتدا یک عکس از شما بگیرم؟" سوزانا از جایش بلند شد و گفت :" من کمی کار دارم. می‌روم و برمی‌گردم. " وقتی از کلبه خارج شد، دکتر پاپلی گفت :" او رفت تا لباس بهتری بپوشد و آرایش کند و بیاید." ⚜هنوز چند دقیقه نگذشته بود که دیدیم یک مردِسیاه بسیار قوی با یک سینی پر از غذا و چند بطری لیموناد و کوکاکولا وارد شد. معلوم بود نوشابه‌ها خنک است .《اوجدا》 پرسید :" مگر اینجا یخچال هست؟" مرد پاسخ داد :" بله! یخچال نفتی زیاد است." سپس مردسیاه‌پوست به زبان پرسید:" خانم گفته‌است چیز دیگری می‌خواهید ؟" دکتر پرسید:" شما زبان فرانسه را خوب حرف می‌زنید !" مرد گفت:" من اهل گویان فرانسه هستم و در اینجا کار می‌کنم." او افزود که سوزانا هم‌ زبان فرانسه می‌داند چون مادرش اهل گویان است و پدرش برزیلی است. دکتر از آن مرد پرسید :" سوزانا اینجا بر چند زن ریاست دارد؟" مرد گفت:" اینجا همه‌چیز مال سوزاناست. 👇👇👇